ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



چوپان ها
باز هم نيلبك و زمزمه ي چوپان ها ،
برّه ها ، بوي علف ، همهمه ي چوپان ها .
مثل يك مزرعه جاري پنبه ، آرام
ميرود تا دل صحرا رمه ي چوپان ها.
مثل يك تشنه كه از راه رسيده ست به آب،
چشمه سيراب شد از قمقمه ي چوپان ها.
ردّ پاي گله اي تلخ هميشه باقي است ،
در افق هاي نگاه همه ي چوپان ها.
گرگ اندوه بزرگي است به اندازه ي كوه ،
پشت تبدار ترين واهمه ي چوپان ها.
باز انگار همين گرگ اجل برگشته ،
مي خورد خون دل از جمجمه ي چوپان ها .
گوش كن آينه را مي شنوي از آن سو ،
از غم نيلبك و زمزمه ي چوپانها .

موسی عصمتی
کلمات کلیدی این مطلب :  چوپان ها ، موسی عصمتی ،

موضوعات :  اجتماعی ،

   تاریخ ارسال  :   1393/7/18 در ساعت : 20:7:13   |  تعداد مشاهده این شعر :  3362


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

سعید سلیمانپور ارومی
1393/8/3 در ساعت : 10:44:14
توضیح واضحات:مطالبی که اسم شریف شما در آنها باشد قطعا خصوصی اند!
هادی ارغوان
1393/8/4 در ساعت : 0:58:25
السلام علیک یا اباعبدالله‌
........
تشکرمیکنم ازناقدین محترم
جناب‌یزدانی
سعدی‌ سهل‌انگاری‌نکرده،
برگنبدی ازگیاه رَسته(گیاهرسته)
درست‌است
به‌دودلیل،اول‌این‌که‌رُستن‌برگنبدی‌ازگیاه‌بی‌معناست
و دوم این که شاعردربیت‌بعدمی‌فرماید:
گفتم چه بودگیاه ناچیز
تادرصف گل نشینداونیز‌
مخلصیم
صادق ایزدی گنابادی
1393/8/2 در ساعت : 8:27:23
سلام بر جناب سلیمانپور عزیز
این بحث با عث شد که بار دیگر عروض وقافیه دکتر سیروس شمیسا را دقیق مطالعه کنم کاملا انچه را که حضرت عالی در باب قافیه کلمات مختوم به مصوت کوتاه /ه/فرموده اید از لحاظ قانون قافیه درست است و حقیر بار دیگر هم از شما و هم جناب عصمتی کمال عذر خواهی را دارم
و بنده حقیر هم مثالی را در باب اثبات فرمایشات شما اضافه کنم
گر سوز دلم یک نفس اهسته شود / از دود دلم راه نفس بسته شود
دردیده از ان اب همی گردانم /تا هرچه نه نقش توست از ان شسته شود
که بدلیل متحرک بودن روی "ت"هجاهای هست به کسر دوم بست به فتح دوم و شست به ضم دوم با هم قافیه شده اند
البته با یکی از استادان ادبیات که صحبت کردم ایشان فرمودند که در المعجم شمس قیس رازی این گونه قوافی غلط دانسته شده است که صد البته این کتاب چندان امروز قابل استناد نیست وحقیقت امر این است که بنده خود این کتاب را ندیده ام چه برسد به اینکه خوانده باشم و همین با عث گردید که حتما تورقی در ان داشته باشم
و در پایان بماند بحث سماعی این گونه قافیه ها که به نظر می رسد اگر در قافیه های مختوم به مصوت کوتاه /ه/همسانی مصوت کوتاه هجای قافیه رعایت نشود خرده عیبی پیدا می شود به همان مقداری که استاد بزرگ محمد کاظم کاظمی فرمودند
و اگر حضرت عالی نیز اماری از این قافیه ها را در شعر شاعران بزرگ بررسی فرمایید به این نتیجه خواهید رسید که در اکثر قافیه های این شکلی مصوت کوتاه هجای قافیه رعایت شده است
اصولا اساس قافیه بر همسانی هجای قافیه و همه واک های بعد از ان می باشد وخارج شدن از این قانون گرچه تحت عنوان اختیارات و صدور مجوز بدون ایجاد نا همواری در موسیقی کناری شعر نیست
اگر در خصوص این نوع قافیه به مستندات جدیدی دست یافتم حتما قلمی خواهم کرد باردیگر از حضرت عالی به دلیل وارد شدن به این بحث و روشنمایی کمال تشکر را دارم
محمد وثوقی
1393/8/15 در ساعت : 21:58:3
سلام و عرض ادب
این جوشش هستی ز رگ‌های بریده ست
یعنی که سرّ لافتی پایان ندارد...
اعظم الله اجورنا و اجورکم بمصابنا بالحسین علیه السلام
جناب سلیمان‌پور عزیز! بین طرح مطلب با ارایه آراء شاذ، فرق از زمین تا آسمان است؛ به نوشته‌ی بنده ـ دست‌بالا ـ می‌گویند "طرح بحث" نه ارایه‌ِی "آراء شاذ". ببینید بزرگوار! در مواردی که در پی می‌آورم ـ جز یک مورد که حق با شماست ـ حرف بنده را به میل خودتان، خلافِ صریحِ متن، معنی‌گذاری کرده‌اید بعد هم به برداشت خودتان اشکال می‌کنید و بنده را متهم به چنین و چنان گفتن! اغلب از این قبیل برداشت‌ها رد می‌شوم؛ اما به احترام حضرتعالی و این توضیحِ درستِ شما که این بحث‌ها طلبگی است و نه چیز دیگر، توضیحاتی داده‌ام که مع الاسف طولانی هم شده است:
1. نوشته‌اید: "بحث ما درباره درست یا غلط بودن قافیه جناب عصمتی بود؛ اما شما شاخه‌های فرعی زیادی در بحث اصلی ایجاد کردید. گاه تنها ذکر یک مثال سادۀ بنده از مولوی یا وزن رباعی باعث شد که شما بحثهای جدید و مستقلی آغاز کنید."
شما مثال‌هایی زدید که به محل بحث ربط نداشت و روشن است که من به آن مثال‌ها توجه داشته‌ام اگر بحث شاخ‌وبرگ گرفته است (مثلاً در مورد وزن رباعی که بعداً به آن می‌پردازم) در واقع معترض، بنده هستم که چرا بحث را با آن مثال‌ها به این‌طرف و آن‌طرف بردید اما...
2. نوشته‌اید: "برای اینکه مباحث قاطی نشوند" + "دو نظر متفاوت را در دو مبحث گوناگون با هم مقایسه کرده و یکی را دقیق و دیگری را ادق می‌شمارید، به این می‌گویند خلط مبحث."
حال آن‌که شما با اصرار عجیبی از همان ابتدا، دو مبحث را ـ که به‌طور واضح از هم تفکیک کرده‌ام ـ با هم قاطی کرده‌اید! اینک توضیح واضحات برای بار سوم: "نظر شمس قیس اما در این خصوص واضح نیست": یعنی در خصوصِ موسیقیِ حداکثری. هم به قرینه‌ی "تناسب حداکثری در موسیقی قوافی" در عبارت قبلی، و هم به قرینه‌ی "اهل موسیقی هم بوده" در عبارت بعدی. و هم به قرینه‌ی: "روشن است که تقفیه‌ی امثالِ قمقمه با همهمه اشکالی ندارد". این "اشکالی ندارد" را که از آراء شاذ خودم در نیاورده‌ام! مگر نظر مصصح محترم را هم عیناً نقل نکرده‌ام که مؤید نظر شمس است درباره‌ی این قافیه؟! پس دیگر به لمتری و ساحری چه نیاز؟!
بعد بحث دیگری را به میان کشیده‌ام: با وجود فلان نسخه بدل آیا می‌شود توجه شمس را به موسیقی حداکثری استنباط کرد؟ احتمال چنین چیزی را قبول ندارید؟ نظرتان محترم است. اما وقتی برای "استنباط" (و نه روخوانی) مدرک می‌خواهید؛ خواه‌ناخواه بحث دامنه‌دار می‌شود و بعد شاکی می‌شوید... درست مثل آن داخل‌کردن وزن رباعی در بحث قافیه که عرض کردم! بعد که به‌طنز، به این تداخل اعتراض کردم به‌جد به درازکردن دامنه‌ی بحث و لابد کثیرکردن نقطه، متهم شدم؟!
3. درباره‌ی بحث وزن رباعی:
ـ درباره‌ی تقطیع و رکن‌بندی، قطعاً حق با شماست باید می‌نوشتم رکن‌بندی، از این گناهِ جداً کبیره پوزش می‌طلبم و در این مورد هیچ توضیحی به‌جز سهو و غلط بودن‌ "تقطیع" به‌جای رکن‌بندی ندارم.
ـ رکن‌بندی قدما بی‌بروبرگرد بدان شکل غلط است. اگر به چگونگی ایجاد وزن توسط آرایش هجاها بنگرید خواهید دید که این رکن‌بندیِ قدما در
نمایه‌ی تولیدِ وزن، بر هیچ پایه و اساسی استوار نیست؛ گیرم قدما هزار سال هم چنین کرده باشند حق قطعاً با "دست‌پخت" همان "یکی دو نفر" است!
ـ اما از همه مهم‌تر: اخوی! بحث در اصل و ریشه‌ی وزن رباعی بود که شما 12 یا 24 تا حساب کرده بودید: "به عنوان مثال:رباعی دوزاده و به
عبارتی بیست و چهار وزن دارد." که قطعاً غلط است و رباعی یک وزن بیشتر ندارد. بحث من، نه در رکن‌بندی (که به‌سهو "تقطیع" نوشتم) که در اصل وزن بود: "اما راجع به وزن رباعی: آورده‌اند که رباعی یک وزن اصلی دارد و لاغیر! «مستفعل مستفعل مستفعل فع». ضمناً شما چه بپذیرید چه نپذیرید؛ خواجه با شمس در اصل وزن رباعی اختلاف دارد: وزنِ رباعی، از دو اصل منشعب است = نظر غلط شمس به تبع امام حسن قحطان؛ وزنِ رباعی، یک اصل دارد = نظر صحیح خواجه. به منابعی که در این‌باره بحث کرده‌اند مراجعه کنید.
4. نوشته‌اید: "بنده از خود المعجم برایتان نظر صریح ایشان را در این مورد آوردم ."....
خب! مگر بنده از جای دیگری نقل کرده‌ام؟! من هم به یک نسخه‌ی دیگر از همین کتاب استناد کرده‌ام! این‌که می‌گویم "استناد" البته این‌جا از سر مسامحه است؛ عرض کردم که فقط "طرح بحث" بود و لاغیر! نوشته‌ی اولِ بنده، فقط گویای یک احتمال بود؛ متن بنده موجود است و می‌شود به آن مراجعه کرد. منتهی شما آن را تبدیل به ارایه‌ی "نظرات شاذ" کردید! و مدام از این‌که نوشته‌ام "دقیق/ادق" گله‌مند!
