ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



خواب نادرشاه

خواب دیدم پرید نادرشاه

شبی از خوابِ مرگِ خود ناگاه

 

نعره ای از جگر کشیده نشست

مثل یک گنگِ خواب دیده نشست

 

بدنش مثل بید می لرزید

مثل این که شدید می ترسید

 

صورتِ روح او دهن وا کرد

با دلِ خود سرِ سخن وا کرد

 

"این چه کابوس بود" با خود گفت

"کاین چنین خواب مرگ را آشفت

 

خواب دیدم که روبهانِ دغل

با دو سه گرگ گَر گرفتۀ شل-

 

همه همداستان و همدستند

راه از چارسو به من بستند

 

گرگ و روباه دوره ام کردند

دشمنان آه دوره ام کردند

 

حلقه ای تنگ دور من بستند

دست و پا و لب و دهن بستند

 

بر سرم دودِ آه می دیدم

آسمان را سیاه می دیدم

 

هیبتِ نادریّ من گم بود

دورِ تهماسب های دوم بود

 

گرگها دست و پام را خوردند

لاشه ام را به لانه می بردند

 

روبهان گرچه نیم رم بودند

دائم این سو و آن ورم بودند

 

گاه نزدیک می شدند به من

برسانند تا گزند به من

 

گاه از ترسِ گرگهای جسور

می رمیدند تا مسافت دور

 

دستِ گرگ و شغالها بودم

وسط قیل و قالها بودم

 

تکه هایم به چنگ روباهان

هی می افتاد در گذرگاهان

 

بر سرم جنگ بود و دعوا بود

قصّه باز از لحاف ملّا بود

 

همه با هم برادری کردند

سر من جنگ زرگری کردند

 

هر کسی بخشی از تنم را برد

سرِ پایش نشست و تنها خورد

 

بند دل از نهیب خواب گسست

وحشت قبر و هولِ مرگ شکست

 

خوابِ آشفتۀ اسف بارم

کرد از خواب مرگ بیدارم

 

حتم، تعبیرِ خواب من وطن است

سرنوشت وطن به خواب من است

 

چیست تعبیر خوابِ من آیا؟

چه؟ چه آمد سرِ وطن آیا؟"

 

دست را برکشید و زد در جَیب

جام جم را برون کشید از غیب

 

مثل یک کوه نور پیش گذاشت

جام جم را به پیشِ خویش گذاشت

 

پشتِ جام جهان نما خم شد

به تماشای باغِ عالم شد

 

دید کز اشک غم تر است خزر

چون که از نیمه کمتر است خزر

 

در خلیجِ همیشه فارس، بر آب

دید کشتیّ دشمنان به شتاب

 

سبک و تند و تیزرو بودند

پیش و پشت و پس و جلو بودند

 

دید اگر چه بر آبها کشتی است

آشیانِ عقابها کشتی است

 

پرِ پرواز داشتند آنجا

عرصۀ باز داشتند آنجا

 

آسمان ملکِ طلق آنان بود

اوجشان و فرود آسان بود

 

چشمِ همسایه ها حریص و گشاد

شاهدِ بارزِ لبالمرصاد

 

قِر و قُمپز از این به در شده بود

آن یکی پاکِ پاک، خر شده بود

 

دیگری باز پرخوری می کرد

شکری خورده کُرکُری می کرد

 

آن طرف تر بگو مگویی دید

بحثِ بغرنجِ تو به تویی دید

 

یک نفر با صدای نرمِ ظریف

نرم می کرد لحنِ تند حریف

 

این طرف گرم و نرم مثل حریر

آن طرف تند و تیز چون شمشیر

 

 

هرچه این گرم و نرم تر می شد

آن بی آزرم و شرم تر می شد

 

این طرف هرچه می خزید جلو

آن طرف پرده می کشید جلو

 

صد اگر بود بیست شد آخر

ده شد و پنج و نیست شد آخر       

 

هر یک از مردمان ایرانشهر

بود انگار با خودش هم قهر

 

