ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



ازدیاد جمعیت !
بچّگیها پدر که می آمد
پدرم پشت در که می آمد
 
باز می کرد با بغل در را
می فرستاد لای در سر را
 
بچّه ها را یکی یکی با نام
مثل یک لشکر پیاده نظام
 
به صدا سوی خود فرا می خواند
دوتا دوتا سه تا سه تا می خواند
 
توپ نه دست و بال او پر بود
پَرِ دستار و شال او پر بود
 
بچّه ده تا دوازده تا داشت
هی می آورد بچّه تا جا داشت
 
خانه اش خانه ای درندردشت
این سر اندر ده آن سر اندر دشت
 
دو سه تا دشت داشت و می کاشت
هرچه می کاشت باز هم جا داشت
 
همین الآن دو سنّ من دارد
گر زمینش دهیم می کارد
 
الغرض کار خویش را می کرد
می توانست و بچّه می آورد       
 
این زمان اصلِ کار کم نشده
عشق و بوس و کنار کم نشده
 
پس چرا کشت و کار کم شده است
اسب هست و سوار کم شده است
                         
یا کسی هیچ چی نمی کارد
هنرش را نگاه می دارد            
 
یا پس از سالها گزیر و گریز
می شود تازه اشتهایش تیز
 
تازه می فهمد آتشش تند است
تیغش اصلاَ نمی برد کند است
 
آخرش هم به زور نذر و نیاز
از کرامات زنجبیل و پیاز  
                               
یکی آرد ضعیف و زردنبو
چون قزلقورت های  بوگندو
 
پاسخ نغزِ نغز را بنگر
پوست بردار و مغز را بنگر  
 
کنشی بوده است و واکنشی است
نسل امروز نسل پرتنشی است
 
این شراب از خمی است پوشیده
سی و شش هفت سال جوشیده
 
بسکه جوشید رنگ و بویش رفت
مِی نگردید و آبرویش رفت
 
در خرابات، این شراب رد است
این همان جنسِ کس نمی برد است
 
آنکه انگور چید و افشردش
صاف کردش به پای خم بردش
 
مزه در آن نریخت و بد کرد
بردش از مرزهای می رد کرد
 
می نه اصلاً نه، آب گس هست این
تازه پر پشّه و مگس هست این
 
توی خم چپّ و راست حد خورده
سی و شش مرتبه لگد خورده
  
مِی نگویند آب زیپو را
قم ندانند دهلیِ نو را
 
قوت این نسل چیپس یا پفک است
بی جهت چوب خورده ی فلک است
 
سستِ همبرگر و سس و سوسیس
گشنۀ کیک و تشنۀ ساندیس
 
قرصِ قرص است و سستِ سس این نسل 
شده از هر جهت درس این نسل
 
توپ او پر ولی بغل خالی است
جیب خالی پز و ادا عالی است
 
نیست این نسلِ گاو و گاوآهن
کار او نیست کشت و کار اصلن
 
گاو نر گر نبود و مرد کهن
چه کسی می رود به شخم زدن
 
تازه بالفرض مرد هم باشد
تشنه ی کار و کرد هم باشد
 
همه ابزارِ کارش آماده
دست و پا و کنارش آماده
 
کو زمینی که کشت و کار کند
مرد بیچاره خوب چکار کند
 
گر نگیرد به حرکت و کارش
زنگ خواهد گرفت ابزارش
 
فرض کن مرد را زمین باشد
دست و ابزارش آهنین باشد
 
بذر ریزد زیاد توی زمین
آب پاشد مدام روی زمین
                    
هی بجنبد به روز و شب پیوست
مثلِ در پشتِ پیچ، انبردست
 
شبش آبِ درخت مو بخورد
روزها را تلوتلو بخورد
 
آخرش چی؟ که می رسد یکهو
فصل برداشت، فصل زرد درو
 
دانه ها را کجا کند انبار
دست خواهد کشید مرد از کار
 
شاعر این استعاره را رو کن
رک بگو هرچه هست و واگو کن
 
توی این خانه های شش در پنج
به خدا بچّه نیست غیر از رنج
 
یکی اش هم زیاد می باشد
دو تا امّ الفساد می باشد
 
