سلام و احترام
احسنت!
روایتی با زبانی یکدست، روان و صمیمی
سِیری شیرین و منسجم
و بارزتر از همه پُررنگی عنصر عاطفه و همراه شدن خواننده با رضای مسافر و انتقال حسهای بیقراری، بی تابی، پریشانی و کلافگی او از ابتدا تا انتهای شعر که برخاسته است از:
لحن خاص روایتگری شعر، مطلع بجا و شروعی هوشمندانه و غافلگیرکننده، استخدام خودآگاه یا ناخودآگاهِ واژگانی که به این بی تابی و پریشانی دامن می زند، برقراری تناسب های بجا و تنظیم ابیاتی محکم و شُسته رُفته.
...
*آقا! رضا هستم... رضا... این اسم را هم
در انتهای لیست بشمارید لطفا
ایهام واژه ی "آقا!" : خطابی که هم به "راننده" می تواند باشد و هم "امامِ" همنام شاعر
ترس از جا ماندن و محسوب نشدن...
*ای پنجره! ای چشم های خیره! ای ابر!
بغضم نفس گیر است... می بارید لطفا؟!
درماندگی و متوسل شدن به عناصر فوق برای رفع کلافگی و خستگی
خیرگی چشم و خشکی ناشی از آن و نیاز به باریدن و وا شدن بغض و ...
*من خسته ام... خود را به روی دوش دارم
این بار را از شانه بردارید لطفا
شاه بیتی شاعرانه
که با یک نگاه شاید غیرمنصفانه - با توجه به سیر شعر و سایر ابیات- بتوان خُرده ای به آن گرفت و آن نامشخص بودنِ مرجع فعل امری "بردارید" در مصرع دوم این بیت است. مخاطب افعال امری همه ی ابیات به نحوی مشخص است و اینجا نه.
*دنیا اگر دنیای عاقل هاست... مردم!
اصلا مرا دیوانه پندارید لطفا
دیوانه ام... عقلی جوابم را نداده است
کار مرا به عشق بسپارید لطفا
استخدام واژه های "عاقل، دیوانه، عقل، عشق" در راستای همان انتقال حس آشفتگی و پریشانی...
*گلدسته ای دیدم... گمانم مقصد اینجاست
آقای راننده! نگهدارید لطفا
حسن مقطع مناسب
استخدام بجای واژه "گمانم" باز در انتقال همان حس پریشانی ...
...
با آرزوی توفیقات روز افزون