ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



ماوا

 
 
آن قدرکوچک نبود که به چشم نیاید.
 
همه اورا می شناختند.
 
اما در آن هیاهو،هیچ کس او را نمی دید.
 
کسی نمی توانست باور کند، که اوهم شوق رفتن دارد.
 
دراین روزها شاهد اتفاقات بزرگی بود.
 
پيش تر دلش که می گرفت ،بانگاه به چهره ی صاحبش شادمان می شد.
 
اماچندروزی بود که کم تراو را می دید.
 
بارها آرزو کرده بود کاش می توانست مثل بقیه باشد وبا آن ها برود...
 
آخرین باری که این آرزو را کرد ‍،امام(ع) داشت لباس رزم می پوشید.
 
همه ی خانواده آن جا بودند.
 
واواشک های پنهانی زینب(س) و بی قراری های رقیه ی(س)کوچک را دید.
 
دیگرطاقت نیاورد.
 
بغض کرد و رو به آسمان گفت:
 
خدایا چه می شد اگر؟!
 
همه که رفتند، امام(ع)جلو آمد.
 
دستی به نوازش بر رویش کشید و گفت:
 
کجا می خواهی بیایی وقتی وظیفه ی تواز بقیه دشوارتر است؟!
 
توپناهگاه خانواده ی منی. 
 
بمان، تا همه بدانند اگر من می روم وآن ها
 
 پناهشان را ازدست می دهند، پناهگاه  ديگری  دارند...
 
بغض کرده بود و سخنان امام(ع)را با گوش جان می شنید.
 
تابه حال به این که چه قدر می تواند مفید باشد، فکر نکرده بود.
 
در نظر اوجنگ ،تنها لباس رزم پوشیدن
 
وشمشیرکشیدن به روی دشمن بود.
 
اما اكنون با شنیدن حرف های امام(ع)حس خوبی داشتوخود را مسئول می دانست.
 
امام(ع) که عزم رفتن کرد،
 
 به رسم وداع دستی برایش تکان داد وبیرون رفت.
 
بغضش ترکید.می دانست این آخرین دیداراست...
 
امام(ع) آمده بود که برود...
 
لحظه های سختی بود.
 
هرکسی چیزی می گفت.
 
بانگ گریه ی کودکان لب تشنه بلند بود.
 
اسبان بی سواروخون آلودی از جلویش گذشته بودند،
 
 وناله ها به آسمان رفته بود.
 
خبرسنگین بود...
 
باورش نمی شد که امام(ع) برای همیشه رفته باشد.
 
در میان هق هق گریه اش، سواران دشمن را دید که به سویشان
 
 می تاختند.
 
با نفرت نگاه شان کرد.
 
کاش می توانست کاری کند....
 
چوب دستهای آتشين را که دید ،به قصدشان پی برد.
 
نگران به اطراف نگاه کرد.
 
به دنبال خانواده ی امام(ع) بود.
 
کسی را پیدا نکرد.
 
سپاهیان دشمن درپی کودکان وزنان می دویدند.
 
دلش به درد آمد.
 
اشک ریخت وسربه آسمان بلند کرد.
 
ناگهان احساس کرد گرم شده است.
 
این گرما با گرمای آفتاب سوزان کربلا تفاوت داشت .
 
گرمای آتش بود!
 
داشت می سوخت!
 
خوش حال بود که سرانجام توانسته اوهم  در این جنگ شریک باشد.
 
سوختن خود را به تماشا نشسته بود که کسی فریاد زد:
 
خیمه ی امام(ع) را هم سوزاندند...
 
 
 
 
 

کلمات کلیدی این مطلب :  ،

موضوعات :  آیینی و مذهبی ،

   تاریخ ارسال  :   1393/8/3 در ساعت : 19:16:53   |  تعداد مشاهده این شعر :  528


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

مرضیه عاطفی
1393/8/4 در ساعت : 16:8:45
لا یوم کیومک یا اباعبدالله...
سلام راحله ی عزیز
نگاه حضرت عشق در مسیر امروز فرداهایت.
همواره آیینی باشی.
یاعلی(ع)
راحله ندافی مقدم
1393/8/4 در ساعت : 20:56:35
السلام علیک یا اباعبدالله
سلام خانم عاطفی بزرگوار
سپاس از نگاه زیبایتان
پاینده باشید

التماس دعا

یا حق
محمدمهدی عبدالهی
1393/8/3 در ساعت : 19:54:3
سلام و عرض ادب بزرگوار
درود بر شما
ماجور باشيد
مويد و منصور باشيد
راحله ندافی مقدم
1393/8/3 در ساعت : 22:18:22
با سلام و تسلیت به مناسبت ایام عزاداری سیدالشهدا(ع)
سپاس جناب عبدالهی
پاینده باشید
التماس دعا
بازدید امروز : 19,237 | بازدید دیروز : 32,276 | بازدید کل : 125,534,355
logo-samandehi