جای مادرکلید در مشتش

سبدی می کشید بر پشتش

 

الغرض هرچه هرکجا را دید

همه جا سایۀ بلا را دید

 

چشمهایش گشاد شد نادر

نگرانِ بلاد شد نادر

 

نعره ای زد که کهکشان لرزید

چون زمین پشتِ آسمان لرزید

 

نعره تندیسِ اسب را جان داد

پشت اسبش پرید و فرمان داد:

 

"هه! بزن هی به روزگارِ درشت

تا کنی نرمِ خویش، کارِ درشت"

 

رفت از باغ نادری بیرون

چشمها چون دو تا پیالۀ خون         

 

ناگهان از فراز زین افتاد

روبروی حرم زمین  افتاد

 

گفت:  "رخصت! که فرصتم تنگ است

موسم نام و غیرت و ننگ است

 

من اگر دفع این بلا بکنم

 خشت خشت حرم طلا بکنم"

 

باز شد پشت بادپا چون باد

هی به مرکب زد و عنان بگشاد

 

بیرق روضه از دری برداشت

روی سر مثل پرچمی افراشت

 

تاخت و تند و تیز و جنگی رفت

تا به بالای کوهِ سنگی رفت

 

پرچمش را بر اوج کوه گذاشت

با فر و شوکت و شکوه گذاشت

 

نعره اش تندر خراسان شد

نعره تا آن ور خراسان شد

 

شده ام گفت نادرِ ثانی

یارِ آن دلبرِ خراسانی

 

خیره چشمِ گرانسری که نگاه

سوی ایران کند به چشمِ گناه-

 

چشمش از چشمخانه بر دارم

سرش از روی شانه بردارم

 

بلخ و مرو و هرات و نیشابور

می شنیدند نعره را از دور

 

مردهای گزین سوار شدند

سوی میدان کارزار شدند

 

لشکر جنگ، خود به خود آراست

غرّش توپِ نادری بر خاست

 

آنکه هی نقشۀ نوی می چید          

نسخۀ مرگِ نقشه ها پیچید

 

برد از یاد کینه هایش را

میز را و گزینه هایش را

 

میز را با گزینه ها جم کرد

گردنِ راست را کمی خم کرد

 

وآنکه می گفت حرفهای سخیف

گوش می بست روی حرف ظریف

 

هی عقب می خزید و دُر می ریخت

سخنان گزافه پُر می ریخت

 

ناز می کرد و روی بر می تافت

هر زمانی بهانه ای می یافت

 

چشم واکرده عیبها می دید

هر سزا را چو ناسزا می دید

 

بست چشمان خویش را وا داد

برد بالا دو دست را پا داد

 

نرم شد گرمِ گرم شد آخر

مثل آبِ ولرم شد آخر       

 

پیچ و تابِ گرفته اش وا شد

توی سوراخ سوزنی جا شد

  

قفلها را کلید نو بگشاد

سبد از دوش مردمان افتاد

 

غلامعباس سعیدی

کلمات کلیدی این مطلب :  خواب نادرشاه ، غلامعباس سعیدی ،

موضوعات :  اجتماعی ، سایر ،

   تاریخ ارسال  :   1393/2/17 در ساعت : 23:12:34   |  تعداد مشاهده این شعر :  1582


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

خدابخش صفادل
1393/2/21 در ساعت : 9:27:20
درود. استادانه بود.
غلامعباس سعیدی
1393/2/21 در ساعت : 9:39:35
درود و سلام بر دوست بزرگوار جناب صفادل

سپاسگزارم
صمد ذیفر
1393/2/18 در ساعت : 12:32:46
سلام .
درود ها بر جناب استاد سعیدی عزیز .
مثنوی خوبی بود . خواب نادر و گزینه های روی میز تا گوش بستن به حرف های طریف .
پاینده و تندرست باشید .
غلامعباس سعیدی
1393/2/18 در ساعت : 15:4:35
درود و سلام بر جناب ذیفر سرور گرامی

