گریه می بارد از آن لحظه ی خندیدن ها
کـار سختی ست نفهمیدن و فهمیدن ها!!
چاه ِ چشمان ِ من آنقدر عمیق است،عمیق
آن تـه اش زل زده انباشت ِ رنجیدن هــا
بـاز در بـرکـه تیمم بــه تـن ِ بـاران داد
خون ِ دل خورد دوباره دل ِ بـاریـدن هـا
هـر کسی نقش ِ صلیبی بـه تن انداخته است
می کشد خویش در ایـن صبح ِ خرامیدن ها
دانـه های رج ِ تسبیح و بــه هـم قل دادن
روی سجاده ی رنگـین ِ پــرستیدن هـا
.
بـاز در ممتد ِ چشمان ِ خـودت گم گشتن
زل زدن در تـن ِ آیینه و لب چیدن ها!
-----------------------------
به سقف ِ تقویم که می پیچی
با سپاه ِ اسفندگانت
می بندی دفتر عمر ِ سال ها را
ریشه ات از کدامین چشمه ی حیات
آب می نوشد
ای "حجم گرد"
بگو پایان امسال
چندین سالگی نیلوفرانه ات را
جشن خواهی گرفت؟!!
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/6/5 در ساعت : 13:4:30
| تعداد مشاهده این شعر :
11365
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.