نگاه کردی و گفتی:چه دختر خوبی
چه خوب حرف مرا گوش کرده ای نغمه
نه اشک میریزی و نه شعر می گویی
مرا چه ساده فراموش کرده ای نغمه!
چه آشناست صدایت...کدام حرف؟کجا
تویی؟نمی شنوم...بوی لیقه می آید
میان دفتر اشعار یادگاری ...آه
صدای بغض حروف عتیقه می آید*
دوچشم گرم جوان ،برق چادر عربی
تو شعر می خواندی قلب ها ترک می خورد
گمان کنم که خبر داشتی زمان تنگ است
که با دو بیت چنین زخم ها نمک می خورد
چه شد که یاد من افتاده ای پس از ده سال
چه شد بدون خدا حافظی سفر رفتی؟
قرار بود تو هم در حیاط خلوت ما
غزل بگویی و باشی...چه زود در رفتی
تو زنده ای...تو نرفتی هنوز باشعرت
هوای تازه نفس می کشد غزل نجمه*
تو خواهر همه شعرهای من شده ای
به این اجازه نفس می کشد غزل نجمه
دوباره رفته ای انگار خواب بود و خیال
ولی نه شعر تو اینجاست توی دفتر من
نه وهم نیست تو بودی که نیمه شب گفتی
بس است گریه،بخند و بخواب خواهر من!
به خواب رفته ام و تو همیشه بیداری
هنوز در دل من شعر تازه می گویی...
نغمه مستشارنظامی
* قلم کنار تو افتاده لیقه خشک شده
حرف "ع ش ق" به خطِّ عتیقه خشک شده
و
*بعد از تو شاید عاقبتِ من نیز مانند خواجه حافظِ شیراز است
من زندهام به شعر و پس از مرگم مردُم نمیکنند فراموشم
نجمه زارع