کدامین صبح، گلچین رد شد از باغ سحر خیزان
که بعد از آن فرو مردند پی در پی شباویزان
در آن صبح شهادت سبز پوشانی از آن بالا
تمام وسعت چزابه را کردند گلریزان
شبی تفسیر آیات شکفتن را به زیبایی
روایت کرد چشمت با اشاراتی بر المیزان
روایت می کنی از کوه و مجنون های گمنامش
دلم را می بری تا ارتفاعات قلاویزان
در اوصافت فرو دست و حقیرند استعاراتم
دلم سیر است از تمثیل ققنوسان و شبدیزان
و ماییم و فریب دامگاه رنگ رنگ این جا
هیاهوی فرنگ است و هجوم خیل چنگیزان
ببین این روزها همسنگرانت نیز بعضی ها
شدند- ای وای بر من- هم صدای فتنه انگیزان
پس از تو زندگی مان خالی از فصل شقایق هاست
که راهی نیست ما را بی تو در باغ سحر خیزان
اسیر جذبه ی خنیاگران غرب، این ماییم
شبیه عنکبوتانی به تار خویش آویزان
میان لحظه هایم دیگر از "فتح" ت، "روایت" نیست
که مضمون های سرخم را درو کردند پاییزان