اخوی! من که نخواستم به شما خدای‌ناخواسته توهین کنم و مقام علمی شما را بالا و پایین ببرم؛ بل‌که گفتم اگر به صرف فن قافیه بگیریم نظر شما دقیق است اما اگر قافیه را با موسیقی حداکثری‌اش لحاظ کنیم نظر جناب ایزدی ادق است. حال اگر رنجیده‌اید بنده سراپا عذرخواهم از شما. این بحث‌ها بخواهد باعث دلخوری دوستان شود به پشیزی نمی‌ارزد.
5. نوشته‌اید: "بنده با ارائه آمار نشان دادم که به دلیل هنجارگریزی های فراوان، مولوی اینگونه نیست." ....
از یک‌طرف می‌گویید مولوی دویست غلط در قافیه دارد (و لیست اغلاط یا مآخذ را هم نمی‌دهید!) و از طرف دیگر با هنجارگریزی توجیه‌اش می‌کنید. مگر می‌شود بنده و شما قافیه‌بفهم باشیم و مولوی قافیه‌نافهم؟! این قوافی را ـ بر فرض صحت نسخه ـ باید در سبک‌شناسی بررسی کرد، که کرده‌اند و عللِ بلاغی این "بیرون‌زدگی"‌ها را هم آن‌جا واکاوید که واکاویده‌اند... حال بفرمایید چه کسی در حال شخم‌زنی است؟! آن‌که غلط! را مضاهی هنجارگریزی می‌داند یا آن‌که نمی‌تواند هنجارگریزی را غلط بداند؟! در واقع شما با ارایه‌ی دویست مورد غلط! در ده‌هاهزار موردِ صحیح، اثبات کرده‌اید که باید به مولوی در این‌باره، هم اعتماد کرد و هم بی‌دغدغه ارجاع داد!
اما اینکه مرقوم فرموده‌اید: "مگر مولوی یک نسخه و یک مصحح دارد که در ثبت و ضبط قافیه‌ها اشتباه شده‌ باشد" را بیشتر سخنی طنازانه می‌دانم تا سخنی از سر جد.
6. نوشته‌اید: "اما فرمود‌ه‌اید که در اول دعوا(!) باید این گفته را- که این مباحث در بدیع بررسی می‌شود نه در علم قافیه- اثبات کنم." ....
حال آن‌که بنده مشخصاً اثبات جدایی موسیقی از عروض و قافیه ـ و نه بدیع را ـ خواسته‌ام زیرا شما مبحث موسیقی را از عروض و قافیه جدا کرده‌اید: "بحث موسیقیایی بودن و به اصطلاح گوش‌نواز بودن قافیه و وزن، خارج از مبحث عروض و قافیه است". و این هم مطلب بنده: «این‌که "بحث موسیقیایی بودن و به اصطلاح گوش‌نواز بودن قافیه و وزن، خارج از مبحث عروض و قافیه است" ادعایی است که تازه اول دعواست اخوی! شما هنوز این نظرتان را اثبات نکرده‌اید و ما نپذیرفته‌ایم که بخواهید به آن استناد کنید و ما هم بپذیریم."» پس اولِ دعوا ـ بدون علامت تعجب ـ راجع است به جداکردن مبحث موسیقی از عروض و قافیه، این چه دخلی به وضعِ قواعدِ علمِ بدیع و اختراع دوباره‌ی چرخ دارد؟!
7. نوشته‌اید: "یعنی هر بحر عروضی، موسیقی است اما هر جمله‌ موسیقایی،بحر عروضی نیست." + "واژه موسیقی مشترک لفظی است بین آهنگ کلام و موسیقی به معنای اخص."
فعلاً به صحت و سقم این مسأله کاری ندارم (زیرا در این خصوص، هم در مبنا و هم در بنا، مثل آن موارد دیگر، با شما اختلاف نظر دارم) و نمی‌دانم "موسیقی به معنی اخص" از نظر شما یعنی چه؟ اما فعلاً بحث‌ام این‌جاهاست که نوشته‌اید: "عروض موسیقی صرف است"... + "با این حساب، قافیه (و علم بدیع) به آهنگ کلام مربوطند و ربطی به موسیقی ندارند" .... + "مثلا:«می‌رفتم» و«شیدایی» با همدیگر قافیه نیستند ولی از نظر وزن و موسیقی (به معنای اخص)تفاوتی با هم ندارند".
ظاهراً، هم میان "واژه‌ی قافیه" با "هجای قافیه" تفاوت قایل نشده‌اید و هم قافیه را که "اصطلاحی" است خاص نظم و شعر، به‌شکل مجزا و انتزاعی هم حساب کرده‌اید؛ حال آن‌که اگر واژه‌ی قافیه از نظم جدا شود تحت عنوان سجع و فاصله و ... بحث می‌شود نه قافیه! به هر حال، آن‌چه اصل قافیه است هجای قافیه است و هجای‌های قوافی، ناچار نسبت به هم علاوه بر هماهنگی، باید موزون هم باشند: کشش صوتی در هجای قافیه باید با هجای عروضیِ مطابق‌اش، یکسان بیفتد، تا کلام موزون شود؛ غیر از این است؟! به همین علت است که شاعر قوافی فراوانی را می‌یابد که نمی‌تواند از آن استفاده کند چون به وزن‌ شعرش نمی‌خورد. و اگر مثلاً به شعر سپید و بحث قافیه در آن استناد کنید هم حرف بنده را نقض نمی‌کند زیرا آن‌جا هم اگر چه شعر وزن ندارد اما "هجا"هایی که قافیه شده‌اند (=هماهنگ) ناچار موزون هم هستند.
8. نوشته‌اید: "بحث رباعی را هم که فرمودید :چه ربطی داشت؟ربطش این بود که مثال زدم که گوش نواز بودن، گاه ورای قواعد اصلی است" +
"صحیح نیست که هر بحری به وزن اصلی نزدیک تر بود موسیقایی‌تر است.در عروض بسیاری از بحور غیرسالم از اصلشان خوش‌آهنگتر و پرکاربردترند در حالیکه وزن اصلی‌شان متروک است"...
و من هم نوشتم که چنین چیزی امکان ندارد! ببینید اگر از لابه‌لای نوشته‌ام مستفاد نشده، یا اصلاً ننوشته‌ام؛ اینک عرض می‌کنم: در آن نظام عروضی‌یی که من اعتقاد دارم ـ و صد البته نظر برخی از اساتید عروض است که برای بنده ملاک‌اند و نه نظر شاذ خودم ـ هر وزنی مستقل است نه این‌که فلان وزن از بهمان وزن استخراج شده باشد. یعنی قائل به بحر و دایره و ... نیستم. اگر نوشتم "اصل" یعنی مثلاً ـ طبق مثال شما ـ "فاعلاتن مفاعلن فعلان" خودش یک وزن مجزاست نه این‌که این وزن اصل‌اش: "فاعلاتن مستفعلن[مستفع‌لن] فاعلاتن" باشد! این‌ها هر کدام وزنی جدای از هم‌اند. پس روشن شد که در این نظام عروضی، اگر سخن از زحافات است در واقع اشتراک لفظ است و ناظر به همان اختیارات و ... است نه این‌که مادرِ وزن را قربان کنند و گوش و ابرو و پلک و دماغ ببرند و بچه‌اوزان مزاحف بسازند! بنابراین هر چه وزنی به اصل‌اش (اصل به همان معنا که ذکر شد) نزدیک‌تر باشد خوشاهنگ‌تر است. صرفاً جهت مثال: فرض کنید کسی بیاید و "فاعلاتن مستفع‌لن فاعلاتن" را تبدیل کند به "فاعلاتن [متفاعلن] فاعلاتن" یعنی یک‌هجای بلند را تبدیل کند به دو هجای کوتاه. حتماً اولی خوش‌آهنگ‌تر است از دومی. (پیداست که این‌کار در عروض فارسی مجاز نیست و صرفاً جهت روشن شدن مطلب عرض شد). البته شما می‌توانید بر همان بحر و دایره‌ی و ... قدما باشید و اشکالی هم ندارد. اما بنده برآن‌ام که عرض کردم.
9. نوشته‌اید: در بند آخرتان بی‌هیچ استدلالی بنده را متهم به بی‌استدلالی و پنهانکاری فرموده‌اید!.شاعر جان! بنده جایی که نوشته‌ام «آمده‌اند در شعر دخل و تصرف کرده‌اند» دارم از چه صحبت می‌کنم؟دخل و تصرف همین «به نهان»یست که شما نوشته‌اید دیگر!"
اولاً: تعجب بنده هم از همین بود که چرا با این‌که می‌دانید در سابقه‌ی این بحث چه خبر است؛ به روی مبارک نمی‌آورید! ثانیاً: باز هم که به مغیبات استدلال کرده‌اید اخوی! به‌نهان را وقتی سرهم به سبک قدما بنویسند و نقطه‌گذاری هم به رسم قدما یا نباشد یا مشخص نباشد (بنهان/پنهان) آن‌وقت شما از کجا حکم می‌کنید که "به‌نهان" دخل و تصرف است؟! از خودِ شاعر شنیده‌اید؟!
10. نوشته‌اید: " المعجم» «دره نادره» که نیست! نثری ساده دارد.... شمس با صراحت دارد به سنایی ایراد قافیه می‌گیرد"... + "اما درباره هراسیدن شمس قیس از قواعد قافیه و نام سنایی، چنین چیزی وجود خارجی ندارد و باز متکی بر دریافت شخصی شماست."...
دوست عزیز! مگر شما با لحن و سبک نگارش شمس آشنا نیستید؟! آیا درباره‌ی شاعر دیگری هم سراغ دارید که شمس از او به‌زعم خودش غلط گرفته باشد و لحن‌اش این‌گونه دست‌به‌عصا و لرزان باشد؟! مثلاً این مرحوم وقتی درباره‌ی نظرِ غلطی که در موردِ به‌قولِ خودش، "اوزان" فهلویات دارد، بحث می‌کند ـ با این‌که نظرش مسلماً غلط است ـ این‌گونه "شناعت" و "عیب فظیع" بندار رازی را بعد از به‌توپ‌بستن‌اش با اوصاف "مقلّد" و متقیّل" به رخ‌اش می‌کشد: "اهل همدان و زنگان ... با فظاعت این خطا و شناعت این غلط معذورتر از بندار باشند"! (ص: 196). امثال این را بگذارید کنار آن سبک انتقاد از سنایی تا آن‌چه گفتم روشن شود. و لابد می‌دانید که المعجم پر است از این نمونه‌ها که اشاره هم کرده‌اید. پس از این روست که معتقدم به سنایی رحم کرده است! و البته این ترحم را جز خوف از آوازه‌ی سنایی چه علتی دیگری سراغ دارید؟! این بحث هم (میزان قدر و اهمیت سنایی برای قدما) سرِدرازی دارد و بنده تقریباً از حال رفته‌ام و بیش از این توان و وقت تایپ‌کردن ندارم!
از شما به خاطر مطالبی که زحمت کشیده اید و نوشته اید تشکر می کنم. از بخش نقد هم مجدداً فراوان سپاسگزارم.
یا علی (ع)
سعید سلیمانپور ارومی
1393/8/20 در ساعت : 20:26:58
