سلام بر شاعر محترم
گرچه در ابیات اول ،دوم و سوم اتفاق خاص و غافلگیر کنند ه ای نیفتاده است
اما این ابیات را می توان به کم ادعا بودنشان بخشید گرچه این ابیات از لون ابیاتی است که گویا ادمی صدها بار شنیده است و تا حد زیادی انرژی ،بار عاطفی و حسی خود را از دست داده اند اما به اعتبار سادگی شاعرانه یشان قابل توجیه هستند و تا حد زیادی نیز قابل تحملند و گرچه قرینه سازی و تصویر سازی در این بیت ها درست به جدول ضرب می ماند عمر و انتظار منجر شده است به عمر آزگار
و تقویم دلتنگی منجر می شود به پاره بی بهار گذشت و جمعه بدون تو منجر می شود به بی قراری همانطور که دو ضرب در دو می شود 4و الی اخر اما باز هم خوبند
اما فاجعه از جایی اغاز می شود که شاعر در صدد تصویر سازی و استعاری سازی است که به کل از ساحتی که شعر با ان اغاز شده است بیرون زده هستند در بیت چهارم پاره ی آب از سر چشم گذشتن از ان دسته شخصیت بخشی هایی است که ساختن بیشتر از پرداختن در ان نمود دارد
در بیت پنجم تشبیه سازی مژه (راوی )به میله های حبس از منطق تصویری قانع کنند ه ای برخوردار نیست مگر اینکه مخاطب مجذوب یک تصویر کلی بی سر و ته شود ضمن اینکه کلمه حبس به لحاظ زبانی ناجور افتاده است
مسعود سعد سلمان در جبسیه های خود را با تیغ و خار و مژه اش ... تصاویری ساخته است که حداقل ساخت منطقی درستی دارند
در این جا خوب است شاعر را به بیتی از زنده یاد سید حسن حسینی ارجاع دهم
یک به یک با مژه هایت دل من مشغول است
میله های قفسم را نشمارم چه کنم
تشبیه سازی مزه های معشوق به میله های قفس زندان عاشق در ساحت و معیارهای زیبا شناختی که این شعر بر ان استوار است استادانه است
اما شاعر محترم مژه های خود را به میله های زندان تشبیه کرده است که نه وجه منطقی دارد و نه چندان شاعرانه است و نه به سمت استعاره های درونی زبان حرکتی کرده است
سید حسن حسینی در بیت مورد اشاره غیر مستقیم گویی ،حرکت به سمت نشانه شناسی های فوق العاده را امکان پذیر نموده است اما شاعر عزیز ما بدون هیچ تمهیدی خواسته است با تشبیه بلیغ مژه های خود به میله های حبس شعر تولید کند که نشده است
در داستان قطار و ریل شاعر نیز همین اتفاق افتاده است "ریل بدون قطار گذشت" چه وجه تصویری دارد؟ریل بدون قطار چه سابقه ای و نشانه ای در ذهن مخاطب دارد
شاعر محترم را به نمونه های خوبی که با استفاده از لوازمات قطار تولید شده است ارجاع می دهم
در اکثر این نمونه ها برخورد واقعی و منطقی با قطار حاضر در ایماژ صورت گرفته است و اتفاقا بار عاطفی تصویر قطار وقتی افزایش می یابد که واقعیات را نشانه برود نه خیال بافی
شاعر انگلیسی می گوید هر روز روی صندلی ایستگاه می نشینم و منتظر قطار بعدی ام
اکتاویو پاژ می گوید : چه "غم انگیزست توقف قطاری در باران"
و قیصر امین پور می گوید
قطار می رود
تو می روی
ایستگاه می رود
و سعید بیابانکی می گوید
اگر چه سوت کشید از هزار فرسنگی
دو باره امد و خالی ترین قطار گذشت
شاعر محترم آگاه باشند که تصویر سازی با المانهای شناخته شده که حافظه مخاطب را تحریک می کنند بسیار مشکل افرین است چون خواهی نخواهی شعر در معرض تقابل و قیاس قرار می گیرد و انگاه اگر بیتی در مقابله های شعری ذهن مخاطب ضعیف ظاهر گردد حلاوت و شیرینی اش را نیز از دست خواهد داد
و اما در بیت پایانی شاعر به دین خود بر گشته است بیت گرچه ساده است اما حداقلش این است که هم حسی خوبی در من خواننده عادی شعر ایجاد می کند
در پایان شاعر را توصیه می کنم که مفتون تشویق ها جایزه ها و برگزیده شدنها نشده و بر تلاش وعرق ریزان روح خود بیفزایید
علی فردوسی
1393/3/24 در ساعت : 1:13:11
سلام جناب ایزدی عزیز
ممنون از وقتی که گذاشتید و مرا خواندید
اجازه می خواهم دربست با نوشته هایتان موافق نباشم. اگرچه می دانم این یک غزل کاملا معمولی و بی ادعاست
راستی امروز در جلسه شعری در اصفهان در خدمت آقای بیابانکی بودم و اتفاقا همین شعر را هم خواندم. آقای بیابانکی در مورد دو بیت مژه و قطاز، بویژه بیت قطار نظری مغایر نظر شما داشتند. اما اگر نظر خودم را بخواهید در مورد سه بیت اول و بیت آخر با شما موافقم، در مورد بیت مژه کمی با شما موافقم، در مورد بیت اشک و قطار با شما موافق نیستم
توصیه آخرتان هم بروی چشم. البته شاید اگر مرا می شناختید نگرانی تان خود بخود برطرف می شد.
|