ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



خاطرات غمزده ...

خاطرات غمزده

در کنج قهوه خانه تاریک ، پیرمرد

پک زد تمام خستگی اش را و دود کرد

قلیان به نقش شاه قجر در مقابلش ، 

زل بسته بود ، یا که چنین وانمود کرد،

*

با دود ، غصه های دلش آه میشد و ...

آهش نثار نقش رخ شاه میشد و ...

نقال ، تا به قصه سهراب میرسید،

با خاطرات غمزده ، همراه میشد و ...

 

با حجم دود و درد ، هوا دم گرفته بود ،

نقال ، باز هیبت رستم گرفته بود ،

خنجر کشیده بود و به جرم جهالتش ، 

چشمان پیرمرد ، کمی نم گرفته بود

*

پک زد دوباره ، خاطره ها را مرور کرد

از کوچه های شهر قدیمی ، عبور کرد

سهراب نوجوان او ، عکسی به قاب شد،

عکسی که چشمهای پدر را نمور کرد ...

 

قلیان به نقش شاه قجر ، گر گرفته بود

رستم به روی نعش پسر ، گر گرفته بود

از هرم آتشی که به جانش نشسته بود، 

از هرچه شاه ، حس تنفر گرفته بود ...

*

خاکستر نهفته را ، آرام باد زد ...

پایان گرفت مرثیه ، نقال داد زد :

( گاهی نمیتوان به خدا حرف درد را )

( در دل نهان نمود و روز معاد زد ... )


موضوعات :  اجتماعی ، سایر ،

   تاریخ ارسال  :   1393/4/24 در ساعت : 20:41:32   |  تعداد مشاهده این شعر :  930


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

حسین وفا
1393/4/25 در ساعت : 0:7:48
بسیار زیبا
سروده زیبا و روان و با معنایی ازتون خواندم
درود بر شما
شهاب مرادی
1393/4/26 در ساعت : 7:1:26
ممنون دوست عزیز
بازدید امروز : 257 | بازدید دیروز : 19,763 | بازدید کل : 123,958,857
logo-samandehi