سلام بر جناب وثوقی عزیز.سپاسگزارم از شما به خاطر وقتی که برای این تبادل نظر و تضارب آرا(زد و خورد آرا!) صرف کردید.علیرغم اینکه باز به مطالب اخیرتان انتقاد دارم ( اعم از برداشتهای اشتباهتان از صحبتهای بنده و نیز نظرات‌تان که برخی از آنها را غیر دقیق و در برخی موارد نادرست می‌دانم)به قول معروف و با کسب اجازه از حضرتعالی «کفایت مذاکرات را اعلام می‌کنم!»(با توجه به نوشته اخیرتان و روند بحثمان، به جملات آغازین مطلب قبلی‌ام که:«این بحث به نتیجه نخواهد رسید» اعتقاد بیشتری یافته‌ام )
به نظرم گفتنی‌ها گفته شد و دوستان شاعر و علاقه‌مند می‌توانند خود به قضاوت بنشینند یا خودشان نیز به منابع دیگری رجوع کنند و اطلاعات کامل‌تر و دقیق‌تری از مباحث طرح‌ شده به دست آورند و بر صحت و سقم بخشهای گوناگون این بحث آگاه شوند
.
اظهار نظرهای صریح حقیر نیز حمل بر بی‌احترامی،خودرایی و چیزهای دیگر نشود.بنده بوالفضول به عنوان یک معلم ادبیات، بیشتر از شوق یاد دادنِ چیزهایی به جوانان ،حقیقتاً شوق یادگرفتن دارم و در این زمینه بی هیچ ادعایی همواره به خوشه‌چینی مشغول بوده‌ام..
برای شما دوست شاعر و ادیبم بهترین‌ها را آرزو می‌کنم.
محمد وثوقی
1393/8/3 در ساعت : 20:38:45
سلام و عرض ادب و تسلیت ایام مصیبت آل الله علیهم السلام
در خصوص محل بحث، دوستان و اساتید ارجمند به اندازه‌ی کافی روشنگری کرده‌اند و روشن است که تقفیه‌ی امثالِ قمقمه با همهمه اشکالی ندارد هر چند تقفیه‌ی امثال جمجمه با قمقمه موسیقیایی‌تر است و از این دید (رعایت تناسب حداکثری در موسیقی قوافی) نظر جناب ایزدی ادق و نظر جناب سلیمان‌پور دقیق است. نظر شمس قیس اما در این خصوص واضح نیست و از آن‌جایی که خودش اهل موسیقی هم بوده بعید نمی‌نماید به این نوع قافیه ان‌قلتی داشته باشد؟ مثلاً بنگرید به فصل "اصناف قافیه" ذیل "روی مطلق" ص 300 و نیز ص 590 تعلیقات*. استاد شمیسا ـ ضمن بحث در صحت نسخه (که همین تشکیک در متن نسخه، مانع دریافت دقیق نظر شمس قیس در این خصوص می‌شود) و نیز ارجاع به کتب معتبر عروض و قافیه ـ درباره‌ی روی موصول آورده‌اند: "حرکت ماقبل روی که توجیه است اگر چه اختلافش به‌هیچ حال جائز نیست و رعایت تکرار آن در تمام قوافی لازم است لیکن در این قافیت که روی موصول است، حرکت ماقبل آن را توجیه نخوانند و از حرکات قافیت محسوب ندارند؛ بنابراین حرکت دال در این قافیت داخل نیست و فقط همان حرکت «را» (مجری) از قافیت است".
اما علت مزاحمت بنده: در نقدهای خوب و آموزنده‌یی که خواندم دو نکته‌ی فرعی هم برایم عجیب بود:
جناب ایزدی بزرگوار با سلام و عرض ادب؛ کاش به این صراحت دخل این مرحوم را نمی‌آوردید! صاحب المعجم در حوزه‌ی کاری‌اش، از بسیاری از هم‌دوره‌ها و پیشینیان خودش و ایضاً از بسیاری از امروزیان مجتهدتر و دست‌کم یک‌سروگردن بالاتر نشسته است و شاهدش هم همین کتاب المعجم است؛ و البته که هیچ انسان عادی‌یی مصون از خطا نیست. کافی است در مورد همین هاء بیان حرکت ـ یا به هر اسم دیگری که می‌خواهید بنامیدش ـ ذیل "ذکر حروف قافیه" به بخش "حرف هاء" رجوع کنید و نظرات او را درباره‌ی "هاء اصلی و وصلی" بررسی بفرمایید؛ یا مثلاً بنگرید به بحثی که راجع به "روی مطلق" دارد...
جناب سلیمان‌پور بزرگوار با سلام و عرض ادب؛ کاش شما هم حساب مولوی را به‌این‌راحتی‌ها کف دست‌اش نمی‌گذاشتید! از قضا مستحضرید که در عروض و قافیه، مولانا کم‌نظیر بل‌که بی‌نظیر است گیرم به تفعله و مفعله به‌نعل‌وارونه تاخته باشد و بعضی از شارحان و منتقدین آثارش هم گول خورده و در این‌باره داستان‌سرایی‌ها کرده باشند. بنده نمی‌دانم اگر در وزن و قافیه "ترجیحاً به او استناد نمی‌شود" دیگر به چه کسی باید استناد شود؟!
با تشکر از بخش نقد و جناب خصلتی عزیز.
*. المعجم؛ به تصحیح: علامه قزوینی و تصحیح مجدد استاد رضوی و تصحیح مجدد دکتر شمیسا، چاپ اول 1388، نشر علم.
یا علی (ع)
سعید سلیمانپور ارومی
1393/8/4 در ساعت : 19:52:53
سلام بر جناب وثوقی عزیز و با سپاس از اظهار نظرتان، نکاتی را عرض کنم:
1-شما و اغلب دوستان بین دو بحث مجزا خلط می‌کنید.بحث موسیقیایی بودن و به اصطلاح گوش‌نواز بودن قافیه و وزن، خارج از مبحث عروض و قافیه است.اینجا بحث ما درباره قواعد و اصول قافیه است که این قافیه سالم است یا ناسالم.اینکه می‌فرمایید (رعایت تناسب حداکثری در موسیقی قوافی)اصلاً ربطی به علم قافیه ندارد.مثلا دو قافیه کامل و منزل باهم قافیه‌ می‌شوند.کامل و حاصل نیز قافیه می‌شوند که از نظر موسیقیایی وضع بهتری دارند و نهایتاً کامل و شامل از هر دو مورد، خوش‌آهنگ ترند. این بحث اگرچه دارد درباره قافیه صحبت می‌کند،جای طرحش در علم بدیع است نه علم قافیه.
(در وزن نیز قضیه همین است ،بحث گوش‌نوازی و دلپذیر بودن این زحاف از آن یکی زحاف در حیطۀ علم عروض قرار نمی‌گیرد و امری ذوقیست.نشان به آن نشان که قدما اوزانی را نامطبوع دانسته‌اند و الساعه ما از آنها مطبوع‌ترش را سراغ نداریم!به عنوان مثال:رباعی دوزاده و به عبارتی بیست و چهار وزن دارد.اگر در قافیه ،تناسب حداکثری را حسن می‌گیریم، در عروض –چون موسیقی صرف‌ است- نمی‌توان قاطعانه حکم کرد که مثلا: مفعول مفاعلن مفاعیلن فع خوش‌آهنگ‌تر است از
مفعولن مفعولن مفعولن فع)
2- اینکه مرقوم داشته‌اید:« نظر شمس قیس اما در این خصوص واضح نیست و از آن‌جایی که خودش اهل موسیقی هم بوده بعید نمی‌نماید به این نوع قافیه ان‌قلتی داشته باشد؟»
دقت نفرموده‌اید برادر!
درباره نظر صاحب المعجم هیچ ابهامی وجود ندارد.اصلا شما هیچ ادیبی نمی‌توانید پیدا کنید که در این زمینه ان‌ قلتی داشته باشد! ( مگر میتوان ان قلت داشت وقتی عملکرد صدها شاعر و هزاران بیت در تاریخ ادبیات ما سند و مدرک جواز اختلاف حذو و توجیه‌ در روی مطلق است.)
عین عبارت المعجم را برایتان می‌آورم:
«اختلاف حرکت توجیه، که در قوافیِ مقید روا ندارند چنانک: چاکَر و لَمتُر و ناصِر؛ ودر قوافی مطلق،شاید.» ( سپس شعر انوری را مثال می‌زند و قافیه های:مشتَری،ساحِری و پُری را) و جمع کرده‌است میان فتحه و ضمه و کسره، در حرکتِ ماقبلِ رویِّ متحرک و اگر روی ساکن بودی ،معیوب داشتندی.»
اما درباره اختلاف حذو عین عبارت شمس قیس رازی:
«و دیگر اختلاف حذو، چنانک دقیقی گفته‌است:....» (شعر دقیقی را می‌آورد که در آن اردیبهِشتی با مُشتی و دَشتی قافیه شده‌است) و اگر، نه حرف وصل بودی،اختلافِ حرکتِ ماقبل شین، جایز نبودی.»
(بخشی را هم که از المعجم به همراه توضیحات جناب شمیسا آورده‌اید،چندان ارتباطی به این بحث ندارد و درباره اقسام «روی مطلق» است و اختلاف نسخ و اینکه چون شمس حرکت ماقبل روی مطلق را دیگر توجیه نمی خواند، همان «یک حرکت» درست است-بحث در اسم گذاری است و در اصل قصیه فرقی نمی کند.)
*
3- اما درباره مولوی مرقوم داشته‌اید:
"از قضا مستحضرید که در عروض و قافیه، مولانا کم‌نظیر بل‌که بی‌نظیر است گیرم به تفعله و مفعله به‌نعل‌وارونه تاخته باشد و بعضی از شارحان و منتقدین آثارش هم گول خورده و در این‌باره داستان‌سرایی‌ها کرده باشند" جسارتاً باید عرض کنم اطلاعاتتان در این باره دقیق و مستند نیست و بیشتر بر مبنای شیفتگی به مولوی‌است تا اسناد و آنچه هست!
اول به طنز بگویم که شما نیز حساب شارحان مولوی را دادید کف دستشان!مطمئنا شارحان مولوی فاضل‌تراز آنند که فریب بخورند و دستان‌سرایی بکنند! صرف‌نظر از لحن طنزآمیز بنده در آن جمله که باید از «ترجیحاً» و علامت تعجب پایانی آن درمی‌یافتید-محتوای آن، عین حقیقت است و بر خلاف ذهنیت شما داستان‌سرایی نیست..قبل از اینکه مستندش را بگویم یک دلیل تجربی ذکر کنم:
گاه ما در جلسات شعر به شاعری ایراد می‌گیریم که صبر با نذر قافیه نمی‌شود فردایش مثال از مولوی می‌آورد که شما نادرست می‌گویی:
گفت بسیار آن بلیس از مکر و غدر
میر از او نشنید کرد استیز و صبر
فردایش از شعر مولوی برای همین مورد بحثمان- اختلاف حذو و توجیه- یک مثال می‌زنیم تا ثابت کنیم این، اشکال ندارد. یک نفر باز همین بیت یا ابیات مشابه را مثل می‌زند که :از مولوی قبول نیست!مولوی از این اشتباه‌ها زیاد دارد!

