درودبر شما دوست عزیز
شما براستی درین غزل خود را
نمایان کردید
شاعر توانای هستید
من چنان درین غزل گم شدم
که از تصور بالاست
صدایم می زنی تکرار درتکرار آهسته
نمی دانی که می خشکانیم هر بار ...آهسته
تو در تسبیح چشمان من دیوانه می گردی
مرا آبستن خود می کنی انگار آهسته
نمی آیی به دستم تا ابد ای روح سرگردان
تو را نه من خودم را می کشم بر دار آهسته
مرا از تنگ خود بیرون کشیده فکر تو گویا ...
بیندازد به چنگ مرغ ماهیخوار آهسته
قسم خوردم به جان هرچه می خواهی بدون تو...
که می ریزد سیاهی از درو دیوارآهسته
ولی باور نکردی و پریدی از لب دیوار ....
عذابم می دهی آوار درآوار آهسته
بخوان تا بار دیگر از زمین مرده بر خیزم
بخوان خوبم بخوان اما نه این مقدار ....آهسته
تمام ابیات در دلم محشر نمود
خدا وند شما را اجر دهد با این غزل زیبا و جنون خیز