ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



سه شاعر خیلی امروزی!

خواب دیدم سه نفر را که به باغی رفتند

با می و لبچره و سیخ و چراغی رفتند

 

"بنشین بر لب جو" بر لب و دیوان در دست

جام و سیخ و قلم و دفتر و قلیان در دست

 

سیخ و کبریت و چراغ و مزه و مِی بردند

هی کشیدند زروی هوس و هی خوردند

 

دود و می، تُند و پیاپی به رگ و پی می ریخت

ذکر یاهو به سرش هوهو و هی هی می ریخت

 

گرم رفتند و پس از یک دو قدم داغ شدند

ناگهان چشم و چراغ همۀ باغ شدند

 

یکی از آن سه، لبِ آبِ روان رفت و نشست

دود و می روی لب و کنج دهان رفت و نشست

 

گفت:  "دادا ز تو ای چرخ فسونگر دادا

نوبتِ زندگیِ من ز چه دیر افتادا

 

من اگر پیشتر از حضرت نیما بودم

به هنر بیشتر از حضرت نیما بودم

 

من نبودم دگران طرحِ مرا دزدیدند

طرح را با همۀ شرحِ مرا دزدیدند

 

من نبودم که خلیل آمد و نیما بعدش

اول او طرح نوام را زد و نیما بعدش

 

طرحِ من بود و دو نامردِ زِبل دزدیدند

از منِ سادۀ بیچارۀ چِل دزدیدند"

 

ناله می کرد و به آن آب روان می نگریست

نقش می بست بر آن آب و به آن می نگریست

 

پنج گوش و سه پر و لوزی و دیگر اشکال

می کشید از پیِ هم بر سرِ آن آبِ زلال

 

آب می رفت و امیدِ دلِ او را می برد

نقشۀ هندسیِ مردِ ببو را می برد

 

به سرش می زد و نقشی دگر از نو می کرد

آب هم آمده محوِ اثر از نو می کرد

 

دومی اولش آن مرد ببو را هو کرد

بعد از آن زوزۀ پیگیر زد و عوعو کرد

 

گفت: "ای وای که ما زنده به گوران هستیم

مرده خورهای نجس در دهِ کوران هستیم

 

نور و شوری نبود این شبِ گورآجین را

سور و ساتی نبود این دهِ گور آیین را

 

بستۀ پنجۀ این وحشتِ کوریم همه

کفنی نیست ولی زنده به گوریم همه

 

مرگ، خورده همگی را و سپس تف کرده

زنده هستیم ولی مثل جسد پف کرده

 

وقت اینجا همه جا یازدۀ نیمه شب است

مرده اینجا همه جا مردۀ تاب است و تب است

 

مرده ها از تبِ هذیان همه شاعر هستند

 از تبِ این شبِ هذیان همه شاعر هستند "

 

سوّمی گفت که: "دیوانۀ بعدی آمد

دشمنِ خونیِ فردوسی و سعدی آمد

 

منم آن قونیه تر اَز خودِ تبریزِ شما

منم آن کلکِ گهرزایِ شکرریزِ شما

 

نکته می سنجم و خود نکتۀ باریکم من

ماهِ نو در دلِ این کوچۀ تاریکم من

 

چشم بگشا و ببین شمس سحرخیزم من

نوۀ عارفِ شمس الحقِ تبریزم من

 

ریش کز چانه فرو ریخته تا ناف من است

ریشه اش در دلِ چون آینۀ صافِ من است

 

رفتم از دم همۀ این رمه را دوشیدم

سبکهای ادبی را همه را نوشیدم

 

خوردم و خوردم و خوردم که ز خود سیر شدم

گاوِ نه من نه که هشتاد و دو من شیر شدم

 

منم آن باد که فردوسی از آن یادی کرد

گفت کی کاخ مرا سود و زیان بادی کرد؟

 

می زنم مشتِ سخن بر دهنِ فردوسی

تا بریزم پیِ کاخِ سخنِ فردوسی

 

پیش این شاعرِ خودساخته فردوسی کیست؟

تا بود این قلم آخته فردوسی کیست؟

 

سالها رفته ام و جسته ام و یافته ام

تو مپندار که این قصّه ز خود بافته ام

 

بشنو این نکته اگر طعن و فسوسی نبود

این بهین نامه ز فردوسیِ توسی نبود"

 

گریه و عوعو و هوهو به هم آمیخته بود

رنگی از وهم و جنون بر همه جا ریخته بود

 

باغ پر بود پر از جیغِ بنفشِ سه نفر

چشمه و رود پر از جیغِ بنفش سه نفر

 

باغبان زان طرفِ باغ به این سو آمد

اول از رسم ادب خرّم و دلجو آمد

 

"پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست"

نرسیده به سه تا فتنه صراحیش شکست

 

بوته ها دید بسی ریشه کن و نیمه شکن

شاخه ها بر سر و بر سینه زن و نیمه شکن

 

میوه ها خورده و ناخورده زمین افتاده

پای هر بوته ای انگار که مین افتاده

 

سیب را دید که با شاخه فرو افتاده

شاخه را دید که همراه هلو افتاده

 

"دشمنِ سبزه و باغند مگر" با خود گفت

"یا که آشفته دِماغند مگر" با خود گفت

 

من ندانم که چه هستند و کی اند این مردان

هر که هستند به جز فتنه نیَند این مردان

 

