ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



تو و دوستات، من و دوستام! یادته؟!

 

تو و دوستات، من و دوستام، یادته؟!

 

یادت میاد روزایی که من و دوستام بر می گشتیم به اون زمین ...پشت خط؟ آره! همون مسجدی که دشمن، مناره ی بیرونیشو با توپ دونیم کرده بود و ما هم فضای درونیشو با یه پرده ی بِرِزنتی؟

یادته خدا خنده ش گرفته بود که ما بچّه هاش خونه شو بین خودمون تقسیم کرده بودیم؟ یه طرفِ پرده تو و دوستات بودی، یه طرفم من و دوستام. یادته؟
یادته وقتی تنگ غروب قهقهه های مصنوعی من و دوستام از صد قدمی
 تا دم درِ مسجد همرامون میومد تا تو و دوستات دلگیر نباشین و هِقهِقتون بند بیاد؟ فکر می کردین نمی دونستیم دخترای هِرهِرتون همون پسرای هِقهِقن؟! شایدم پسرای هِرهِرتون دخترای هِقهِق! (لباسِ هِرهِر تنشون میکردین تا دل من و دوستام نگیره! آره؟!!)

راستی یادته یه شب تو و دوستات بشقابای نیمه پُر رو از زیر همون پرده ی بِرِزنتی رد کردین اینوَر برا من و دوستام، بعد تو و دوستات نشستین اونوَر و با قاشقای تَر و فِرز، ته بشقابای فلزّی و گشنه رو تراشیدین تا من و دوستام بوی گشنگی که از بشقابای تو و دوستات بلند شده بود رو حس نکنیم؟ یادته؟

یادته یه شب وقتی تو ودوستات بشقابا رو رد کردین اینور یه چند تاییش رو من و دوستام دست نخورده از زیر همون پرده ی بِرِزنتی برگردوندیم به نیمه ی تو ودوستات؟ راستی چند تا بود؟... یادته؟ آره....! آره اون چند نفر رفته بودن مهمونی! هنوزم بر نگشته ن! مثل اینکه بهشون خوش گذشته!

من و دوستام هیچوقت تو و دوستات رو ندیدیم! ولی تو و دوستات که یواشکی منو دوستامو میدیدین؟! ولی من هنوز صداتو خوب یادمه! یادته یه بار انگشت کوچولوتو گذاشتی لای دندونات تا صداتو عوض کنی، بهم گفتی لباسات بدجوری تو آفسایده! زودباش از خط وسط ردشون کن بیان! می خوام با دستام بهشون پنالتی بزنم؟ یادته؟ یادته؟!!

من ولی انگار می دیدمت ، فکرمی کردم انگشتتو گذاشتی بین لبات می خوای صداتو عوضی کنی و سوت بزنی و بگی اَوت شدی!!!!

راستی هنوزم داوری می کنی؟ چی؟!!! تو استادیوم راهت نمی دن؟! خُب این که گریه نداره! سالهاست استادیوم به روی ما هم بسته شده!

می گم یادته وقتی لباسامو شستی و خشک کردی یه نامه ی عاشقونه هم گذاشتی تو جیب پیرهنم؟ یادته وقتی می خواستی پاسش بدی به نیمه ی من و دوستام از بس خسته بودی نزدیک خط وسط  خوردی زمین؟!!!

چرا خطا نگرفتی؟!!! از تماشاچیا ترسیدی؟هنوزم از تماشاچیا می ترسی؟!!!

راستی اون نامه رو همین امروز پیداش کردم. ولی من دستخط خودت رو  می خوام ! تو برام دست خطِّ خدا رو

میفرستی؟ او نو که وقتی می خواستم بیام سرِ قرار، مامانم هم یه جلدشو گذاشته بود تو جیبم!!!

جدّی یادته؟ یادته یه بار تو و دوستات چند تا کنسرو بادمجون رو از زیرخط وسط قِل دادین تو نیمه ی من و دوستام و با کِرکِرِ خنده بهمون گفتین: "بادمجون بَم آفَت نداره" لطفاً اینا رو بازکنین!... ولی دیدی آفَت داشت!!!

