سلام بر استاد بزرگ جناب جندقی
اکثر شعر های جناب جندقی روایت محور هستند خط روایت در این شعر با تک درختی سیلی خورده و تنها اغاز می شود و با هم نشینی سرو سبز بالایی ادامه می یابد و در نهایت واقعه سوم نیز اتفاق می افتد که همانا رسیدن به دریاست
تک درخت باران ندیده می تواند مریدی باشد که با همرهی خضر راه دریا را پیدا نموده است و به سپیده صبح دست یافته است
پی رنگ روایت در این شعر ساده قابل فهم و در عین حال از استخوان بندی محکمی بر خوردارست
وبا یک نگاه اجمالی چند نکته عرفانی از این روایت قابل دریافت است
1-همزبانی و هم دلی ،شخصیت عرفانی تک درخت این همزبان و هم دل را در وجود سرو یافته است
2-وجد و سرور که زمان را برای تک درخت بسیار کوتاه می کند به اندازه یک پلک زدن
3-تواضع و فروتنی که این مضمون در افتادم و پا گرفتم با استفاده از یک قرینه سازی در شکل متناقض نما و یا پارادوکس بیان شده است
4-رسیدن به کمال و ارامش که در مصراع پایانی با تصویری قابل دفاع بیان شده است تا راه دریا گرفتم با شعله های کشیده .مرید با اتشی که از درونش سرچشمه گرفته است به سمت دریا می رود تا اتش خود را بنشاند
البته این روایت قابل تفسیر و بازنمایی در شکل اجتماعی نیز می باشد که حقیر دوست داشتم تعبیری عارفانه ارایه دهم
و اما چند اشکال فرمی را جناب اقتداری بر این شعر وارد نموده اند که بنده با ذوق و سلیقه ی شخصی خودم در خصوص انها نکاتی را قلمی می کنم هر چند که شاید جواب و چند و چون در خصوص نوشته های بزرگان کاری ناپسند باشد
"من" در بیت اول دوبار به کار رفته است که به نظر می رسد از سوی شاعر این تکرار آگاهانه صورت گرفته است و به نوعی تاکید و تمرکز بر عنصر مرکزی روایت را تداعی می کند
منطق تصویری سیلی خوردن تک درخت نیز فراهم شده است با شخصیت بخشی که با کلمه شرمنده صورت گرفته است حتی اگر از این ایماز نیز بگذریم ترکیب توفان سوزان تمهید اندیشی بسیار مناسبی برای سیلی خوردن تک در خت می باشد
مصراع ای سرو در باد رعنا که مورد اشکال جناب استاد اقتداری واقع شده است بر عکس به نظر حقیر یکی از بهترین تعبیرهای این شعر است
جناب اقتداری ،شاعر نمی خواهد بگوید که اگر باد نباشد سرو رعنا نیست بلکه می خواهد بگوید سرو حتی اگر باد سهمگینی نیز برو بوزد رعنایی خود را از دست نمی دهد
و اما چند نکته
د مواردی این شعر را از زبان و بیان امروز دور کرده است که البته این بر می گردد به ذهن و زبان شاعر که انس گرفته با شعر دهه های گذشته است
اگر بخواهم به چند مورد مصداقی اشاره کنم باید از قافیه این شعر نام ببرم که به شکل صفت مفعولی بکار رفته است شاید اگر فعل به صورت کامل بکار می رفت امروزی تر به نظر می امد
عبارت "بنشین به صحبت شبی را" نیز می تواند به لحاظ زبانی شعر را اندکی به گذشته پرت کند و همچنین نشینم به جای بنشینم
در خصوص عبارت "هرچند مارا چه نسبت " نیز باید گفت هر چند معنا از ان قابل دریافت است اما استفاده از کلمه را در شکل قدمایی و حذف فعل است این مصراع را وارد گردونه ای از زبان کرده است که ممکن است برای نسل امروز تاثیر گذاریش کم باشد
و اما در نهایت این چنین گفتن در مورد این شعر ظلمی بسیار نابخشودنی به ان است قابلیت این شعر در بعضی از ظرایف روایی و عرفانی ان میباشد وبحث فرمیک و زبانی در خصو ص ان کردن بیهوده و عبث
استحاله شدن تک درخت به بید و در نهایت به کوزه هزاران نکته نگفته و استعاری در عمق روایت در خود دارد که می توان مثنوی صد من کاغذ نوشت
برای شاعر ارزوی موفقیت و سلامتی دارم