| 
درود استاد شیرین سخن بسیار بر دلم نشست این نفیس (از زلزله و عشق خبر کس ندهد آن لحظه خبر شوی که ویران شده ای) تقدیم به شما نیک مهر نویسا بمانید و جاوید
 | 
			| 
خوب بود: درخانه ی خور هم نگذارند که با خود/ یک ساعت(لحظه ی)بی دردسری داشته باشم...
 | 
			| 
سلام استاد گرامی بسیار زیبا و دلنشین بود سپاس
 | 
			| 
درود استاد 
 بسیار زیبا و دلنشین 
 موفق باشید
 | 
			| 
سلام. چندباره غزلتان را خواندم  ابیات بسیار زیبا و روانی داشت. روزگار به کام 
 | 
			| 
درود بر استاد بزرگوار بسیار زیباست مؤید باشید
 | 
			| 
در خانه ی خود هم نگذارند که با خود یک ساعتِ بی درد سری داشته باشم سلام و عرض ادب بزرگوار درود بر شما سروده بسيار زيبايي بود همواره شاعر بمانيد و لحظاتتان سرشار از عشق به اهل بيت باشد شاد و سربلند باشيد
 | 
			| 
ای شـــعر بیـــــا خانه ات آبــــاد مبـــادا جز عشقِ تو عشقِ دگری داشته باشم ای دخترِ زیبای غزل مسـت شو امشب بگذار که از تو پســــری داشتــــه باشم. <<.>><<  بــــــــه بـــــــه >><<.>> سلام.  درود فرادان بر جناب استاد سعیدی عزیز .  لذّت وافر نصیب جان شد . دستمریزاد پاینده باشد و رستگار .
 | 
			| 
«ای دخترِ زیبای غزل مست شو امشب بگذار که از تو پسری داشته باشم» درود استاد!  فکر می کنم این بیت همان بیت الغزل شعرتان باشد. مرحوم کمپانی هم گفته بود:  «دختر فکر بکر من غنچه لب چو وا کند  وز نمکین کلام خود حق نمک ادا کند...» تبریک به شما با این ذوق سرشار و ذهن طیار!!
 | 
			| 
درود بلر جناب دکتر سعیدی  غزلی روان وسرشار از معانی بکر از شما خواندم وذوق کردم از این همه ذوق! در خانه ی خود هم نگذارند که با خود یک ساعتِ بی درد سری داشته باشم بسیار به دلم نشست
 |