یادته! وقتی بازشون کردیم و برای تقسیم امتیازات لیگ، پاسشون کردیم به نیمه ی تو ودوستات، یهو بی اختیار جیغ زدی و گفتی:

 وای!!! یکی از این قوطیا که قرمزه! کدومتون دستتونو بُریدین؟!!!

یادته من تَر و فِرز جواب دادم کسی دسّشو نبریده!  دست من رُبّ گوجه ای شده! تو هم اینقدر حواست پرت بود که نپرسیدی رُبّ گوجه از کجا اومده!

یادته یه تیکّه باند گولّه کردی و این دفعه امّا از بالای اون پرده ی بِرِزنتی پرت کردی اینوَر؛ منم پریدم باهاش هِد(سر) زدم؟  تو ندیدی! ... ولی یادته که دوستام چه جوری از ته دل، زدن زیرِخنده و تو با دلهره و دستپاچگی پرسیدی: چی شد؟؟!!! دوستام زود جواب دادن: افتاد تو کوزه ی آب! بعد یکی دیگه انداختی و گفتی با این، رُبّ گوجه ها رو پاک کن! من هنوز اون تیکّه ی باندو نیگه داشته م . دست کم یه بار هم که شده روی همه ی زخمام

بستَمِش... اینو دیگه یادت نمیاد! درسته؟!

یادته گفتی فراموشت نمی کنم، منم زدم زیر خنده و گفتم نمی تونی فراموشم کنی چون من همین الآن "فراموشم!" گفتی من بازیِ "مرا یاد تو را فراموشو" دوست ندارم.

حالا امّا نمی دونم اوّل من تو رو فراموش کردم یا تو منو!!! من موجی شدم، همه چی از کلّه م پرید، منو بردن جهنّم!!! تو چه بلائی سرت اومد؟؟؟!!!

خیلی بی معرفت شد ی تازگیا !!! تا کِی می خوای قالم بذّاری؟!! ببین! من فردا شاهد میارم که من اومدم سرِ قرار ، تو نیومدی! مگه قرارمون توی همین تنگه نبود؟ آره اون روزا بهش تنگه.... می گفتن. من خیلی وقته اینجام. ولی تو منو اینجا کاشتی و قالم گذاشتی....

چی...؟!!! منو نمی بینی؟!!! درسته که تنم یاری نکرد و  نیومد ولی روح سرگردونمو هم نمی بینی که اینجا وایساده داره روپایی میزنه و از خستگی این پا اون پا می کنه؟!!!...

می بینم که اینجا توی این تنگه خیلیا اومده ن نشسته ن دارن گریه میکنن ولی تو بدجوری در حقّم نامردی کردی!

اون روزا نگذاشتی حتّی یه بار هم که شده صورتتو که نه...حتّی نگذاشتی مقنعه تو ببینم. اگه گذاشته بودی حالا خودم میون اونایی که دارن گریه میکنن پیدات می کردم.

میخوای بگی همه ی مقنعه های تو و دوستات یه فُرم و یه رنگ بود؟!!! درسته ولی رَوِش بستن هر کسی که خاصّ خودش بود؟!

......باشه! نیا!

مجبورم خودم تنهائی بِرَم. تا کِی پات صبر کنم؟ چی؟!!! تقصیر کنم؟! آخه من که هنوز تو عرفات چذّابه وایساده م! من که هنوز به مِنای دو کوهه نرسیده ام! از اونجا حتّی یه شوط (نیمه) هم تا مروه ی موسیان نرفته ام! چه جوری تقصیر کنم؟!!

اگه الان حرکت نکنم دیگه به هفت شوط طواف شلمچه وسوسنگرد وهویزه و بُستان وفکّه ودشت عبّاس و هور و جزیره ی مجنون و...و...و...نمی رسم. تازه دوستام سر پل ذهاب سفره ی هفت سین پهن کرده ن منتظرن؛ باید بِرَم عزیزم! ... عُذرمو که میپذیری؟!!

