نامت آمد به زبانم دهنم آب افتاد
	
		 
	
		عجم از روضه ی گودال دلش خون شده است
	
		چون سر و کار تو با هجمه اعراب افتاد
	
		 
	
		آتشی در دل نوکر شده برپا وقتی
	
		آتش حرمله در خیمه ی ارباب افتاد
	
		 
	
		"کاش ای کاش که دریای عطش می فهمید"
	
		کودکی تشنه لب از گریه و از خواب افتاد
	
		 
	
		یک طرف اوج تلذی ست ولی آبی نیست
	
		ماهی آخر به سر تیزی قلاب افتاد
	
		 
	
		طرف دیگر این معرکه اربا ارباست
	
		باز انگار علی گوشه ی محراب افتاد
	
		 
	
		گفتی "هل من" به امیدی که معینی برسد
	
		چشمت اما به تن تک تک اصحاب افتاد
	
		 
	
		سین و یا ، نون، طرفی ، "حا" طرفی دیگر بود
	سر ارباب به سرپنجه ی قصاب افتاد