اما اینکه عرض کرد‌م در وزن و قافیه و از همه مهم‌تر در زبان، چندان به مولوی استناد نمی‌شود به خاطر هنجارگریزی مولوی است..جناب وثوقی!ما معمولا در شعر بزرگان نمی‌توانیم قافیه غلط پیدا کنیم و اگر همت کنیم شاید به مدد ایطا(!) دو-سه موردی پیدا شود!آیا آمار قافیه‌های غلط مولوی را دارید؟جناب مولانا بیش از دویست قافیه غلط در مثنوی به کار برده‌است!
شما حتی یک مورد ایراد وزنی مثلا در شعر حافظ یا سعدی نمی‌توانید پیدا کنید ولی در شعر مولوی هست! مثلا:در غزلش «نه شبم نه شب پرستم که حدیث خواب گویم» مصرعی دارد که:«پنهان از او بپرسم به شما جواب گویم» این مصرع چگونه باید با عروض توجیه شود؟و چون نمی‌شود مجبور می‌شوند در شعر دخل و تصرف کنند!( البته اینها برای مولانا عیب نیست.این هنجارگریزی ها از روی ناآگاهی نیست بلکه از شور جنون‌آسای مولوی نشأت می‌گیرد که از ظواهر می‌گذرد و بخشی از خلاقیت و شخصیت یگانۀ مولوی را شکل می‌دهد و صد البته این هنجارگریزی‌ها فقط لایق خود اوست نه لایق شاعر مقلدی که می‌خواهد همه شلختگی‌های زبانی و ساختاری شعرهایش را با اینگونه شعرهای مولوی توجیه کند.)
امید که توضیحات حقیر در روشن شدن مطلب به دردی خورده‌باشد.
ابراهیم حاج محمدی
1393/8/6 در ساعت : 0:27:29
درود بر حضرت دوست جناب سلیمان پور ارومی عزیز
از بحث ها و نقد های شما و دیگر دوستان عزیز بهره بردم . یکی از خوبی های این سایت همین نقد و بحث هاست . در باره ی مصرع حضرت مولانا که شاهد مثال آورده اید برای لغزش وزنی به نظر قاصر حقیر می رسد که { به نهان از او بپرسم به شما جواب گویم } صحیح باشد
صادق ایزدی گنابادی
1393/7/26 در ساعت : 13:17:29
سلام برجناب عصمتی بزرگوار
همهمه با قمقمه قافیه نمی شود
جمجمه با قمقمه قافیه می شود
واهمه نیز با قمقمه و همهمه قافیه نمی شو د
البته این را قانون و اصول عروض می گوید وشاید از نظرسماعی چو شعر مردف است چندان عیبش محسوس نباشد
تدین عبارات در این شعر سه قافیه وجود دارد
محمد وثوقی
1393/8/3 در ساعت : 23:54:10
در نوشته‌ی قبلی، باید قافیه‌ی مورد اشاره در المعجم را می‌آوردم تا مطلب ناقص نباشد. با عرض پوزش؛ بحث بر سر قافیه‌ی "دریم" است در این مصرع: صنما تا به کفِ عشوه‌ی عشقِ تو دریم.
توضیح:
شمس قیس می‌گوید: "در این قافیت سه حرف و یک حرکت لازم است".
با توجه به این‌که در نسخه‌ی قزوینی به‌جای «یک» حرکت لازم است"؛ «دو» حرکت لازم است؛ آمده، دکتر شمیسا ضمن تصحیح متن توضیحاتی داده‌اند که در نوشته‌ی قبلی نقل کرده‌ام.
یا علی (ع)
محمد وثوقی
1393/8/6 در ساعت : 15:37:22
جناب سلیمان‌پور گرامی با سلام و عرض ادب
بین چه چیز با چه چیز خلط شده عزیز؟!
ـ "تقفیه‌ی امثالِ قمقمه با همهمه اشکالی ندارد" (این به لحاظ علم قافیه)؛
ـ "هر چند تقفیه‌ی امثال جمجمه با قمقمه موسیقیایی‌تر است و از این دید (رعایت تناسب حداکثری در موسیقی قوافی) نظر جناب ایزدی ادق و نظر جناب سلیمان‌پور دقیق است" (این هم به لحاظ بحث موسیقیایی).
وقتی بین این دو (صحت و سقم قافیه، با موسیقی حداقلی و حداکثری آن) جمع نکرده‌ام؛ چی با چی خلط شده است؟!
از آن‌چه نوشته‌اید: "شما و اغلب دوستان بین دو بحث مجزا خلط می‌کنید.بحث موسیقیایی بودن و به اصطلاح گوش‌نواز بودن قافیه و وزن، خارج از مبحث عروض و قافیه است.اینجا بحث ما درباره قواعد و اصول قافیه است که این قافیه سالم است یا ناسالم.اینکه می‌فرمایید (رعایت تناسب حداکثری در موسیقی قوافی)اصلاً ربطی به علم قافیه ندارد". معلوم می‌شود که دانسته‌اید که بحث من در موسیقی است و بحث شما در فن قافیه. برای این‌که ببینید شمس به این مسأله‌ی موسیقیایی، غیر از فن قافیه هم توجه داشته، نمونه‌یی می‌آورم. می‌گوید: "و هیچ یک از این هاآت [تخصیص، صفت، فاعل، لیاقت و نسبت] نشاید کی رویّ سازند و سنایی هاآت زایده را رویّ ساخته است... هر کجا ذکر او بود تو که‌ای / جمله تسلیم کن بدو تو چه‌ای؟ و در این بیت آن‌چه خود ملفوظ است از قافیت، کاف و جیم است و لفظ "ای" خود ردیف است". می‌گوید: این صدای ک و ج=چ است که از رویّ شنیده می‌شود! در واقع می‌خواهد به این قافیه‌ی سنایی ایراد بگیرد اما احتمالاً هم از نام سنایی و هم از قواعد قافیه می‌هراسد و یواشکی فقط گلایه می‌کند که بابا موسیقیِ ک با چ نمی‌خواند. حال آن‌که در توجیه این قافیه می‌گوییم "های غیر ملفوظ را نادیده می‌گیریم و صامت قبل‌اش را روی متحرک حساب می‌کنیم". در واقع شمس طبق فن قافیه اشکال نکرده (چرا که اشکالی هم وارد نیست) بل‌که طبق موسیقی حداکثری اشکال کرده است. اگر دقت کنید در آن‌چه گفتم پی به منظورم به‌راحتی خواهید برد و امیدوارم با این نمونه مسأله روشن‌تر هم شده باشد. تمام حرف من این بود: یک نسخه بدل هم هست که از قضا از زیر دست علامه قزوینی در آمده ـ علامه‌یی که می‌گویند در دقت علمی چه‌ها که نکرده ـ و اگر فرض و احتمال بر صحت‌اش باشد آن‌گاه شمس قیس قایل به ضرورت دو حرکت بوده است و اگر چنین باشد آیا این نظر، ناظر به تناسب حداکثری موسیقی قوافی بوده است (چنا‌ن‌که در مثال، دیدیم که به "چه و که" معترض بود) یا فن قافیه؟ بعد قسمتی از نظر مصحح را درخصوص این بخش از نسخه بدل آوردم تا چیزی از قلم افتاده نباشد. پس تردیدم بی‌پایه‌یی نیست و درست این است که آراء و نظریات کسی را از مجموع آثار یا اثرش استخراج کنند؛ شاید نظر مؤلف در طول زمان تغییر کرده باشد.
حرف بنده در این‌باره همین‌جا تمام است. اما آن‌چه در ادامه می‌آید از سر ناگزیری است:
1. شیفتگی به مولانا: خیر قربان بنده شیفته‌ی مولوی نیستم. شما می‌توانید در خصوص موسیقی و نیز قافیه در مولانا به آثار بزرگان مراجعه یا دوباره‌مراجعه بفرمایید! راستی را شیفتگی نیست اگر سیاهه‌ی غلط‌کاری‌های شاعر را جلوی چشم‌اش بیاورند بعد بفرمایند: "البته اینها برای مولانا عیب نیست.این هنجارگریزی ها از روی ناآگاهی نیست بلکه از شور جنون‌آسای مولوی نشأت می‌گیرد که از ظواهر می‌گذرد و بخشی از خلاقیت و شخصیت یگانۀ مولوی را شکل می‌دهد و صد البته این هنجارگریزی‌ها فقط لایق خود اوست نه لایق شاعر مقلدی که می‌خواهد همه شلختگی‌های زبانی و ساختاری شعرهایش را با اینگونه شعرهای مولوی توجیه کند"؟!
این‌که می‌فرمایید مولوی دویست قافیه را غلط به‌کار برده است (من که آمارش را ندارم) یعنی سرَش نمی‌شده یا به قول خودتان هنجارگریز بوده یا...؟! خب این هنجارگریزی‌های ادبی و هنری را برای آن دوستان‌تان هم توضیح بدهید تا من‌بعد پریشان نگویند و اگر غلط است دیگر چرا برای مولوی عیب نباشد و برای دیگران باشد؟! وانگهی در چندین هزار بیت، شما و آن دوستان، ویرتان رفته به آن دویست‌تای به قول خودتان غلط؟! شاید ناسخ و مصحح غلَطیده باشند؟! شما راستی‌راستی گستره‌ی فراخ و مواج وزن را در مولانا با چند وزن آرام و دلنشین حافظ و سعدی مقایسه می‌کنید؟!
2. این‌که "بحث موسیقیایی بودن و به اصطلاح گوش‌نواز بودن قافیه و وزن، خارج از مبحث عروض و قافیه است" ادعایی است که تازه اول دعواست اخوی! شما هنوز این نظرتان را اثبات نکرده‌اید و ما نپذیرفته‌ایم که بخواهید به آن استناد کنید و ما هم بپذیریم. آیا نظر شما جداً جدایی عروض و قافیه از موسیقی است؟! یا آن‌که باز هم در این‌خصوص طنزی پرداخته‌اید که ما نگرفته‌ایم؟ اساس عروض و قافیه و بدیع، بر موسیقی است. (حال بگذریم از این طنازی که عروض را چند سطر پایین‌تر "موسیقی صرف" دانسته‌اید و آن‌جا که ما استناد کرده‌ایم؛ موسیقی شده است "خارج از مبحث عروض و قافیه"!).
3. مرقوم فرموده‌اید: "اول به طنز بگویم که شما نیز حساب شارحان مولوی را دادید کف دستشان!" الی آخر. کاش شما درمی‌یافتید این لفظ "شارحان و منتقدین"، مجازی بود به علاقه‌ی "ادعا"یی که بعضی کرده‌اند؛ نه اهل فن واقعی که گول نمی‌خورند؛ به قرینه‌ی همان "گول خوردن" که آورده‌ایم! و سرانجام معلوم‌مان نشد حرف شما را با آن "ترجیحاً" و "علامت تعجب پایانی" ـ اگر چه این علامت همیشه هم علامت تعجب نیست! ـ باید به طنز می‌گرفتیم یا به‌جد به "محتوای عین حقیقت"‌اش که بر خلاف "ذهنیت"مان بود می‌پرداختیم؟!
4. راجع به وزن رباعی: آورده‌اند که رباعی را وزنی بیش نباشد اصلی و لاغیر! «مستفعل مستفعل مستفعل فع». البته این وزن را به تقطیع عجیب و غریب و غیر علمی: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل هم لت‌وپار می‌کرده‌اند. بعدها یازده وزن دیگر را هم با قلب و تسکین و اختیار از آن متفرع کرده‌اند تا سرجمع شده دوازده وزن! یکی اصلی و یازده‌تا فرعی! اما قبل‌اش، بین علما دعوا بوده تا امام حسن غطان آمده و سر شمس قیس را کلاه گذاشته و این مرحوم هم همه را تا ظهور خواجه نصیر گمراه کرده است! بعد روکرت و بلکمان و فرزاد و نجفی و ... آمده‌اند (و این وسط‌ها یکی هم مدعی هفتاد هشتاد هزار وزن برای رباعی شده بوده بوده است!) و این دعوا شاید تا شاعران، شاعری کنند ادامه داشته باشد؛ اما بینی و بین اللهی چه ربطی به بحث ما داشت؟! اوزان مزاحف اگر خوشایند هستند یا نه لابد چون بر مبنایی قرار گرفته‌اند؛ و هر چه از آن مبنا دور شوند ناخوش‌تر می‌شوند. پس این‌که مرقوم داشته‌اید "در عروض –چون موسیقی صرف‌ است- نمی‌توان قاطعانه حکم کرد که مثلا: مفعول مفاعلن مفاعیلن فع خوش‌آهنگ‌تر است از مفعولن مفعولن مفعولن فع"؛ وجهی ندارد. هر کدام به اصل نزدیک‌ترند (زحافات کمتری دارند) قاطعانه حکم می‌شود که موسیقیایی‌تر و در نتیجه خوش‌آهنگ‌ترند. اما اوزان نامطبوع: اگر قرار بود شمس قیس را تازیانه بزنم؛ ده‌تا هم اضافه می‌خورد برای این قبیل حرف‌هایش! رحمه الله.
5. هر وقت شما زحمت کشیدید و نسخه‌یی منقح و صددرصدی از حافظ و سعدی ارایه کردید من هم دنبال غلط‌های وزن و قافیه‌ی‌شان می‌گردم! "پنهان" هم ـ جدای از مباحث سبک‌شناختی ـ ان‌قلتی دارد که شما خواسته‌اید بی‌استدلال و "به‌نهان" ردّش کنید...
سربلند و سلامت باشید. سعی‌تان مشکور و عزاداری‌های‌تان مقبول.
از بخش نقد و جناب خصلتی گرامی هم سپاسگزارم.
یا علی (ع)
سید علی اصغر موسوی
1393/8/9 در ساعت : 14:44:51
سلام و درود بر اساتید بزرگوار
عظم الله اجورنا واجورکم
ازافاضه ی عزیزان درباره حرکت درعلم قافیه بهره مند شدم
جزاکم الله خیرا
بحث خیلی خوب بود
اگرکمی ازحواشی اش بزنیم خود به کلاسی پرمحتوا می ماند که شاگردانی همچو بنده نیز از آن بهره می برد
دستتان درد نکند و قلمتان پرتوان باد ان شاء الله
یاحق
سعید سلیمانپور ارومی
1393/7/30 در ساعت : 23:2:40
جناب ایزدی عزیز این بالا اشکالی به قافیه شما گرفته اند و مرقوم داشته اند که:
:« این را قانون و اصول عروض می گوید.»( البته منظورشان اصول قافیه‌است) اما امروز خواندم که ایشان بعد از برخورد با بیتی از مولانا که در آن غلغُله و گِله قافیه شده است- در حاشیه نقد شعر دیگری از شاعری دیگر- از شما عذر خواسته‌‌ و نظرشان را اصلاح کرده‌اند.
اولا: بهتر بود منتقد عزیز این اصلاحیه را -که البته همانطور که خواهم نوشت خودش نیاز به اصلاح دارد- ذیل همین شعر و در زیر نقد مرتبط درج می‌کردند. شاعر جوان و مبتدی وقتی شعر جناب عصمتی و نقد مربوط را می‌خواند،امکان دارد به دیگر نقدها مراجعه نکند و در نتیجه این نظر نادرست را در مورد قافیه آموخته ،سالهای سال به همین شیوه عمل کند!
ثانیا:درباره اینکه منتقد عزیز با برخورد به بیتی از مولانا- که ترجیحاً در امور وزن و قافیه به او استناد نمی‌شود!- به نادرست بودن نظر خویش واقف شده‌اند،باید گفت که این امر از بدیهیات علم قافیه است و صرف نظر از بیت مولوی می‌توان هزاران بیت شاهد از قدما آورد. (که در پایان نمونه‌هایی را درج خواهم کرد.)
ثالثا: کار منتقد محترم وقتی نظر خویش را تصحیح و از شاعر عذرخواهی می‌کنند، متین و سنجیده‌است منتها توجیهات بعد از آن دیگر محلی از اعراب ندارد.ایشان می نویسند:!
:« در خصوص قافیه قمقُمه و همهَمه که گفته بودم قافیه نمی شوند در صورتیکه درست این بود می گفتم قافیه ناسالمیست نه این که غلط و از قانون خارج باشد.»
یعنی چه؟! قافیه‌ای که غلط و خارج از قانون نیست، دیگر نمی‌تواند ناسالم باشد!قافیه‌ای که از عیوب قافیه برکنار است، سالم است!
ما هیچ یک- با هر پایه و مایه از سواد ادبی- مصون از اشتباه نیستیم.احتمال دارد در همین مطالب حقیر نیز اشتباهاتی راه‌ یافته باشد و عزیزی بعداً نکته‌ها از آن بگیرد.چه اشکالی دارد که گاه صراحتاً به اشتباه خود اذعان کنیم.
حتی کتاب بزرگترین ادیبان این مرز و بوم نیز آکنده از اشتباهات ریز و درشت است و این در مقولۀ ادبیات –به خاطر گستردگی آن- چیز غریبی نیست!
*
اما درباره اصل موضوع نکاتی را یادآور شوم:
که چرا این اشکال بر قافیه های آقای عصمتی وارد نیست و این قوافی را نمی‌توان معیوب و ناسالم انگاشت؟
در کلمات همقافیه اختلافِ حذو(حرکت پیش از ردف و قید) یا اختلاف توجیه( حرکت قبل از روی) جایز نیست مگر اینکه روی متحرک یا موصول باشد(البته علامه همایی نظری تکمیلی دارند و به این تعریف اشکالی وارد می‌کنند که ورود به آن مقالی دیگر می‌طلبد.)
های غیرملفوظ پایانی واژگان،در حکم حرکت برای روی ماقبل خو داست و روی را متحرک و به اصطلاح، «مطلق» می‌کند. در نتیجه اختلاف حذو یا توجیه جایز می‌شود.پس
قُمقُمه با همِه – زِنده با فرخُنده – غُلغُله با حوصلِه قافیه می شوند و هیچ مشکلی هم ندارند!
چند مثال:
کَرده با بُرده در شعر فردوسی:
گر آن نیکوی‌ها که من کَرده‌ام
همان رنج‌هایی که من بُرده‌ام

