چنان به دست تو مغرور و شاد و خرسندم
كه دل به دست كسي در جهان نمي بندم
تو مثل يك دم گرمي كه بي تو ممكن نيست
تو مثل خون شده اي در ميان هر بندم
ببين من آن گل سرخم كه سرخي ام از توست
كه بي تو نام ندارم، بدون پسوندم
تو سرزمين مني، وسعتت تمام جهان
تو شور رم، غم دهلي، تويي سمرقندم
اگرچه مردم دنيا مقابلم باشند
به خوش خيالي شان ريسه ريسه مي خندم
تو سرد و گرم چشيده؛ تو از قديم و نديم
هميشه بوده اي و هستي اي دماوندم
اگرچه ثروت دنيا از آن من باشد
به گيسوان پر از تابت آرزومندم
به هیچ جای جهان بر نمی خورد گل من!
چه مي شود كه به آغوش تو بپيوندم؟
محمـد فرخ طلب فومنی
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/6/5 در ساعت : 4:2:45
| تعداد مشاهده این شعر :
1247
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.