بلندتر بگو! نمی شنوم. گوشام هم مثل خودم موجیه! ... چی؟!!.... بِرَم از کرخه برات آب بیارم؟! بفرما ! قمقمه ام هنوز چند قطره ای تهش مونده! بفرما ! نوش جونت! دیگه چی؟!!!.....چی؟!!!...بلند تر بگو....!  برات آواز بخونم؟! عجله دارم باید برم......باشه ولی فقط برای تو ! فقط برای همین یه بار!

 

تنگه چذّابه ! دل ما تنــــــگ شد
 
 
                              اشکهــای سرخ ما بی رنگ شد
 
 
از دو کوهـه رفته ام تا موسیان
 
 
                              در صفــا و مـروه پایم سنـگ شد
 
 
دشتِ عبّاس و شلمچـه لاله زار
 
 
                              لاله ها را سینـــه ام  ارژنـگ شد
 
 
کرخـــه آهنگ جدائـی می زند
 
 
                              هِقهِقم با اشـک،هم  آهـنگ شد
 
 
تختـه هائی بود بر دوش زمان
 
 
                               استخوان ها شاهِ این اورنـگ شد
 
 
رخشِ یارانم جهید ازنعش من
 
 
                               وایِ من،ای وای اسبم لنگ شد
 
 
ننگ ونام ونام وننـگم نم کشید
 
 
                              نامـــه ام نام و نمـــاد ننـگ شد
 
 
کاســه ها از آش ما شد داغ تر
 
 
                             دل گریبان چاک ازین نیرنگ شد
 
 
فکّه ام درصلح مکّه خفته است
 
 
                              باز بِیـنِ عشق وعقلم جنگ شد
 
 
واحـد از خورشیـد آویزان شده
 
 
                              ساعتش تنظیـمِ ایــن آونـگ شد
 
 
 
خوب خوندم؟ پسندیدی؟ چی؟!! بلندتر بگو! مگه نگفتم گوشم سنگین شده؟
 
میگی چرا رنگم زرد شده؟ چرا صِدام گرفته؟ چرا غمگین می خونم؟
 
چیز مهمّی نیست.دکترا میگن آلرژی دارم.حالیشون نیست! من که خودم می دونم سرما خورده م!!!
 
چیه؟ داری میخندی؟ به ریش نتراشیده ی من؟عیبی نداره تو هم بخند! همه خندیدند تو هم بخند! ولی نمیدونم آیا هنوز خدا هم مثل اون روزایی که خونه شو بین خودمون تقسیم کرده بودیم می خنده یا نه!
 
راستی یادته یه روزی دوتاییمون به ریش عزرائیل می خندیدیم؟!حالا به ریش من می خندی؟ حالا من شدم عزرائیل؟!!! ... تو امّا بخند! وقتی می خندی قند تو دلم آب میشه! مهم نیست به چی می خندی؛ فقط بخند!
 
"مشتاق خنده های توام بیشتربخند!
 
خورشید آرزوی منی گرمتر بتاب!"
 
.......دیگه باید بِرَم.......سلامِ من و دوستام  رو به خودتو دوستات برسون!
 
..آخ داشت پاک یادم میرفت....عیدت مبارک عزیزم!... اینم کارت تبریک! میذارمش همینجا ...وقتی رفتم بیا بَرِش دار.... مالِ مالِ خودت.....خدا نگهدار......
 
 

 

 بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم

 

کلَّ یومٍ لا یُعصی اللهُ فیهِ فَهُو عیدٌ

 

خوش موسمی ست که پدرانِ شاخساران بر گوشِ دخترانِ

شکوفه های بهاران،بوسه ی نوازش می دهند و

باده ی بادِ بهاری، پیاله ی مِیگُسارانِ

خُماری را به ترنّمِ جویبارانِ

جاودانی، لبریز

می سازد!

 

خوش موسمی ست که رقصِ قاصدکهای خسته از عبورِ زمان،

 به سماع و پایکوبیِ بارانِ شتابان، نقش بر زمین

می گردد و پری وَشانِ دل آراسته را به

اکسیرِ نابِ سیاوَشان

فرا می خواند!

 

این هیاهوی خجسته ی زمین و مهر و ماه را پیشاپیش

به پیشگاهِ دلبرِ موعود(عج) و شما خلیفه ی معبود

 شادباش می گویم

بهاران خجسته باد!