یا:زِنده و فرخُنده
بدو گفت کای شاه فرخُنده باش
جهاندار تا جاودان زِنده باش

«گِله» با «مرحَله» در شعر صائب:
از گرمروان خار مغيلان گله دارد
اينجاست که نشتر خطر از آبله دارد
اين قافله از خواب گران است گرانبار
فرياد چه تاثير درين مرحله دارد
*
سلسِله و مزبَله و غُلغُله «فیض کاشانی»:
گر ترا فهم درستی هست و طبع مستقیم
مکر خود را در ره دنیا بجنبان سلسِله
حیف باشد بهر دنیا صرف کردن نقد عمر
هست دنیا نزد عارف جیفه‌ای در مزبَله
جاهلی بینی که هر از بر ندانسته است هیچ
افکند در شش جهت از کوس دانش غلغُله

و در اختلاف «حذو» :
سعدی: دَسته با رُسته
دیدم گل تازه چند دَسته
بر گنبدی از گیاه رُسته
و هزاران نمونۀ دیگر ...
ماحصل کلام اینکه چنین قافیه‌هایی معیوب و ناسالم نیستند و چهار‌ستون بدنشان سالم است و استفاده از آنها هیچ کراهتی نیز ندارد!
جناب ایزدی جسارتم را در صراحت بیان ببخشایند.
جناب عصمتی!فراموش کردم از شعر زیبایتان نیز تشکر کنم.بی مجامله شعر بسیار خوبیست.
سعید سلیمانپور ارومی
1393/8/2 در ساعت : 12:26:17
سلام جناب ایزدی
والله حقیقتاً از پاسختان شگفت‌زده شدم و در پاسخ دادن درماندم!در چنین بحث‌هایی دو طرف بحث یا به نظر علما و ادبای قدیم و معاصر استناد می‌کنند یا به اشعار بزرگان شعر و ادب فارسی!وقتی شما علمای عروض و قافیه را قبول نمی‌کنید و از طرف دیگر ادعا می‌کنید که اینها اشتباهات بزرگان شعر را توجیه کرده‌اند(!)،دیگر بنده مسکین در بحث چه استدلالی می‌توانم بیاورم جز اینکه سپر بیندازم و سر خویش بگیرم!
دوست بزرگوارم،کل علوم ادبی، توجیهی بر شعر و نثر بزرگان است!اصول معانی و بیان و بدیع و عروض و قافیه از دل همین آثار استخراج و تعریف شده‌اند نه اینکه یک عده ادیب بنشینند و اینها را بخشنامه کنند که مثلا از فردا شاعران طبق این بخشنامه می‌توانند «سَرَم» و «پُرَم» را قافیه بگیرند!
*
وقتی حضرتعالی- بر خلاف نظر تمامی ادبای تاریخ- از اولین تا آخرین(!)- و علیرغم هزاران بیت از بزرگان شعر فارسی، اعتقاد دارید که اختلاف حذو یا توجیه ،هنگام متحرک یا موصول بودن روی ،قافیۀ معیوب و ناسالم تولید می‌کند،چه بحثی می‌توانم داشته باشم؟!آیا می‌توانید از همان کتابهای عروض و قافیه‌ای که نامشان را برده‌اید یا هر کتاب مرجع دیگری حجتی بر این قولتان بیاورید؟!
*
هر علمی برای خودش اصطلاحات خاص خودش را دارد و ما در بحث تخصصی ناگزیر از استعمال آنهاییم.وقتی می‌فرمایید:
«این حضرات برای اینکه اختلاف اوای حرف "ه " را در ماه و ستاره توجیه کنند از چنین اصطلاحا ت عجیب و غریبی استفاده نموده اند و گرنه امروز یک بچه کلاس اول ابتدایی می داند که "ه" در ستاره به لفظ در می اید فقط اوای ان با "ه" در ماه متفاوت است»
و منظورتان از این حضرات «عموم ادیبان و دستورنویسان»(!)و از «اصطلاح عجیب و غریب»، «های غیرملفوظ» (!)است، جای بحثی باقی نمی‌ماند!این اسم‌گذاری‌ها و تعاریف برای تمایز و شناساندن است تا همان بچه‌اول ابتدایی‌شما بداند «های غیرملفوظ» یا همان «های بیان حرکت» در آخر برخی واژگان به صورت و صوت اصلیِ «ها» تلفظ نمی‌شود.عین همین است نامگذاری هایی مانند:«یای غیرملفوظ قدما» و «واو معدوله»، «واو بیان حرکت» و...
*
اما در پایان این بحث –و با این فرض که به نتیجه‌ای نرسیده ایم-در اینکه من و شما مصداق ضرب المثل « موسی به دین خود، عیسی به دین خود» باشیم» شک دارم.ما تنها می‌توانیم از امّت پیامبران باشیم!پیغمبران بنده علمای ادبی قدیمی و معاصرند-از مرحوم شمس قیس رازی گرفته تا زنده‌یاد ناتل خانلری- و نیز شاعران بزرگ فارسی زبان. شما نیز ناگزیر از آنید مگر اینکه پیرو پیغمبر نوظهوری بوده،یا خود در این عرصه ادعای پیغامبری داشته‌باشید.)
*
جناب ایزدی بزرگوار!فضل شما بر کسی پوشیده نیست.من برخی از نقدهای شما را خوانده‌ام و گاه استدلال‌های علمی و نکته‌سنجی‌های ادبی شما را تحسین کرده‌ام، اما جسارتاً نمی‌توانم اظهارات اخیرتان را در این دسته جای دهم.مطمئنا شاعران و ادیبان سایت درباره این بحث در خلوت یا جلوت قضاوت خواهند فرمود.سپاس از حوصله و وقتی که برای بنده صرف فرمودید.
سعید سلیمانپور ارومی
1393/8/3 در ساعت : 10:43:14
سلام بر جناب خصلتی عزیز
بنده دیروز ظهر جوابی برای جناب ایزدی فرستادم که الساعه آخرین نقد ستون است.اما گویا قبلش خود اقای ایزدی صبحش مطلبی ارسال کرده بود که چون تایید نشده بود من ندیده بودم.مطلب هر دو نفرمان غروب دیروز گویا تایید شده است.الساعه اینگونه به نظر مخاطب می رسد که بنده توجهی به پاسخ ایشان نداشته ام و حرف خودم را زده ام!
دیروز من یک نظر تکمیلی فرستادم و توضیحی دادم که تا کنون درج نشده است.
کاش لااقل به تایید نقدهای گروهی که تکمیل کننده همدیگرند ، اندکی سرعت بخشیده شود تا مباحث شاعران اینچنین در هم قاطی نشود و مخاطبان را گیج نکند!
ارادتمندیم
محمد یزدانی جندقی
1393/8/2 در ساعت : 10:45:33

