جناب استاد جابر ترمک شاعر این اثر یک منتقد ادبی برجسته و صاحب رای و دارای انصاف و نیز صراحت لهجه است پس با کسب اجازه از ایشان نگاهی اجمالی براین غزل دارم /
غزل دارای تشخص زبانی سهل و ممتنع و در قلمرو غزل اجتماعی وفا دار به نمادها و نشانه هاست شکل و محتوا در پیوستگی مناسب قرار دارد این مناسبت زمانی به نمایان شدن هر چه بیشتر اثر می انجامد که جوهر وجود ی متن را علاوه بر موضوع عشق که محرک شناخت است با منشور ماجراجویی فلسفی نیز نگاه کنیم در این صورت ناچاریم در پی اثبات وجود یک روایت در تجزیه ی این غزل باشیم که حرکت تصاویر عینی چنین امکان مثبتی را به مخاطب ارزانی می دارد بنا برا ین ابتدا به مرور نشانه ها می پردازیم /
پر خونین سطر اول /
غزل زخمی سطر دوم /
پرزدن چشم مخاطب ) دو م شخص ) که مورد خطاب پررنگ منادایی در متن است
هنر پرزدن اول شخص راوی و البته دانای کل
در اینجا شناسه ی ) پرزدن چشم ) بار کنایی علاوه بر انچه مرسوم است از "پلک زدن " چنانکه به تکیه کلام شاعران امروز تبدیل شده است فراتر از نوع رایج در این متن به پریدن پلک تعبیر ی راه دارد با نشانه ای که از تشبیه پلک و بال پرنده تشبیه طرفین به شمار اورده است و نیز تلمیحی با کارکرد ضرب المثلی در ارتباط با بوسیدن چشم مراد از توجه به چشم هنگام سفر که گویی توجه راوی به چشم مخاطب ضمیر حاضر کلید وازه ی این غزل در پیشبرد روایت هجرت است
در بیت چهارم نیز همین صنعت را با استعاره ی از صفت بر افروختن در شعله وری لب در وصف و مغاخره از سخن متکلم با تشبیه طرفین به کار زده است /من بر افروخته ام خصلت من شعله وری است / گاه گاهی لب تو از سخنم می ریزد/ که الگوی مناسب نو اوری ضمن حفظ سنت است که مجموع این دو خصوصیت حاصل یک کار کلاسیک به معنای معیار زبان در فرهنگ است نمونه ی قیاسی از خصلت شعله وری در بیتی از سعدی :
/ سعی ا م اینست که در آتش اندیشه چو عود/
/خویشتن سوختهام تا به جهان بو برود/ که صفت سوختن را در شعله وری خویشتن از عود به صورت نمادین در بیت حضرت سعدی سراغ داریم و البته در این مورد قیاسی تشبیه طرفین اتفاق نیفتاده است در بیت مورد شرح تشبیه طرفین وجود دارد :من بر افروخته ام خصلت من شعله وری است/گاه گاهی لب تو از سخنم می ریزد/
همچنانکه در این نمونه از احمد شاملو :
/ فلفل از بوسه های تو می روید / شعر ازلبان من /
/بیت پایانی با نشانه ی پرستوها ما را به وجود روایت دارای جان مایه ی تعریض می رساند که هم دارای ضربه ی مورد نیاز اینگونه ی از متن است و هم جمع بندی شکلی در ارتباط با ابیات فرادست دارد و نیز به نظرم می رسد پرستوها در واقع روشدن ضمیر جمع غایبی است که چند نوبت مورد خطاب ) شما ) قرار می گیرد و هم صورت خطابی با احترام در تکمیل لحن صمیمانه "تو " می باشد در خط عمودی این غزل ارتباط بسیار خوبی طبق نشانه ها ونیز پلکان روایت وجود دارد بنابراین وجود چند باره ی این خطاب چندان ضروری نیست همچنانکه روی مصراع :/گرچه باور نکنی حس مرا توی غزل/ و هم این مصراع :/سالها بعد مرا توی غزل حس بکنی/ محل چانه زنی در پرداخت وجود دارد در مورد اول : گرچه باور نکنی حس مرا توی غزل/ هم از روشدن مضمون از ورود مستقیم واژه ی "غزل" گلایه مندم این درست که احساس شاعر در متن ریخته می شود و این احساس برای خود شاعر وبرای من مخاطب نوعی کم و بیش وجود دارد ولی فراموش نکنیم که اول شخص راوی دانای کل در حال شرح یک رویداد است که در تعلق منحصر به شخص او هم نیست داستان یک پرنده ی زخمی است زندگی این پرنده مرگ همراه با زندگی و سایر اجزاء روایت ... / مورد دوم اما این واژه ی با کارکرد خاص بهتر از مورد اول نشسته است
سالها بعد مرا توی غزل حس بکنی /
در واقع مضمون این بیت نهاد ضربه ی پایانی است به این صورت " سال ها بعد مرا در غزلم حس بکنی " به نظرم اختصاصی شدن مضمون در اینجا بهتر باشد نیز در بیت پایانی شکستن و ریختن در کمال نواوری و ظرافت پرداخت ارایه ی هنری دارد اگرچه موارد مشابه ی اندکی از قبیل "می شکنم می ریزم " بشکن که رد شویم "پیش از این مشاهده شده است اما در این غزل هم نشینی قافیه ها در پیروی از متن پدید امده اند تن با پر / دهن با غزل / پرزدن با چشم / شکستن با اشک = دانه دانه شدن و ریختن / در پایان از شاعر محترم ومخاطبین ارجمند بابت این اضافه نویسی پوزش می طلبم
خاک پای دوستان محمد یزدانی جندقی