 

 نوروزتان پیروز!

 

کلمات کلیدی این مطلب :  تنگه چذّابه ، دوکوهه ، موسیان ، صفا و مروه ، دشت عبّاس ، شلمچه ، کرخه ، فکّه ، مکّه ، واحد ،

موضوعات :  ادب و مقاومت ،

   تاریخ ارسال  :   1392/12/29 در ساعت : 17:38:9   |  تعداد مشاهده این شعر :  1166


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

حسین احسانی فر
1393/1/1 در ساعت : 18:43:20
سلام بر استاد گرانقدر جناب افخمی

سنّ من که قد نمیده.ولی بابام میگه افق بر و بچه های اون سالها خیلی بلند بوده.اینقدر بلند که حتی فکر ما هم به اونجا نمیرسه.
کی میگه شما موجی هستی؟شما موجی هستی یا جوونایی هم سن و سال ما که نزده هم مخشون و هم بدنشون تاب بر میداره؟
همه چی عوض شده حاجی.
الان عشق تو دوره ما معنی دیگه ای داره.الان اظهار مهر و محبت یه جور دیگه شده.از من انتظار نداشته باش که بگم چجوری که گفتنش سخته.ولی عوض شده.

من تو این دوره به دنیا اومدم.دوره ای که دشمن دیگه پشت خاکریز نیست.دشمن توی خونه و توی موبایلا و توی کامپیوترها اومده.

امون از دست خالی ...

/////////////////////////////////////////

سلام جناب احسانی فر عزیز...
از لطفتان سپاسگزارم و سال نو را تبریک عرض می کنم...
حق بجانب حضرتعالیست! دشمن اکنون دیگر پشت خاکریزها نیست و شناسایی دشمن و ترفندهای موذیانه اش خیلی سخت تر از سابق است لیکن هستند جوانان فرهیخته و پاک و هوشیاری چون جنابعالی که در جهاد اکبر کوشا و موفقند...
برقرار باشید و رستگار...
حسین نبی زاده اردکانی
1393/1/1 در ساعت : 1:29:34
عیدت مبارک باد و روح رفتگان شاد
ای از شما ایران زمین گردیده آزاد
.....
ابوالقاسم افخمی اردکانی
1393/1/1 در ساعت : 17:46:12
سپاس مهندس جان...
سال خوبی برایتان آرزومندم...
و سلام...
حامد خلجی
1393/1/5 در ساعت : 18:54:22
سلام
جناب اردکانی گرامی

سال نو مبارک

سال خوبی داشته باشید

//////////////////////////////////

ارادتمندم جناب خلجی گرانمایه...
سال نو بر شما نیز مبارک باد!
موید باشید... وسلام...
محمدمهدی عبدالهی
1393/1/1 در ساعت : 19:58:19
سلام و عرض ادب استاد عزیز
درود بر شما
روحشان شاد و یادشان گرامی
ایشالله سال پر خیر و برکتی را در ظل وجهات حضرت صدیقه طاهره(س) داشته باشید
التماس دعا

////////////////////////////////////////

درودتان جناب عبدالهی عزیز....
متقابلاً سالی سرشار از موفقیت و عزّت و سربلندی برایتان آرزومندم...
یا صاحب الزّمان(عج)
و سپاس...
صمد ذیفر
1393/1/1 در ساعت : 16:11:57

