ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



مریم می فروخت


نرگس مردم فریبی داشت شبنم می فروخت  ...فاضل نظری



شادی اش را در ازای عالمی غم می فروخت
رایگان خون دلش را جای مرهم می فروخت

یک نفر با خون خود در جنگ پرچم می خرید
یک نفر با خون او در شهر پرچم می فروخت

آسمان خورشید و ماهش رایگان در دست داشت
آن طرف اما زمین سوسوی خود کم می فروخت

یک نفر از تشنگی پا روی شن ها می کشید
یک نفر محصول سعی اش آب زمزم می فروخت

یک طرف هر چار فصلش ماه خون ماه قیام
یک طرف نقل و حنا ماه محرم می فروخت

ریشه ی معصومیت در دشت با خون زنده بود
شاخه شاخه یک نفر در شهر مریم می فروخت

جبهه ها انگور می کردند اما این طرف
ان چه از سر شاخه ها می شد فراهم می فروخت

من که رفتم جنگ جایی بود سرشار از بهشت
او ولی خود را به آغوش جهنم می فروخت

کلمات کلیدی این مطلب :  ،

موضوعات :  ادب و مقاومت ،

   تاریخ ارسال  :   1393/6/30 در ساعت : 20:45:29   |  تعداد مشاهده این شعر :  638


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

مدینه ولی زاده جوشقان
1393/6/31 در ساعت : 7:54:21
شاخه شاخه یک نفر در شهر مریم می فروخت
سلام و درود بر شما استاد
بسیار زیبا با مفاهیم بلند
لذت بردم حق نگهدارتان
محمدمهدی عبدالهی
1393/6/30 در ساعت : 23:33:0
سلام و عرض ادب جناب روييناي بزرگوار
درود بر شما
زيبا سروديد
ماجور باشيد
مرضیه عاطفی
1393/6/31 در ساعت : 14:31:3
سلام و شاعرانگیتان مستدام
"ریشه ی معصومیت در دشت با خون زنده بود
شاخه شاخه یک نفر در شهر مریم می فروخت"
عالی بود.
پایدار باشید.
یاعلی(ع)
خلیل رویینا
1393/6/31 در ساعت : 19:10:15
درود برهمه ی دوستان عزیز
از بابت نظرات شما ممنون وسپاسگزارم
حسین وفا
1393/6/31 در ساعت : 9:31:35
یک نفر با خون خود در جنگ پرچم می خرید
یک نفر با خون او در شهر پرچم می فروخت
///
بسیار زیبا
درود بر شما جناب رویینای عزیز
بازدید امروز : 49,235 | بازدید دیروز : 31,480 | بازدید کل : 123,213,546
logo-samandehi