ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



سلمان و سلیمان

درچهره ات از اول خورشید نمایان بود
اسم تو به روی شب چون نقطه ی پایان بود
هرجا که لبی میسوخت از آتش بی آبی
نام توعلی دریا فامیل تو باران بود
آغوش ضعیفان را یک عمر بغل کردی
با مورچه رفتارت مانند سلیمان بود
دست تو به روی عدل مانند نسیم آرام
بر ریشه ی ظلم اما کوبنده چو طوفان بود
هر کس که به کشتی نوح تو فرود آمد
تضمین همه ی عمرش از موج پریشان بود
تصویر شگفت تو در محضر پیغمبر
تقوای ابوذر با اندیشه ی سلمان بود
در مزرعه ی دستت رویید علی گندم
بر سفره ی محتاجان هر گندم تو نان بود
هر چند که برچیدی از کوفه قفس ها را
آزادی تو اما یاد آور زندان بود
در کوفه توبخشیدی گرمای حضورت را
هر چند که چشمانش در خواب زمستان بود
با این همه خوبی ات پاسخ به بدی دادند
در دست نمک نشناس بشکسته نمکدان بود
تیغی که فرود آمد تنها نه به فرق آمد
بر ریشه ی دین بود و بر تارک ایمان بود
پیشانی ات از شمشیر چون آینه شد تکثیر
هر تکه از آیینه یک آیه ی قرآن بود

 



 

کلمات کلیدی این مطلب :  ،

موضوعات :  آیینی و مذهبی ،

   تاریخ ارسال  :   1393/4/22 در ساعت : 0:19:36   |  تعداد مشاهده این شعر :  543


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 48,842 | بازدید دیروز : 31,480 | بازدید کل : 123,213,153
logo-samandehi