/////////////////////////////////////////////////
آره اون چند نفر رفته بودن مهمونی! هنوزم بر نگشته ن! مثل اینکه بهشون خوش گذشته!
...............................................................
خُب این که گریه نداره! سالهاست استادیوم به روی ما هم بسته شده!
...............................................................
ولی من دستخط خودت رو می خوام ! تو برام دست خطِّ خدا رو
میفرستی؟ او نو که وقتی می خواستم بیام سرِ قرار، مامانم هم یه جلدشو گذاشته بود تو جیبم!!!
................................................................
من هنوز اون تیکّه ی باندو نیگه داشته م . دست کم یه بار هم که شده روی همه ی زخمام
بستَمِش... اینو دیگه یادت نمیاد! درسته؟!
..............................................................
حالا امّا نمی دونم اوّل من تو رو فراموش کردم یا تو منو!!! من موجی شدم، همه چی از کلّه م پرید، منو بردن جهنّم!!! تو چه بلائی سرت اومد؟؟؟!!!
..............................................................////////////////////////////////////////////////
میدونی واحد .گاهی نوشته های خودمو ! بعدها که می خونم ، نمی فهمم !!! آخه اون حسّ و حال الان نیست همونی که فقط اون لحظه پیدا شد ...راستش گم کرده ام .. دو روزه هر چه تلاش کردم نزدیک بشم به حسّی که داشتی ، تا ذرّه ای درک کنم !!! اشکام هم بی فایده بود .یعنی با اشکای تو فرق داشت .. حسود نیستما ولی خیلی غبطه خوردم .. به سختی قبول کردم که بایدم همینطور باشه ..به دلم گفتم آروم باش . بازم انتظار بیجا؟؟
{{که تو در برون چه کردی که درون خانه آیی}}
هَمَشَم تقصیر این جهنّمه:
{{من موجی شدم، همه چی از کلّه م پرید، منو بردن جهنّم!!!}}
آخه یه جورایی پای اسب منم لنگه:
{{ رخشِ یارانم جهید ازنعش من
وایِ من،ای وای اسبم لنگ شد}}
این جنگ کی تموم میشه ؟ نمی دونم!!!
{{فکّه ام درصلح مکّه خفته است
باز بِیـنِ عشق وعقلم جنگ شد}}
آبروی آنکه سلامی و تبریکی بگم هم ندارم:
{{.دیگه باید بِرَم....سلامِ من و دوستام رو به خودتو دوستات برسون!
..آخ داشت پاک یادم میرفت...عیدت مبارک عزیزم!}}
با این همه ..سلام ..عیدتون مبارک
///////////////////////////////
دیروز دم سال تحویلی نوشتم:
خداوندا چنـــــینم بین که ایــــنم
مرا دریاب یارب اینـــــچنـــیـنــــم

منم آن ماهی یک بار مــــصــرف
غریبی در مـــیان هــفت سیــنم

چنــان بیزارم از آشفــته حـــــالی
تو گویی می رود از دست دیـــنم

سرودن را نمی خواهم،چو باشد!
دلیــــل شعر گفـــــتن آفــرینـــم

شنیدم بی پنــاهــــــان را پناهی
نجـــاتم دِه امـــــیـــد آخـــریـــنم

امید طفل شــــد دامـــــان مادر
بگـــــیرم دامن حــبل الـــمتیــنم



ابوالقاسم افخمی اردکانی
1393/1/1 در ساعت : 17:51:5
سلام استاد ارجمندم جناب ذیفر عزیز...
فقط می توانم بگویم دریا دریا نیل! به قطره قطره ی اشک پاک تو غبطه می خورد!!!
سال خوبی برایتان آرزومندم...
و التماس دعای خیر دارم... یک رکعت دعایم کنید تا دو قنوت برایتان نماز بخوانم...
یا علی(ع)
سید علمدار ابوطالبی نژاد
1393/1/5 در ساعت : 11:12:56
سلام آقای افخمی عزیز

سال نو برحضرتعالی مبارک باد

سربلندباشید وپیروز

////////////////////////////////

عرض ادب و ارادت سید بزرگوار...
سالی مملو از خیرات و برکات برایتان آرزومندم...
پاینده باشید...
یاعلی...
سید محمد حسین ابوترابی
1393/1/1 در ساعت : 18:48:4
با سلام و درود بر شما

حال و هوای زیبایی داشت شعرتان

موفق باشید//

/////////////////////////////////////////

ممنونم جناب ابوترابی بزرگوار...
نام شما برای اینحقیر همواره یاد آور یاد و خاطر آن عزیز از دست رفته جناب حجّة الاسلام سید علی اکبر ابوترابی اعلی الله مقامه است...
موید باشید... و سلام...
بازدید امروز : 18,208 | بازدید دیروز : 31,480 | بازدید کل : 123,182,519
logo-samandehi