می خواست که چون پرنده پربگشاید
	هنگـــام  طلیعــه ی سحــر بگشاید
	گفتند که تو سپیده در خواهی  زد
	دل آمــد تا به شـــوق در بگشاید
	*** 
	می خواست به یارمهربان دل بدهد 
	در آبی هفت آسمان دل بدهد
	او کرد نظر ستاره گان را شاید
	تا به یکی ازستاره گان دل بدهد
	*** 
	می خواست که باب عشق را باز کند
	سر فصل کتاب عشق را باز کند
	می گفت بیا بانک ِسر ِکوچه ی دل 
	می خواست حساب عشق را باز کند
	*** 
	می خواست به من گلی تعارف بکند
	او ، شاخه ی سنبلی تعارف بکند
	از پنجره ی حنجره اش می دیدم
	می خواست که بلبلی تعارف بکند
	 
	*** 
	می خواست دلم به باغ دعوت بکند
	با عشق شبی به من محبت بکند
	با شاخه گلی قشنگ بازآمده بود
	به دختر دل عرض ارادت بکند