شرح غصه نیست چیزی جز غم آن شهریار
می نویسم نامه ای از حال خود بی اختیار
تیرها آمد ولی بر جان آزادی نشست
تا بیاید بوئی از عطر خوش آن تک سوار
آشنایان غصه از بختِ بدِ من داشتند
کاش اخباری از این دانش نبودم افتخار
آهن سردی است در دستم ولی با عشق او
میدهم چون گرمی آتشفشانش اعتبار
زنگ اندوهم نخواهد برد جز همصحبتش
یا همین چشمان زیبا و لب همچون شکار
لب فرو بستن در این میدان ندارد مشتری
عامل گمراهی ما نیست چیزی جز شعار
جعفری آداب این عالم همه در دست ماست
رنج با عشق و تولای تو دارد اقتدار
محمدرضا جعفری – 25/6/1393
تاریخ ارسال :
1393/6/28 در ساعت : 17:36:51
| تعداد مشاهده این شعر :
873
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.