بیلش آورد و پک و پهلوی دزدان را کوفت

جمعشان کرد و چو سه بوتۀ خس بیرون روفت

 

غلامعباس سعیدی


موضوعات :  اجتماعی ،

   تاریخ ارسال  :   1393/2/1 در ساعت : 13:9:12   |  تعداد مشاهده این شعر :  867

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

محمدمهدی عبدالهی
1393/2/1 در ساعت : 22:14:1
سلام و عرض ادب استاد بزرگوار
درود بر شما و بر طبع و قلم زیبایتان
بسیار لذت بردم
موید و منصور باشید
غلامعباس سعیدی
1393/2/1 در ساعت : 23:22:44
سلام و درود بر شما دوست خوب جناب عبدالهی بزرگوار

بسیار سپاسگزارم
زنده باشید
دکتر آرزو صفایی
1393/2/2 در ساعت : 13:19:14
فراوان درود استاد نیک قلم
بسیار زیبا و نغز سرودید
همچنان نویسا بمانید و جاوید
غلامعباس سعیدی
1393/2/2 در ساعت : 14:31:39
سلام و درود بر بانوی بزرگوار خانم دکتر آرزو صفایی

بسیار سپساسگزارم بزرگوار

لطف دارید
زنده باشید و شاعر بمانید
محمد حسین انصاری نژاد
1393/2/2 در ساعت : 1:16:44
سلام استاد.
طراوتی تازه کردم.پیداست درطنزهم دستی بلند دارید.
سرزنده وسربلندباشید.
غلامعباس سعیدی
1393/2/2 در ساعت : 9:56:16
سلام و عرض ادب حضرت دوست جناب حسین انصاری نژاد گرامی

سپاسگزارم

لطف دارید
زنده باشید
ابوالقاسم افخمی اردکانی
1393/2/1 در ساعت : 13:20:51
درود بر شما شاعر...
آفرین بر طبع سرشارتان... مرحبا... دستمریزاد...
موید باشید و حقگو...
غلامعباس سعیدی
1393/2/1 در ساعت : 23:10:34
درود و سلام بر دوست بزرگوار جناب افخمی اردکانی بزرگوار

بسیار سپاسگزارم لطف دارید
زنده باشید
صمد ذیفر
1393/2/2 در ساعت : 8:27:20
سلام .
درودها بر جناب استاد سعیدی عزیز .
دستمریزاد بزرگوار . لذت بردم.
طبع و قلم و اندیشه تان پاینده و پویا .
---------------------------------------
پنج گوش و سه پر و لوزی و دیگر اشکال
می کشید از پیِ هم بر سرِ آن آبِ زلال

آب می رفت و امیدِ دلِ او را می برد
نقشۀ هندسیِ مردِ ببو را می برد
===================
دومی اولش آن مرد ببو را هو کرد
بعد از آن زوزۀ پیگیر زد و عوعو کرد

مرده ها از تبِ هذیان همه شاعر هستند
از تبِ این شبِ هذیان همه شاعر هستند "
_____________________________
=======================
منم آن قونیه تر اَز خودِ تبریزِ شما
منم آن کلکِ گهرزایِ شکرریزِ شما

ریش کز چانه فرو ریخته تا ناف من است
ریشه اش در دلِ چون آینۀ صافِ من است
______________________________
گریه و عوعو و هوهو به هم آمیخته بود
رنگی از وهم و جنون بر همه جا ریخته بود
...............................................
{{سه ادیبــی که همه دغدغه داران ادب}}
{{هرسه خلّاق ســراب و همه باران ادب}}
غلامعباس سعیدی
1393/2/2 در ساعت : 9:58:20
سلام و درود بر شما سرور گرامی جناب صمد ذیفر

سپاسگزارم حضرت دوست

لطف دارید بزرگوار

بیت زیبایی افزوده اید، احسنت

زنده باشید و شاعر بمانید
حسین احسانی فر
1393/2/1 در ساعت : 15:11:18
درود بر شما جناب دکتر سعیدی
بسیار زیباست سروده تان
غلامعباس سعیدی
1393/2/1 در ساعت : 23:11:27
سلام و عرض ادب خدمت جناب احسانی فر بزرگوار

بسیار سپاسگزارم
خوش آمدید
امین نوراللهی (فریاد)
1393/2/2 در ساعت : 11:25:52
سلام استاد.با اينكه در پرده سخن رانده ايد ولي بسيار بي پرده و با كنايه هاي صريح مفهوم را به مخاطب انتقال داده ايد.عنوان شعر هم بسيار مناسب است.نادان تر از اين سه شاعر مقلدان و متعصبان افكار پر از منيت و توهم اين شاعران هستند كه تعداد آنها در انجمنها متاسفانه كم نيست.ممنونم
غلامعباس سعیدی
1393/2/2 در ساعت : 14:30:15
سلام و درود بر دوست خوب جناب نوراللهی عزیز

سپاسگزارم

لطف دارید

خوشحالم که توانسته ام در قالب شعر حرفم را بزنم

سپاسگزارم که با من هم داستان هستید.

زنده باشید
هم اکنون 14 سال (شمسی) و 7 ماه و 20 روز و 18 ساعت و 02 دقیقه و 18 ثانیه است همراه شماییم 461700138.343 و زمان همچنان در گذر است ...
بازدید امروز : 20,932 | بازدید دیروز : 13,107 | بازدید کل : 124,479,613
logo-samandehi