سلام بر شاعر محترم جناب اقای حاج محمدی
نظری را جناب خدابخش صفادل در مورد این شعر در بخش نظرات اورده بودند که نظر درستی است
جناب حاج محمدی از بزرگان خطه شعر و ادب فریمان هستند و علاقه بنده به ایشان وصف ناپذیر اما وقتی بحث متن و بررسی و تفسیر و شرح ان می شود نام نویسنده و یا شاعر هرچند بزرگ باشد نباید مانع ارایه واقعیات گرد د
و حقیر نیز چند مورد در خصوص این شعر قلمی می سازم شاید مقبول افتد
1- انسجام و هارمونی درونی بر این شعر به شکل تصویری بر قرار نیست و تنها عاملی که حلقه ی ارتباط بین اجزای شعر را بر قرار می کند کلی گویی و محتوای آن است
در بیت اول گداختن دل به تصویر آه شعله ور می رسد که تا حدی می توان آن را پذیرفت ولی ناگهان ایماژهایی مثل راه بی خطر و رود فرا می رسند که منطق و تمهید ی برای ان به شکل تصویری و شاعرانه فراهم نشده است
در بیت دوم بدون استفاده از قدرت اقناعی ،شاعر ادعا کرده است که عشق بر غرور بغضش غبطه می خورد و ناگهان در مصراع دو م به تصویر چشم غرف ماتم است و ... پرت شده است با چه منطقی اگر هم منطقی یافت شود ادعایی است و ازداخل شعر نمی توان به ان دست یافت
بیت سوم بیش از همه ابیات دیگر فاجعه امیز است
ارتباط باد با دشت به صورت انتزاعی مشخص است اما اینکه علت شماتت دشت را به باد گفتن و یا نگفتن در شعر موجود نیست
مصراع دوم این بیت هم که بکلی از مصراع اول پرت و پلا افتاده است
از دیار نیستان لاله خون جگر رفت
ضمن اینکه ترکیب دیار نیستان ترکیب خوبی نیست هیچ ارجاع بینا متنی در شعر ندارد از را در معنای به هم می گذرم
بیت چهارم بیت نسبتا خوبی است چهار تصویر آه و داغ حزن انسجام خوبی دارند البته ساخت پیله کردن باید پیله تنیدن باشد که ضرورت وزن با عث شده است که شاعر به این ضعف زبانی تن در دهد
البته می تواند پیله کردن را در معنای اصرار و پافشاری کردن هم فهمید که در ان صورت بحث زیبایی و هارمونی برداشت اول از بین می رود و تعقید نیز بیت را گرفتار می کند
در همین بیت تا حرف ربط نیز اضافی به نظر می رسد و فقط برای پر کردن وزن امده است
بیت ماقبل اخر بیت سالمی است اما هیچ خلاقیت شاعرانه ای نسبت به انچه در حافظه شعری مخاطب در خصو ص این گونه تصاویر موجود است دیده نمی شود گوینده این بیت جناب حاج محمدی نیست بلکه فقط جناب حاج محمدی مونتاژ کننده است مصالح تصویری و شاعرانه ان را تاریخ ادبیات ساخته است
بیت اخر بیت خوبی است البته در همین بیت هم فعل چشید مشخص نیست به چه نهادی ارجاع دارد طبیعتا باید به افتاب بر گردد که ان وقت به سر شتافتن افتاب را چگونه بپذیرم