سلام از بازگشت جناب صادق ایزدی گنابادی به بخش نقد خوشحالم همچنانکه از حضور جناب سعید سلیمانپور شاعر متعهد که حضورش در هر بحثی اعم از لفظی و معنوی بار علمی مطلب را افزایش می دهد اما بعد ...
نقد مختصری از حقیر در باب قافیه
اصل شعر : شاعر دانشمند
حمید وثیق زاده ی انصاری //
دی گفته بودمت نزدم بیا صنم//
چون گفته بودیَم رو بر تو می‌کنم//
این روزهای غم با من بگو سخن//
ای غرقه در حبیب فارغ ز بیش و کم//
روحش شمیم جان در راه عشق او//
جان ساده می‌دهد قربانی حرم//
در یاری حبیب بیدارباش او//
بی یاریت چسان بر خفتگان زنم//
در آن فضای عشق تالار باشکوه//
دیشب کنار تو من گام می‌زدم//
بخشی از نقد حقیر مربوط به مشکل قافیه :
.... (صنم ) کلمه اساس برای قافیه این شعر است کلمه بعدی (می کُنم ) است که مضارع استمراری با ضمیر ملکی اول شخص مفرد است بنا براین با حذف ضمیر ملکی و بر گرداندن قافیه به مصدر (کردن = مترادف انجام دادن ) با مشکل عدم رعایت قافیه روبرو می شویم دلیل حذف این ضمیر ملکی تکرار دوباره و سه باره ان در ( زنم ) و می زنم ) است که مصادر زدن و کردن با یگدیگر وجه اشتراک قافیه ندارند در حالی که سایر قافیه های شعر ( کم ) و حرم ) است در واقع قافیه ی این شعر ( سه بار با حرف " روی" که از حروف اساسی قافیه است به صورت صحیح و سه بار به صورت نادرست با حرف شایگان ضمیر ملکی مورد استفاده قرار گرفته پس در رعایت قافیه در اشعار ی که مردف هستند یعنی قافیه و ردیف انها در هم ادغام شده است نیازمند وحدت رویه است یعنی حرف یا حروف اخر کلمه اول و اساس در قافیه اگر ضمیر هسند تا پایان ضمیر و اگر از حروف "دخیل "و "روی" قافیه هستند همه جا به همانگونه باشند صرف از این مشکل در قافیه دوم این غزل ( می کنم ) مصوت فتحه ) بر روی صامت دخیل قافیه یعنی مصوت فتحه بر روی ( کاف ) رانیز رعایت نکرده اید و ان را به ضمه اورده اید و این نیز صحیح نمی باشد در حرف ماقبل حرف "روی "صامت ها تغییر می کنند اما مصوت ها باید ثابت باشند و این رمز ساخت قوافی سالم است از دیگر موارد عدم رعایت قافیه اوردن قوافی با علایم جمع است مانند مسلمین و مرسلین این دو کلمه علی رغم صورت ظاهر با یکدیگر هم قافیه نیستند چرا که مسلم و مرسل وجه اشتراکی در حروف تاسیس "دخیل" و" روی" قافیه ندارند در جمع های مکسر به شرط یک نوبت استفاده این کار جایز است اینها از مباحث اولیه قافیه است و بحث قافیه در شعر عمیق تر از این گفت و گوی ساده است نقش قافیه در شعر سنتی علاوه بر نماش صحیح قالب ها مرز میان شاعران متوسط و خوب و عالی است
ثبت شده در
1391/7/23 ساعت : 9:46:58
در ادامه ی این مطلب به نقش محوری قافیه در موسیقی کلام می پردازم /
ای ساربان / اهسته ران / کا رام جانم می رود / سعدی
قافیه :/ بان / ران / جان /
شعری بخوان که با آن رطل گران توان زد /
حافظ :/ قافیه /
خوان / ران / وان / براین اساس هر سه مصوت بلند آ / ای / او / و سه مصوت کوتاه اِ/ اُ/ اَ/ می شود قافیه پدید آورد و سایر موارد ناچار به تبعیت این قاعده هستند که علامت های ارتفاعی شکلی و ثابت موسیقی موجود متن در تمام زبان ها و دوران هاهستند
مثال قافیه ی
کردند و خوردند صرف نظر از معنا :
عجب ظلمی مغول ها کرده رفتند
همه اموال ما را خُورده رفتند
در این قافیه ی تمام انچه جناب سلیما نپور برای توجیه علمی صحیح بودن قافیه انتظار دارند جمع است پرسش : پس چرا من چه می گویم این قافیه درست نیست ؟ و هنگام تلفظ آن را اینگونه بر زبان می آورم ؟ آیا از مباحث اساسی بی خبرم یا هدف من ایجاد بحث متمم است ؟
عجب ظلمی مغول ها کرده رفتند
همه اموال ما را خَرده رفتند
من به دلیل رعایت شکل موسیقی به بحث متمم روی انچه در علم قافیه مطرح است معتقدم این شکل موسیقی در خوشنویسی و نقاشی نیز وجود دارد اسلیمی های نقوش باستانی نیز سیاه مشق های سنتی سرشار از موسیقی شکلی است مثال "لیلی سر زلف شانه می کرد
مجنون در اشک دانه می کرد
کشیده ها :
جیم مجنون / یا ء لیلی
درذ این مثال هم البته رده از کرده و رده از خرده شکل می سازد بحث متمم این است چرا مصوت تغییر شکل بدهد در حالی که صامت شکل خود را حفظ می کند پس این توضیح متمم در مباحث زیبایی شناسی نه تنها بی راه نیست قابل تامل بیشتر است
مثال دیگر از زبانی دیگر
در کتاب انگلیسی دوره ی راهنمایی که من خوانده ام زمان طاغوت البته الان نمی دانم هنوز هم این شعر هست یانه صورت فارسی را می نویسم شعری بود به این لفظ :
وان توو / دت ایز شوو / تری فور / اوپن دِ دُر/ تا شمارش ده که حضور ذهن ندارم
این مثال به ما می رساند قافیه در تمام زبان ها به حرکت صحیح وطبیعی مصوت پایدار می شود
و رعایت نظم مصوت ایجاد تشخص در موسیقی می کند فقط با این مثال توانستم به شاعر ایرانی تباری که سی سال است مقیم امریکاست منظور خودم را از رد قافیه ی تک حرفی برسانم در صورتی که به شدت معتقد بود که در ایران تعدادی از استادان زبان وادبیات پارسی به او گفته اند بفرما با سینما قافیه می شود به هر حال ...
به طور کلی قافیه به معنای به دنبال هم رفتن است صامت به نیروی مصوت زنده می شود پس انچه از نظر فونیک این مصوت است که باید تعقیب شود و ترتیب شکلی را پدید آورَد اگر در ادبیات سنتی ما گاهی از اینگونه سهل انگاری های زبانی مشاهده می شود که سعدی دسته را با رُسته قافیه می کند نباید این غفلت ها به سبب اشتهار شاعر یا تکرار هزاران باره دلیلی بر الگو سازی باشد من تعجب می کنم از رفتار بعضی از شاعران امروز که تحت هیچ شرایطی حاضر نیستند شعر نیمایی و سپید را با انهمه شگفتی در ساختار شکنی بپذیرند حتی اشکارا و پنهانی با اینگونه از اشعار مبارزه می کنند واما نوآوری های اینچینی در قافیه و گاهی سکته های وزنی و غیره را توسعه ی زبان و باز کردن دایره واژگانی در شعر کلاسیک و به ویژه غزل می شمارند در غزل پیش روی مورد نقد نیز شاعر محترم و استاد چنین رویکردی دارند خاک پای دوستان محمد یزدانی جندقی 1393مهر ماه
صادق ایزدی گنابادی
1393/8/4 در ساعت : 0:25:4
سلام بر فرهیخته گرامی جناب وثوقی
ضمن تشکر از فرهیختگان عزیز جناب وثوقی و محمد یزدانی جندقی که واقعا مایه ابرو و مباهات این سایت هستند ؛
از روح شمس قیس رازی که در واقع از اولین کسانی است که اصول و قواعدی برای شعر وضع کرد عذر خواهم
از تمام استادان محترم می خواهم که هر گاه لغزشی اینچنینی بر قلم وزبان حقیر رفت حتما تذکر دهند
سعید سلیمانپور ارومی
1393/8/10 در ساعت : 14:7:24
سلام مجدد بر جناب وثوقی گرامی!احساس می‌کنم که این بحث به نتیجه نخواهد رسید. دلایل اصلی‌اش را در این بخش عرض می‌کنم و یک دلیل فرعی نیز در پایان مطلبم خواهم آورد.اما دلایل اصلی:
بحث ما درباره درست یا غلط بودن قافیه جناب عصمتی بود؛ اما شما شاخه‌های فرعی زیادی در بحث اصلی ایجاد کردید. گاه تنها ذکر یک مثال سادۀ بنده از مولوی یا وزن رباعی باعث شد که شما بحثهای جدید و مستقلی آغاز کنید.از طرف دیگر به نظر بنده بخش عمده‌ای از نظرات شما در مباحث مرتبط یا غیرمرتبط اشکالات ریز و درشتی دارند و نقد مستند آنها ساعتها تایپ می‌خواهد و وقت و حوصله و چشم و انگشت!حقیر اجمالا سطوری قلمی خواهم کرد
اما می‌ترسم این بحث زبانم لال به دام منیت و تعصب و پافشاری بر نظر شخصی بیفتد و به جای اینکه ما نظراتمان را تصحیح کرده، در قالب قواعد بیاوریم سعی کنیم قواعد را با نظرات خود منظبق کنیم!
*
برای اینکه مباحث قاطی نشوند،ابتدا مروری بر نظرات شاذّ شما می‌کنم و بعد به اتهامات خودم(!) پاسخ می‌دهم:
1-فرمودید که نظر شمس در باب جواز اختلاف حذو و توجیه مبهم است.
بنده از خود المعجم برایتان نظر صریح ایشان را در این مورد آوردم .

