ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



تاقچه بالا

تاقچه بالا
وعجب جبر مختوم عجيبي .ان هم توي اين اخر الزمان عجايب.كه هر لحظه اش با لحظه ي قبلي تومني دو زارتوفير دارد.لب كلام ومخلص كلام اين كه مي گويند. لايه ي ازن سوراخ شده.ويخها دارنداز دم اب مي شوندونسل حيوانات دارد كم كم منقرض مي شودوترتيب فصلها به هم خورده وافتاب مي سوزاندونا مهربان شده وزمين هم كه هر بار يا  ورم مي اوردويا مي لرزد ويا راه مي افتد.كوهها هم كه تا مي ايند يك اه بكشند و داغ دلشان را خالي كنند.مواد مذابشان راه مي افتد توي خانه و زندگي مردم و رودخانه ها هم كه اشك چشمشان ته كشيده وخاك هم كه ديگر نا ندارد و خشكيده و مرده.از بس سوراخ سوراخش كرده اندودل و اندرونش را بيرون كشيده اند. و انسانها هم كه با هم پدر كشتگي دارندانگار.سلام كردن از روي ناچاري و لبخند مصنوعي و عجله. داد از دست عجله .فرياد از دست عجله.انقدر تند ميرود كه هيچ كس نمي فهمد به كجا.وصبر زيرپايش له مي شود.تكنولوژي از درهاي بسته مي ايد تو .وپشت درهاي باز موضع مي گيرد .وكم كم صاحب خانه ميشود.و انگار مي گويند در اينده تر و خشكمان خواهد كردونان و ابمان خواهد داد وبرايمان كار خواهد كرد ودست و رويمان را خواهد شست.و خوب صد البته شب هم جايمان را خواهد انداخت تا با خيال راحت لالا كنيم .و لابد نصفه شب هم ميبرد سر پايمان مي گيرد تا ...بگذريم..از همه ي اينها گذشته تعجب كردن از يادها رفته.ادمي زاد كه به تعجب كردن زنده بوده ديگر از هيچ چيزي تعجب نمي كند.اصلا انگار نه انگار. شايد هم مي خواهد بكند .اما رويش نمي شود.از ترس اينكه بگويند امل است وچيز نديده است .حتي اگر توي اشپزخانه اش ان شتر كذائي را ببيند بازهم تعجب نمي كند.بيچاره مرده ها. اگر سر از گور در اورند.حتما يك دل سير تعجب خواهند كرد.از همه چيز و از همه جا.قبل تريهايشان .از در امدن اب مثل اشك چشم از توي لوله ي كنار اشپزخانه .چقدر خوب .چقدر قشنگ.چقدر گرم.چقدر راحت.چقدر خوشبخت.وان وقت حتما مي گويند خوش به حال شما زنها.يك كمي بعد تري هايشان .با ديدن ان همه نور توي خانه ها نصفه.شب مثل روز روشن.ان وقت اه مي كشند و هوس وصله ي يك جوراب مي افتد به جانشان.بعدتري ها با ديدن تلويزيون .كه واي چقدر خدا دنيا داشته و ما نمي دانسته ايم.چقدر ديدني .چقدر كوه و دمن و دشت و بيابان و جنگل.ودريا .وادم .امان از ادم .كه دنيا را بر داشته.ان وقت اب از دهنشان راه بيفتد كه خوش به حالتان.سير عالم را مي كنيد همين طوري نشسته .گوشه ي اتاقتان.بعد تري ها هم كه ديگر ادم از پس نوشتنش هم بر نمي ايد .چه رسد به ديدن و باور كردن و تعجب كردنش.از بس ادميزاد هي عجله كرده و جا عوض كرده و جديد و جديدتر شده.وهي ناز و غمزه كرده و تاقچه بالا گذاشته كه يكي بيايد و تحويلش بگيرد .و اين تكنولوژي بي پيرهم كه دمار از روزگار همه در اورده واز تلگراف گاماس گاماس امده تا تلفن و بعد بي سيم جنگي.و بعد خانگي ودست اخر هم اين موبايل .كه حكايتش ديگر نگفتني است.راديو.تلويزيون و ضبط صوت وويدئوودي وي دي وال سي دي  وماهواره ورايانه و بلوتوث و هنوز همين طور ترمز بريده و داردمثل سيل بنيان كن لحظه به لحظه از راه ميرسدواز گرد راه نرسيده همه جا را اشغال مي كند و انگار خيال پايان گرفتن هم ندارد.كه ادم سرش گيج برود عاقبت و دلش بخواهد. كه. اي كاش صد سال پيش لب جوي ابي زير بيد مجنوني نشسته بود و چشمهايش را بسته بود وهشتاد را رد كرده بود وسرش را گذاشته بود به تنه ي درخت و غزل را خوانده بود وخواب به خواب شده بود و اين روزها را نديده بود.به خصوص حكايت اين هسته ي كوچك ريزه ميزه ي فسقلي .كه خواب راحت را از چشم ادم مي گيرد اگر به صرافت بيفتد كه اصلا چي هست  .اما باز مي بيند كه نمي شود .و بعد صداي زر زر گوشي اش در مي ايدوپيام ميرسد. كه سلام .به زودي سيستم ام ام اس هم مي ايد و عكسم را ميبيني .وان وقت اه از نهادش در بيايد. كه نه. انگار تمامي ندارد .تا بعد.......پروين برهان شهرضائي

کلمات کلیدی این مطلب :  رایانه ، سیدی ، تکنولوژی ، منقرض ، ازن ، ،

موضوعات :  اجتماعی ،

   تاریخ ارسال  :   1393/5/28 در ساعت : 12:0:34   |  تعداد مشاهده این شعر :  640


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 24,878 | بازدید دیروز : 32,276 | بازدید کل : 125,539,996
logo-samandehi