تا نگاهم می کنی سیر و سلــوکم مثنویست
رازداری پیش ما از حفظ پیمــــــان بهتر است
دستمال لاجوردی روی مــــــویت می کشی
شال زردت در نگاه سبز مهمـــــان بهتر است
غزه ی چشمان من در زیر بمبـــــاران کیست
سلطه بر قشلاق سبز دلنـــــوازان بهتر است
بی مروت با نگاهت تیغ بر مــــــــا می کشی
بارها گفتم که حرمت بر مسلمــان بهتر است
صخره ها عمریست که بوی نگاهت می دهد
دشت طعم خنده های قاه قــــاهت می دهد
کوه در پیراهنت آغوش را گــــــــم کرده است
ایل بی تو حرکت خاموش را گــــم کرده است
مادیان زین کن که فصل کـــوچ دارد می رسد
از نگاهت فیض نسل کـــــــوچ دارد می رسد
ایل دارد یک تنه عشـــــــق تو را کل می کشد
ذوق من نام تو را منزل بـــــــه منزل می کشد
میکنم زین بار دیگـــــــــــــــــر مادیانی از غزل
پای جیران می کشم در آسمــــــــانی از غزل
سیر عرفان لبت در فصـــــــل باران بهتر است
قحطی یک بوسه با شوق فــراوان بهتر است
روبروی ایل رقصیــــــــــــدن ثوابش زندگیست
گاه گاهی رقص هــــم بانو به قرآن بهتر است
ابتدای شعر من هـــــــــــــر شب بیا اتراق کن
ظاهرن این درد از دارو و درمـــــــان بهتر است
گیرم اینحا آسمان بر وفق احســاس تو نیست
هرچه باشد عاشقی در خـــط پایان بهتر است
بره ها را هی بکن با این بیـــــــــــابان نی بزن
اصلن انگاری غزل با ســــــاز چوپان بهتر است