دکتر آرزو صفایی
1393/3/24 در ساعت : 20:35:15
فراوان درود استاد منظورم منتخب ردیف بود نه کل شعر می بخشید که درست بیان
از اکابر، علیرضا قزوه از نوادر، علیرضا قزوه
شعر ما را به شبه قاره هند کرد صادر علیرضا قزوه
به غنیمت گرفت کلی چیز مثل نادر، علیرضا قزوه
جای نبش سمیه یک شب رفت نبش یاسر، علیرضا قزوه
چند تا شعر نو سر هم کرد شد معاصر، علیرضا قزوه
رفت خارج برای حفظ نظام خورد واتر(water) علیرضا قزوه
سالها رفته خارج و مانده ست پاک و طاهر، علیرضا قزوه
اصفهان رفت، مردمش گفتند: چندی لاغِر، علیرضا قزوه
هر کجا جشنواره برپا بود حی و حاضر، علیرضا قزوه
ربع و نیم و تمام و هر چه که بود بود شاکر، علیرضا قزوه
شعرش از این و آن شنیده شده ست متواتر ، علیرضا قزوه
سالها از برای مادر شعر بود فادر (father)، علیرضا قزوه
نشتی شعر را مراقب بود مثل واشر، علیرضا قزوه
رفت دهلی هزارتا شب شعر کرد دایر، علیرضا قزوه
توی کشتی، علیرضا قزوه در بنادر، علیرضا قزوه
دعوتش کرد کفش ملی رفت یزد تایر، علیرضا قزوه
ز یمین و یسار می تازد هست شاعر علیرضا قزوه......................................نشد اما برای اطلاعتان شعر جناب بیابانکی
رامیگذارم و همینطور شعری دیگر از شاعری دیگر......................................
امید مهدینژاد فرماید:
پشت سنگر علیرضا قزوه | توی دفتر علیرضا قزوه
جنب مسجد علیرضا قزوه | بیت رهبر علیرضا قزوه
همه بارها به گرده اوست | بنز خاور علیرضا قزوه
در مجلات سبز و زرد و وزین | روی منبر علیرضا قزوه
اینطرفتر علیرضا قزوه | آنطرفتر علیرضا قزوه
همه جا هست و گاه دیده شده | جای دیگر علیرضا قزوه
در تمام مسابقات اخیر | بوده داور علیرضا قزوه
شعر، قصه، تئاتر، نقاشی | کل کشور علیرضا قزوه
طنز هم گاهگاه میگوید | «فیض» اکبر علیرضا قزوه
گرچه خود در محل مرفوع است | میکند جر علیرضا قزوه
بد نبوده، ولی به لطف خدا | شده بهتر علیرضا قزوه
حالیا از تمام پنجرهها | میکشد سر علیرضا قزوه
اعتبارش به دکترایش نیست | عین «قیصر» علیرضا قزوه
خواهران نیز اقتدا کردند | به برادر علیرضا قزوه
میتوان فتح کرد دهلی را | با دو لشکر علیرضا قزوه
بین ایران و هند و پاکستان | شد مخیر علیرضا قزوه
از «سپانلو» کسی سراغ گرفت | شد مکدر علیرضا قزوه
از «مؤدب» شنیده شد شعری | شد مکرر علیرضا قزوه
از کسی ادکلن گرفت شبی | شد معطر علیرضا قزوه
کت و شلوار قهوهای پوشید | شد موقر علیرضا قزوه
چند لامپ هزار روشن شد | شد منور علیرضا قزوه
زیرکی گفت: «بهترینی تو» | کرد باور علیرضا قزوه
گفته شد بیست و چند بیت اینک | شعر اندر علیرضا قزوه
کیست تجدید مطلعش سازد | بار دیگر علیرضا قزوه
***
3
ایضاً دوباره امید مهدینژاد فرماید:
با سیاست علیرضا قزوه | با کیاست علیرضا قزوه
پل گیشا، تقاطع حافظ | سر همت علیرضا قزوه
هرکجا لازم است میآید | بیملالت علیرضا قزوه
دست او در ریاست و پایش | در حراست علیرضا قزوه
حوزه، ارشاد، سازمان، دفتر | یا سفارت علیرضا قزوه
میزند در دهان بدگویان | با رشادت علیرضا قزوه
از «معلم» سر است از نظرِ | قد و قامت علیرضا قزوه
سفره استعاره را دیشب | کرد غارت علیرضا قزوه
شاعران را برای کنگرهها | کرد دعوت علیرضا قزوه
همه را راهی تریبون کرد | طبق نوبت علیرضا قزوه
شاعری قصد نوگرایی داشت | داد رخصت علیرضا قزوه
فاضلی خواند بهر او شعری | برد لذت علیرضا قزوه
سکهها را میان شاعرها | کرد قسمت علیرضا قزوه
شاعران هی شراب میخوردند | خورد شربت علیرضا قزوه
اتفاقاً میانهاش خوب است | با شریعت علیرضا قزوه
من خودم ديدمش که با رهبر | کرد صحبت عليرضا قزوه
پنج نوبت نماز میخواند | روی تربت علیرضا قزوه
بلکه بیش از بقیه میخواند | یکدو رکعت علیرضا قزوه
اهل تجدید نیست، نه دائم | نه موقت علیرضا قزوه
دو سه منظومه گفته در عرضِ | دو سه ساعت علیرضا قزوه
چندتا عاشقانه هم گفته | با خجالت علیرضا قزوه
معترض بوده و مشخص نیست | از چه بابت علیرضا قزوه
مهربان است و لطفها دارد | با رعیت علیرضا قزوه
بسکه زحمت کشیده با اخلاص | بهر ملت علیرضا قزوه
آرزوی همهست تا برسد | به شهادت علیرضا قزوه
عاقبت بهر حفظ ایمانش | کرد هجرت علیرضا قزوه
دعوت کافران هندی را | کرد اجابت علیرضا قزوه
گرچه با رفتنش به شعرِ خودی | زد خسارت علیرضا قزوه
رفت در سرزمین هندوها | به بشارت علیرضا قزوه
از همه شاعران عزیزتر است | نزد دولت علیرضا قزوه
اقتدا گر کند به آقایان | طبق سنت علیرضا قزوه
میرسد زود با همین سرعت | به وزارت علیرضا قزوه
شاعران خودی ثنا گفتند | داد خلعت علیرضا قزوه
شاعران خودی سفر رفتند | در معیت: علیرضا قزوه
حیف، از شاعران غیرخودی | خورد تهمت علیرضا قزوه
لکن از حیث سینه و اینها | داشت وسعت علیرضا قزوه
با خودش فکر کرد و حرفی زد | در نهایت علیرضا قزوه
گفت: «با قدرت است، اما نیست | اهل قدرت علیرضا قزوه»
پس به بالش گذاشت تا خود صبح | سر راحت علیرضا قزوه...