جالب اینکه بعد می‌فرمایید:
شاید نظر مؤلف در طول زمان تغییر کرده باشد.»
اگر سندی در دست دارید که شمس از این نظر عدول کرده‌است باید ارائه دهید وگرنه اینگونه حدسیات قابل استناد نیستند.

2-درمورد مولوی فرمودید:« در عروض و قافیه، مولانا کم‌نظیر بل‌که بی‌نظیر است...بنده نمی‌دانم اگر (در وزن و قافیه ترجیحاً به او استناد نمی‌شود) دیگر به چه کسی باید استناد شود؟!»

بنده با ارائه آمار نشان دادم که به دلیل هنجارگریزی های فراوان، مولوی اینگونه نیست.
بعد باز قانع نشده، بحث را به طرف دیگری هدایت کردید که :
« وانگهی در چندین هزار بیت، شما و آن دوستان، ویرتان رفته به آن دویست‌تای به قول خودتان غلط؟! شاید ناسخ و مصحح غلَطیده باشند؟!»

لازمۀ بحث علمی، استدلال و ارائه ماخذ است. با دریافتهای شخصیِ متکی بر اما و اگر و شاید که نمی‌توان چیزی را رد یا اثبات کرد!مگر مولوی یک نسخه و یک مصحح دارد که در ثبت و ضبط قافیه‌ها اشتباه شده‌ باشد.دست بر قضا بنده وقتی دارم از منابع برای شما آمار نقل می‌کنم به این نکته توجه دارم که مثلا صد قافیه غلطی که در نیکلسون هست در نسخه‌بدل‌ها مشکل ندارند و گرنه باید ذکر می‌کردم که مولوی بیش از سیصد قافیه غلط دارد.

به این مطلب شما هم که :
در هزاران بیت، دویست قافیه غلط چیزی نیست و اگر دیوان منقّحی از سعدی و حافظ تصحیح شده‌ بود(!) آمار اغلاط وزن و وقافیه آنها را رو می‌کردید،(نقل به مضمون)
واقعا پاسخی ندارم!
*
اما اتهامات بنده:
1- توضیح درباره خلط مبحث:
وقتی کل بحث درباره سالم یا ناسالم بودن یک قافیه است(علم قافیه) و شما درباره گوش‌نوازی و رعایت حداکثری حروف قافیه (علم بدیع) صحبت می‌کنید(که ربطی به بحث و تاثیری در آن ندارد) و دو نظر متفاوت را در دو مبحث گوناگون با هم مقایسه کرده و یکی را دقیق و دیگری را ادق می‌شمارید، به این می‌گویند خلط مبحث.

2-اما فرمود‌ه‌اید که در اول دعوا(!) باید این گفته را- که این مباحث در بدیع بررسی می‌شود نه در علم قافیه- اثبات کنم.
بنده طی بحث با این پیش‌فرض که برخی از مسائل از بدیهیاتند و شاید سهواً فراموش شده‌اند به اجمال اشارتی کرده‌ و گذشته‌ام؛ اما شما جوری گیر داده‌اید که گویی بنده مبانی علوم‌ ادبی را دارم به طور بداهه(!) خلق می‌کنم!
شرح تفصیلی این موارد نیز مصداق آن جمله معروف است که:ما ایرانیان همیشه از اختراع چرخ شروع می‌کنیم!در هر حال:

روشن است که رعایت حدا‌کثری تناسب در حروف قافیه در علم قافیه مطرح نمی‌شود و بحثی‌است در بدیع به نام «اعنات».دو مثال دیگر: در «ترصیع» قافیه نقش کلیدی دارد، «موازنه» نیز با وزن در ارتباط است اما هیچ یک از اینها در مباحث عروض و قافیه مطرح نمی‌شوند و مواردی از این دست.
*
بعد ظاهرا تضادی در گفتار بنده یافته،می‌پرسید:
نظر شما جداً جدایی عروض و قافیه از موسیقی است؟!
پاسخ بنده روشن است. عروض، موسیقی صرف است.این موسیقی قواعد خاص خود را دارد.ممکن است جمله‌ای –بر مبنای عروض- موسیقی داشته باشد و جمله‌ دیگر علیرغم موسیقی داشتن، در قواعد عروض نگنجد.یعنی هر بحر عروضی، موسیقی است اما هر جمله‌ موسیقایی،بحر عروضی نیست.
حالا چرا می گویم:«موسیقی صرف» چون واژه موسیقی مشترک لفظی است بین آهنگ کلام و موسیقی به معنای اخص.
با این حساب، قافیه (و علم بدیع) به آهنگ کلام مربوطند و ربطی به موسیقی ندارند.عروض را بدون نیاز به حرف و واژه و حتی افاعیل عروضی می‌توان منتقل کرد.(بسیاری از استادان عروض بحور را با زدن ضرباهنگ روی میز به دانشجو یاد می‌دهند!) اما قافیه را نمی‌توان بدون حرف و واژه و فقط به زبان موسیقی ادا کرد.مثلا:«می‌رفتم» و«شیدایی» با همدیگر قافیه نیستند ولی از نظر وزن و موسیقی (به معنای اخص)تفاوتی با هم ندارند.

*
بحث رباعی را هم که فرمودید :چه ربطی داشت؟ربطش این بود که مثال زدم که گوش نواز بودن، گاه ورای قواعد اصلی است. اما شما همین را بهانه قرار داده بحث وزن رباعی را پیش کشیدید و تقطیع غیرعلمی(!) و گمراه شدن عروضیان(!) و غیره!
البته ایرادی ندارد.ما که دست در دست هم داده به مهر، داریم کل ادبیات را شخم می‌زنیم این هم رویش!
می‌فرمایید:
«هر کدام به اصل نزدیک‌ترند (زحافات کمتری دارند) قاطعانه حکم می‌شود که موسیقیایی‌تر و در نتیجه خوش‌آهنگ‌ترند. اوزان مزاحف اگر خوشایند هستند یا نه لابد چون بر مبنایی قرار گرفته‌اند؛ و هر چه از آن مبنا دور شوند ناخوش‌تر می‌شوند. »
عرض می کنم:
جسارتاً این تصور و حکم، صحیح نیست که هر بحری به وزن اصلی نزدیک تر بود موسیقایی‌تر است.در عروض بسیاری از بحور غیرسالم از اصلشان خوش‌آهنگتر و پرکاربردترند در حالیکه وزن اصلی‌شان متروک است.
آیا اصل «مستفعلن مستفعلن مفعولات» مطبوع‌تر است یا مزاحف «مفتعلن مفتعلن فاعلن»
آیا اصل «فاعلاتن مستفعلن فاعلاتن» خوش‌آهنگ‌ تر است یا مزاحف «فاعلاتن مفاعلن فعلان»
.(البته همانگونه که رفت این مطبوع و نامطبوع بودن بیشتر به ذوق بر می‌گردد نه به قوانین مدون علم عروض.بله شما درست می‌فرمایید که خوشایند بودن بر مبنایی است، منتها چون «خوشایند» تعریف علمی ندارد و بیشتر منوط به ذوق است،هنوز کسی پیدا نشده‌است که این مبناهای ظریف را مانند قواعد اصلی عروض،کشف و مدون کند)
*
در زمینه اوزان رباعی که می‌فرمایید:« تقطیع عجیب و غریب و غیر علمی: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل» . نیز « اما قبل‌اش، بین علما دعوا بوده تا امام حسن قطّان آمده و سر شمس قیس را کلاه گذاشته و این مرحوم هم همه را تا ظهور خواجه نصیر گمراه کرده است...!»

اولا: توجه نکرده اید که اینجا اصلا بحث، بحثِ تقطیع نیست،بحث رکن بندی‌است.
تقطیع هر دو یکیست منتها رکن‌بندی‌شان فرق دارد.
از طرف دیگر فرض را بر تفاوت تقطیع می‌گذاریم؛کدام تقطیعِ عجیب و غریب؟!هزار سال است که جز یکی دو نفر همه معتقدند رباعی از بحر هزج منشعب شده‌است و وزنش همین است!
تا جائیکه بنده حقیر می دانم خواجه‌نصیر نیز وقتی ظهور کرد در گمراهی سابقون(!) شریک شد.او نیز مانند اکثر عروضدانان قدیمی و جدید معتقد به این تقطیع غیرعلمی(!) بود.برادرم، این «مستفعل مستفعل...» دستپخت جدیدیست و خیلی از بزرگان بدان اعتنا نکرده‌اند!
*
در بند آخرتان بی‌هیچ استدلالی بنده را متهم به بی‌استدلالی و پنهانکاری فرموده‌اید!.شاعر جان! بنده جایی که نوشته‌ام «آمده‌اند در شعر دخل و تصرف کرده‌اند» دارم از چه صحبت می‌کنم؟دخل و تصرف همین «به نهان»یست که شما نوشته‌اید دیگر!

(البته ادیب فاضل جناب حاج‌محمدی عزیز با ذوق و سواد ادبی‌شان به درستی تصحیح قیاسی فرموده‌اند و بهترین گزینه نیز همین «به نهان» است؛ منتها تا وقتی بر مبنای نسخه‌ای نباشد نمی‌توانیم به مولانا نسبتش دهیم‌.چون آنگونه که رفت، این هنجارگریزی‌ها از مولانا بعید نیست!)

