ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



با زن نشسته/ شعری طنز گونه در حال و هوای دوران بازنشستگی
با زن نشسته
می آید آن زمان که مرا دلخواه
می باشد و نهاده قدم در راه
وقتی رسد به سمتِ من آن هنگام
می افکنم کلاهِ خودم بر ماه
آن وقت مثلِ دیگر مفلس ها
سودا به ناله می شودم ؛ این آه
خوشحال می روم به در از چاله
هرچند می روم به سرم در چاه
با زن نشستگانِ همین وادی
شاید شوم به حکمِ قضا همراه
هرجا که روضه خوانی و ختمی هست
آن کهربا مرا بکشد چون کاه
شاید که محفلم بشود یک پارک
آنجا قدم زنان بروم چون شاه
صد شایدِ دگر به خیالم هست
وقتی رسد به لطفِ خدا آنگاه
القصّه می شوم به (امید) حق
با زن نشسته در ششم دی ماه
   سید فضل الله طباطبایی ندوشن(امید)
22/2/93 ---- یزد
کلمات کلیدی این مطلب :  با زن نشسته ، پارک ، امید ، چاله ، چاه ، طباطبایی ندوشن ، امید ،

موضوعات :  طنز ،

   تاریخ ارسال  :   1393/5/21 در ساعت : 14:7:9   |  تعداد مشاهده این شعر :  5699


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

محمدمهدی عبدالهی
1393/5/21 در ساعت : 23:0:22
سلام و عرض ادب استاد بزرگوار
درود بر شما
زيبا بود
همواره شاعرانه هايتان مستدام
ياعلي
سید فضل الله طباطبایی
1393/5/21 در ساعت : 23:42:27
با سلام
درود حداوند بر شما
ممنونم از شما شاعر گرامی
در پناه خداوند موفق باشید
حسین نبی زاده اردکانی
1393/5/22 در ساعت : 0:38:20
سلام و تبریک بازنشستگی در عین سلامتی و .......
با زن نشسته چون که شدی امید
دائم مشین به خانه ،مکش هی آه
.....
..

حسین نبی زاده اردکانی
1393/5/23 در ساعت : 0:26:53
درود بر شما و به امید تداوم زندگیتان با عزت و سر بلندی و انتشار آثار و ....
سید فضل الله طباطبایی
1393/5/22 در ساعت : 14:8:58
با سلام
ممنونم از حسین نبی زاده
آن شاعر مودب و آزاده
!بازن نشسته چون نکشد آهی؟
وقتی که کرده سستی و کوتاهی
کاری دگر به به یاد ندارد او
باید شود اسیر غرِ بانو
غرهای همسرش بنهد در دل
ساکن شود به گوشه ای از منزل
فرمان برد ز بانوی کاشانه
جارو کند به حکم قضا ؛ خانه
مانند این امید پریشان حال
هر روز عمر او بشود یک سال
بازدید امروز : 13,432 | بازدید دیروز : 31,480 | بازدید کل : 123,177,743
logo-samandehi