تو هرآنچه که دلت خواست همان است عزیز
کشته ی عشق تو بی نام و نشان است عزیز
(عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد)!
بی تو اما همه جا فصل خزان است عزیز
حافظ ِ خال ِلبت گر بشود طالع من
بی گمان درخور آن نصف جهان است عزیز
به سمرقند نرو راه درازی دارد
در تب و تاب تو تبریز روان است عزیز
مصر با گیس ِتو سرزنده ترین آبادی
وصف ما چهره ی قحطی زدگان است عزیز
ماه از دیدنت آواره و نبض دل ِما
مثل ِدریاچه ی غم در نوسان است عزیز
به خداوند قسم آینه ها می دانند
دل به تو دادنمان از دل و جان است عزیز
شیخ ما رفت پی شمس ولی باز نگشت
کشته ی عشق تو بی نام و نشان است عزیز
سید مهدی نژادهاشمی