خانه گر هست اجاره ای گور است
ساکنانش اجاقشان کور است
 
دلِ سنگی چو شمر ذی الجوشن
می کند این اجاق را روشن
 
تا که پای اجاق بنشیند
در دم و دودِ آتشش بیند
 
کشوری نفله قدر بال مگس
می مکد هر چه نفت از ما هس
 
بوی این نفت تا قطر برود
آنچه از این نخاله در برود
 
دیگران اختلاس فرمایند
به نهیبی خلاص فرمایند
 
دود از کلّه اش تنوره کند
چهره را تشت آبغوره کند
 
می نشاند منارجنبان را
کم مگیرید زور توفان را
 
می کشد آه و می کند اُف اُف
شده با پف اگر نشد با تف      
 
آتشِ آن اجاق را خاموش
می کند سنگ می گذارد توش
 
هیچ کس کار با شعار نکرد
با سخن، مرد کشت و کار نکرد
 
غلامعباس سعیدی
کلمات کلیدی این مطلب :  ازدیاد جمعیت ، طنز ، غلامعباس سعیدی ، مثنوی ،

موضوعات :  اجتماعی ، طنز ،

   تاریخ ارسال  :   1393/2/14 در ساعت : 16:4:26   |  تعداد مشاهده این شعر :  1119


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

علی‌رضا کاشی
1393/2/14 در ساعت : 16:45:3
استاد عزیز سپاس از شعرتون ، من یکی دارم فکر میکنم که در آینده بچه دار نشم؛چون:

چون نمیخوام ضعیف و زردنبو
چون قزلقورت های بوگندو
غلامعباس سعیدی
1393/2/14 در ساعت : 22:41:5
درود و سلام بر جناب علیرضای عزیز

سپاسگزارم که دقیق مطالعه فرمودید

خدا فرزندتان را زیر سایۀ پدر و مادر و خانواده اش سالم نگه دارد و اهل و صالح و موفق بار بیاورد
حامد خلجی
1393/2/16 در ساعت : 16:44:41
سلام جناب سعیدی گرامی

درود بر شما

سربلند باشید




غلامعباس سعیدی
1393/2/16 در ساعت : 17:53:54
سلام و درود بر جناب خلجی
سپاس
زنده باشید
خدابخش صفادل
1393/2/15 در ساعت : 14:3:52
درود. کارهاتان بسیار زیباست.
غلامعباس سعیدی
1395/8/29 در ساعت : 8:59:7
سپاسگزارم استاد صفادل بزرگوار.

بسیار لطف دارید.

ببخشید خیلی دیر پاسخ می دهم.

پیامتان را ندیده ام انگار
زنده باشید
امین نوراللهی (فریاد)
1393/2/15 در ساعت : 10:48:17
سلام استاد.شعر پرباريست ولي رگه هاي طنز آن كم است هرچند بنده اين زبان را بيشتر دوست دارم.ممنونم
غلامعباس سعیدی
1393/2/15 در ساعت : 10:53:41
درود و سلام بر جناب امین نوراللهی عزیز

سپاسگزارم که خواندید و نظرتان را نوشتید
زنده باشید
خلیل ذکاوت
1393/2/22 در ساعت : 9:29:53
سلام
و سپاس از این که ما را میهمان این مثنوی دلنشین کردید.
بسیار خوب
غلامعباس سعیدی
1395/8/29 در ساعت : 8:59:42
درود بر شما جناب ذکاوت بزرگوار

زنده باشید
رضا عبدیایی
1393/2/14 در ساعت : 21:47:25
کنشی بوده است و واکنشی است
نسل امروز نسل پرتنشی است
غلامعباس سعیدی
1393/2/14 در ساعت : 22:42:1
درود و سلام بر دوست گرامی آقارضا


سپاسگزارم بزرگوار زنده باشید
محمدمهدی عبدالهی
1393/2/17 در ساعت : 0:38:35
سلام و عرض ادب استاد عزيز
درود بر شما
بسيار زيبا و دلنشين بود
غلامعباس سعیدی
1393/2/17 در ساعت : 3:3:15
سلام و درود بر شما جناب عبداللهی

بسیار سپاسگزارم


زنده باشید
بازدید امروز : 4,951 | بازدید دیروز : 19,763 | بازدید کل : 123,963,551
logo-samandehi