*
اما نکتۀ پایانی و آن دلیلی که عرض کردم در پایان بحث خواهم آورد .:
«المعجم» «دره نادره» که نیست! نثری ساده دارد.
این متن المعجم است که شما آورده‌اید:
:« هیچ یک از این هاآت نشاید کی رویّ سازند و سنایی هاآت زایده را رویّ ساخته است»
شمس با صراحت دارد به سنایی ایراد قافیه می‌گیرد، آن هم درست از منظر علم قافیه که واجب را فوت کرده است.شما نوشته‌اید:
«در واقع می‌خواهد به این قافیه‌ی سنایی ایراد بگیرد اما احتمالاً هم از نام سنایی و هم از قواعد قافیه می‌هراسد و یواشکی فقط گلایه می‌کند»

وقتی بنده و جنابعالی صرف‌نظر از حدود و اصول علوم ادبی، در دریافت یک متن ساده‌قدمایی نیز با هم اختلاف نظر داریم،بعید به نظر می رسد که از بحثمان نتیجه مطلوب بگیریم.
*
اما درباره هراسیدن شمس قیس از قواعد قافیه و نام سنایی، چنین چیزی وجود خارجی ندارد و باز متکی بر دریافت شخصی شماست. وقتی علم قافیه غلط بودن قافیه سنایی را تایید می کند شمس باید از چه بترسد؟از نام سنایی نیز نمی ترسد! بار دیگر به المعجم مراجعه کنید.شمس در المعجم کسی نیست که از نام کسی بترسد و تعارف داشته‌باشد.او بی‌هیچ ملاحظه‌ای و با صراحت و به کرات از دیگر بزرگان شعر فارسی نیز مانند:مسعود سعد و خاقانی و ... انتقاد کرده‌است.(عین همین ایراد قافیه که بر سنایی گرفته است.)
*
نمی‌دانم این بحثها برای دوستان یا لااقل جوانان مفید بود یا نه.به هر حال کلکسیونی از مباحث ادبی شد!
در پایان این نکته را یادآور می‌شوم که اینها بحثهای طلبگی است وبه مقتضای آن نفی برخی از نظرات حضرتعالی از طرف بنده –درست یا غلط- حمل بر جسارت و بی‌احترامی نشود که علاقه بنده به جنابعالی و شعرتان کما فی‌الاسبق(!) به قوت خود و بلکه بیشتر باقیست!

صادق ایزدی گنابادی
1393/8/1 در ساعت : 22:34:15
سلام بر جناب سلیمانپور عزیز
اختلاف بنده با حضرت عالی مقداری عمیق است شما مصوت کوتاه /ه / را حرکت برای روی ماقبل می دانید ولی حقیر بر اساس عروض و قافیه ای که خواند ه ام و ان را متناسب تر با روح موسیقی کلمات می دانم این مصوت کوتاه را در حکم الحاقی می دانم و بر این اساس مشکل قافیه همهمه و قمقمه در اختلاف مصوب کوتاه هجای قافیه (صامت -مصوت کوتاه -صامت )نیست بلکه وقتی مصوت کوتاه /ه /و یا به گفته شما های غیر ملفوظ در حکم الحاقی باشد بنای قافیه عیب پیدا می کند و بله البته غلط نیست و حتما حضرت عالی بین قافیه غلط و معیوب فرق قائل هستید
از همه ی این حرف ها گذشته بنده در این زمینه به قول و نظر شاعران و کسانی که به صورت تجربی کار می کنند بیش از علمای عروض و قافیه اهمیت می دهم و حرف ونظرشان برایم حجت است و اتفاقا در این زمینه مرجع تقلید بنده استاد محمد کاظم کاظمی می باشد و همان روز که نظر بر نادرست بودن قافیه همهمه و جمجمه دادم بلافاصله متوجه اشتباه خود شدم و از استاد محمد کاظم کاظمی بدون اینکه شعر مورد نظر را مطرح کنم طی پیامکی پرسیدم آیا جمجمه با همهمه قافیه می شود که ایشان فرمودند
"می شود گفت قافیه می شود ولی قافیه صد در صد سالمی نیست یعنی نمی توان گفت غیر قانونی است فقط یک خرده عیب دارد مثل شاعری و نشمری در قصیده انوری . خوب انوری پیامبر شعر است و کلامش حجت ."
جناب سلیمانپور
به شما توصیه می کنم از اصطلاحات عجیب و غریب قدمایی استفاده نفرمایید های غیر ملفوظ بعنی چه .
این اصطلاحات مربوط به کسانی است که اعتقاد به تفکیک واج به عنوان کوچکترین واحد نقش دار زبان و حرف به عنوان نمود اوایی زبان در خط نداشته اند بنابراین این نام های عجیب و غریب را خلق کرده اند این حضرات برای اینکه اختلاف اوای حرف "ه " را در ماه و ستاره توجیه کنند از چنین اصطلاحا ت عجیب و غریبی استفاده نموده اند و گرنه امروز یک بچه کلاس اول ابتدایی می داند که "ه" در ستاره به لفظ در می اید فقط اوای ان با "ه" در ماه متفاوت است
حضرات به جای اینکه بگویند بابا بین حروف و واجها یک زبان تناظر یک به یک وجود ندارد و می توان یک صدا را با چند حرف نشان داد و یا از یک حرف برای نشان دادن چند واج استفاده کرد چنین اصطلاحاتی را به کار می برده اند
ریا می شود بگذاربشود بنده حقیر در خصوص عروض و قافیه سنتی و هم جدید اطلاعاتی در حد یک دیپلم فرهنگ و ادب قدیم دارم و تفاوت بین عروض و قافیه و تفکیک این دو علم را اندکی می دانم و اگر سهوا به جای علم قافیه عروض را بکار بردم عذر خواهم

جناب سلیمانی
بعضی از علما درعروض و قافیه معمولا درصدد توجیه شاعران بزرگند و همچنین نگاهشان سیاه و سفید می باشد انها یا عمل ادبی را درست می خوانند و یا غلط در صورتیکه می توان بین عیب داشتن و غلط بودن فرق قایل شد
عجالتا بنده با اینکه کتب عروض و قافیه سنتی
را هم مطالعه کرد ه ام امروز به لحاظ تئوری در باب عروض و قافیه به نظرات دکتر سیروس شمیسا و دکتر محمد شهری و دکتر وحیدیان کامیار نزدیک هستم البته به مخرج مشترکی از نظرات این عزیزان چرا که بینشان اختلافاتی هست
و البته به لحاظ عملی و سماعی نیز استاد محمد کاظم کاظمی مراد و مرجع حقیر است و درچهار چوب نظرات این عزیزان می تواند هنوز این بحث ادامه پیدا کند درغیر این صورت موسی به دین خود عیسی نیز به دین خود حضرت عالی قافیه همهمه و جمجمه را درست و سالم بدانید بنده هم معیوب و نا سالم هر کدام از ما نیز می تواند حجت و دلیلی داشته باشد
از وارد شدن حضرت عالی به این بحث فوق العاده متشکرم بله میتوان به جای اینکه همدیگر را به غرض ورزی ، افسرده حالی ، حاشیه سازی و فتنه گری متهم کرد بحث را در کانال های درست و علمی هدایت کرد و اصولا راه اندازی سایت هایی مثل سایت شاعران فارسی زبان همین فایده را می تواند داشته باشد وگرنه چاپلوسی از یکدیگر و نان به قرض دان چه فایده ای می تواند داشته باشد
سعید سلیمانپور ارومی
1393/8/2 در ساعت : 17:52:25
جناب ایزدی عزیز
چون نقدها در انتظار تایید می‌مانند.نقد قبلی‌ام قبل از تایید و رویت آخرین نقد شما قلمی شده‌است لذا صرف‌نظر از مطالب ادبی آن، بخش انتقادات آن از حضرتعالی، از درجه اعتبار ساقط است!زیرا محققانه و منصفانه قضیه را پی گرفتید و از شما عزیز مفضال و فرهیخته جز این نیز انتظاری نمی‌رفت.در کنار نقدهای آموزنده‌تان، همین رفتارتان نیز می‌تواند برای بنده و شاعران و منتقدان دیگر سایت آموزنده‌ باشد.
اما در پایان نکته ای را نیز یادآوری کنم که «المعجم» شمس قیس رازی هنوز اعتبار خویش را- صرف‌نظر از برخی ایرادها که ادبا بر آن گرفته‌اند- حفظ کرده‌است و امروزه نیز مرجع ادیبان و محققان است.
در ضمن به آن استاد عزیز ادبیات سلام ویژه بنده را برسانید و بگویید که:چنین مطلبی در «المعجم» رویت نشده است که صاحب آن، چنین قافیه‌هایی را غلط بداند.دست بر قضا بر آن صحه گذاشته است و در ادامه: چاکری و ساحری و مشتری و ناصری را نیز مثال زده‌است
اگر بر نظر خویش اصرار داشتند با ذکر صفحه یا بخش، مشخص کنند تا مراجعه شود.شاید سهو از سوی بنده باشد.
اردتمندیم
سعید تاج محمدی
1393/7/21 در ساعت : 5:5:4
برادر عزیزم
قند مکرر بود این شعر زیبا
بامید دیدار و همنفسی های زودهنگام و مداوم
مرضیه عاطفی
1393/7/19 در ساعت : 12:10:22
"گرگ اندوه بزرگي است به اندازه ي كوه ،
پشت تبدار ترين واهمه ي چوپان ها"
زیبا شاعرانه بود.
برقرار باشید.
یاعلی(ع)
غلامعباس سعیدی
1393/8/5 در ساعت : 8:7:15
مثل يك مزرعه جاري پنبه ، آرام
ميرود تا دل صحرا رمه ي چوپان ها.
غلامعباس سعیدی
1393/8/5 در ساعت : 8:7:15
مثل يك مزرعه جاري پنبه ، آرام
ميرود تا دل صحرا رمه ي چوپان ها.
محمدمهدی عبدالهی
1393/7/18 در ساعت : 22:35:40
سلام و عرض ادب استاد عصمتي عزيز
درود بر شما
زيبا سروديد
لذت بردم
پروین برهان شهرضایی
1393/7/18 در ساعت : 20:17:27
سلام اقای عصمتی.شعرهایتان زیباست.پیروز باشید.
موسی عصمتی
1393/7/18 در ساعت : 20:30:4
سلام و سپاس
صادق ایزدی گنابادی
1393/7/22 در ساعت : 13:22:10
سلام بر جناب عصمتی بزرگوار
روز جهانی روشن دلان بر شما مبارک باد
سید علی اصغر موسوی
1393/8/9 در ساعت : 14:46:38
مثل يك مزرعه جاري پنبه ، آرام
ميرود تا دل صحرا رمه ي چوپان ها.
-----
سلام و درود
احسنتم
فوق العاده زیباست
اکرم بهرامچی
1393/7/19 در ساعت : 5:50:40
گرگ اندوه بزرگي است به اندازه ي كوه ،
پشت تبدار ترين واهمه ي چوپان ها.
درود بر شما
امیر یزدی
1393/7/29 در ساعت : 22:20:50
ردّ پاي گله اي تلخ هميشه باقي است ،
در افق هاي نگاه همه ي چوپان ها.

بسیار زیبا و آسمانی
علی دولتیان
1393/11/28 در ساعت : 12:50:22
ضمن آرزوی توقیق فزونتر برای شاعرعزیزبه نظرم اگر نوعی تناقض دراین شعر نمی بود بسیار دلنشین تر بودگرچه الان هم عالیه بوی علف نیلبک،چوپان و...باواژه هایی نظیرخون دل از جمحمه وگرگ اجل وغیره فضای دوگانه ای راایجاد می کنه که چندان مناسب نیست
بازدید امروز : 49,537 | بازدید دیروز : 31,480 | بازدید کل : 123,213,848
logo-samandehi