صحبت باران


من از بلوغ خنده ي فردا رسيده ام
از كوچه باغ آبي رؤيا رسيده ام
از رود و چشمه، آينه و آب و روشني
از ابتداي فطرت دريا رسيده ام
از نازكاي خواب لطيف پرندگان
از مخمل تبسم گل ها رسيده ام
من از بهار فلسفه ي عشوه ي چمن
از چين زلف باغ شكوفا رسيده ام
از مهر و ماه و ابر و نسيم و ستارگان
از آسمان آينه سيما رسيده ام
دستم پر از كرشمه ي نور فرشته است
از ناكجاي عالم بالا رسيده ام
از سكر ناب قونيه ي شمس و مولوي
از جلوه زار خلسه ي معنا رسيده ام
گوشم پر از ترنم زيباي عاشقي ست
از يوسف، از جنون زليخا رسيده ام
از فصل عاشقانه ي حافظ، شروع عشق
از خوانش شكسته ي «نيما» رسيده ام
من شاعرم، ز صحبت باران چشيده ام
شكر خدا، به حضرت دريا رسيده ام
|