بهار آمده ، دل بیقرار غربت ماست
هنوز دشت جنون وامدار حیرت ماست
کدام قافله از این دیار میگذرد
که التیام دلش با زبان حسرت ماست؟
مگر نه اینکه تمام جهان غریبِ غریب
نشسته در خم این کوچه ، محو غیرت ماست؟
چرا لبی به تبسم گشوده نتوانیم
همین نوای من وتو، طنین غفلت ماست
از این خزان گذشته، شب تباهی ها
غروب غمزده ی جمعه ها غرامت ماست
هزار بار شکستیم، باز برخیزیم
شکوه رستم دستان ،نشان هیبت ماست
به یمن آمدن یک مزار لاله ی سرخ
بیا که سبز بروییم ! این فخامت ماست
16 مارچ 2014
تاریخ ارسال :
1393/1/2 در ساعت : 4:59:15
| تعداد مشاهده این شعر :
674
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.