من بـــودم و تـوحّشِ قـومی پلیــد که
من مانــدم و تــرنّم خـون شهیـــد که
زیــرهجــوم سُـــربیِ رگبــار کینه ها
در دل جـوانه می زد و قـد می کشید که
با من بخوان دوباره غـزل های غزّه را
یعنی بیـــا به خلوتِ پاییــز بیــد که
از دفتــر خیـالِ پـــریشان شـاخه اش
پَـرمی کشد پـرنده ی شعری سپیــد که
دارد پیام خون و عطش در نگاهِ خــود
از مرغ خسته ای که شده ناپـدیـد که:
هر جا فُرات بود وعَلم بود وعاشقی
دستِ کسی قَلم شـد و نایی بُــرید که
اینجا دوباره قصّه ی سرخ شکفتن است
این شمر بی مروّت و آن هم یزید که....
تاریخ ارسال :
1393/4/22 در ساعت : 20:41:56
| تعداد مشاهده این شعر :
1005
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.