بسیار بسیار سپاسگزارم

زنده باشید

علی اصغر اقتداری
1393/2/20 در ساعت : 17:39:39
درد شعرت به جان من افتاد
سوز در استخوان من افتاد
خواستم با تو هم نوا بشوم
حرف ها از دهان من افتاد
حرف های تو نوع دیگر بود
حرف نه بلکه سوز اخگر بود
غلامعباس سعیدی
1393/2/21 در ساعت : 3:32:32
گرچه مرد است همنشین درد
نشوی همنشین درد ای مرد

قند اگر چه به من نمی افتد
شعر تو از دهن نمی افتد

شربت قند می شود خونم
توی رگ بند می شود خونم

ساخته گرچه کار خونم را
برده بالا فشار خونم را

شعرت ای دوست باز می خوانم
راه دیگر جز این نمی دانم

پای جان است در میان ای دوست
پس مزن آتشم به جان ای دوست

شعر کمتر بگو که می میرم
سرِ پل راه بر تو می گیرم
عباس خوش عمل کاشانی
1393/2/18 در ساعت : 7:55:25
درود بر استاد ارجمند.بسیار زیبا و فاخر بود و حظ وافر بردم.دستمریزاد.فقط بیت 17 را اینگونه تغییر بدهید بهتر است:
تکه هایم به چنگ روباهان
هی می افتاد در گذرگاهان
و مصراع دویم بیت 24 را بفرمایید:
چه بیامد سر وطن آیا؟
یا:
و چه آمد سر وطن آیا؟....
غلامعباس سعیدی
1393/2/18 در ساعت : 10:43:54
درود و سلام و عرض ادب خدمت استاد بزرگوار جناب خوش عمل کاشانی

بر خود می بالم که می بینم شعر این کمترین شاگرد مکتب شعر توجه بزرگواری چون شما را به خود جلب کرده است.

پیشنهاد نخستتان را به جان می خرم. بیت را تغییر می دهم اما برای آنکه خوانندگان محترم چندو چون این مطلب را در یابند، اصل بیت خودم در این یادداشت می نویسم:

تکه هایم به دست روباه ها
هی می افتاد بر سر راه ها

در بارۀ مصرع دوم بیت 24 هم دو پیشنهاد ارزنده داده اید. که هر دو ارزشمندند اما
اگر چه عرض هنر پیش یار بی ادبی است
منِ دانشجو آوردن باء زائده یا باء تأکید بر سر فعل ماضی، همچنین آوردن واو عطف یا استیناف یا ... در آغاز مصرع را نمی پسندم. اولی بیت را به فضای قرنهای پیشین می برد و دومی به گمان من ......

پس اگر شما به این شاگرد کمترین خود اجازه فرمایید، فعلا مصرع دوم بیت 24 را به همین حالت نگاه دارم

بسیار سپاسگزارم که چشم رنجه فرمودید و خواندید و راهنمایی فرمودید

دیر زیاد آن بزرگوار خداوند.

محمدمهدی عبدالهی
1393/2/18 در ساعت : 0:5:24
سلام و عرض ادب استاد عزيز
درود بر شما
توفيقاتتان همواره مستدام باد
مويد و منصور باشيد
غلامعباس سعیدی
1393/2/18 در ساعت : 10:22:57
درود و سلام بر جناب عبدالهی عزیز

سپاسگزارم بزرگوار
دکتر آرزو صفایی
1393/2/20 در ساعت : 2:18:13
درود استاد نیک مهر
بسیار زیباست
مستدام باشید
غلامعباس سعیدی
1393/2/20 در ساعت : 11:47:39
سلام و درود بر خانم دکتر آرزو صفایی

بسیار سپاسگزارم

پاینده باشید
محمدرضا جعفری
1393/2/18 در ساعت : 1:44:23
ماشاالله
زیبا بود
غلامعباس سعیدی
1393/2/18 در ساعت : 10:23:39
سلام و عرض ادب جناب جعفری
خوش آمدید
بازدید امروز : 10,078 | بازدید دیروز : 50,765 | بازدید کل : 124,612,147
logo-samandehi