سبز است حس بودن با تو برای من
من در خیال روی تو،تو در هوای من
در باتلاق چشم شما غرق گشته ام
حتی نمی رسد به خودم هم صدای من
بانو!به خاطر تو غزلهام پا گرفت
سهم شماست این غزل بی ریای من
تو به حصار بی کسی ات خو گرفته ای
من هم به ناله های خدایا!خدای من!
بعد از تو رنگ و بوی هوس می دهد تنم
گندیده است این تن مهمانسرای من
در ابتدای عشق به پوچی رسیده ام
راهی که ابتداش شده انتهای من
پوچی نهایتی ست پر از عادت و سکوت
پوچی نهایتی ست پر ازغصه های من
جای ترانه،مرثیه خواندن عجیب نیست
وقتی که شعر گشته فقط های های من
جارو بزن به خانه ی بختت وَ پاک کنِ
از جای جای زندگی ات رد پای من
آغازِِِِِِِِ نامه نام خدا بود و صد امید
پایانِ نامه خیس شد از گریه های من
.
احمد محمودی