مشق شب
در کودکی وقـتی که تکلـیف خودم را می نوشتم
در ذهـن خـود از آرزوهـایـی مُـجـزّا می نوشتم
می دیدمش مادر که در باران می آمد دستِ خالی
بـا آن مــداد کـوچـکـم هِـی آب ، بـابـا می نوشتم
بابا همیـشه خسـتـه و از دادنِ نان نـاتـوان بـود
با این همـه من بهـرِ او یک اسب زیبا می نوشتم
لای کـتـابـم عکـس بـادام و انـار و سیـب هـا بـود
پُر می شدم از حس و حال مبهمی تا می نوشتم
مـادر هـزاران درد را در دامنـش می پـرورانـیـد
آن وقـت من از غصه ی تصمـیم کـبـرا می نوشتم
گفتم که روزی می کشم خود را ورای کودکی ها
با این امیـد از قـد کـشیـدن های فـردا می نوشتم
فـردا رسیـد و ساحـل و دریـاچـه و قـوی سپـیـدی
با دیدنش چون شاعران بی تاب و شیدا می نوشتم
دریا به خشکی رفت و در جایش کویـری سربرآورد
من با هـزاران غصـه از زخـم نمـک ها می نوشتم
روزی کـه امـواج بـلا سارای ما را با خـودش بـرد
من با ارس یک نوحه ای در سوگ سارا می نوشتم


تاریخ ارسال :
1393/9/3 در ساعت : 10:34:38
| تعداد مشاهده این شعر :
804
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.