پیش از اینها زندگی اینقدرها غمگین نبود
تلخ تا این حد به کام آدم مسکین نبود
بر مراد ما نمی گردید اگر چرخ فلک
تا به این اندازه هم غدار و بد آیین نبود
دوغ و حلوا ارده و نان و پنیری داشتیم
سفره ی ما گرچه با چندین غذا رنگین نبود
بی دسر بعد از غذا هرچند می خفتیم لیک
خرج و برج زندگانی این همه سنگین نبود
بود نامرغوب اگر توتون و چای داخلی
عطر و طعمش مثل حالا عینهو سرگین نبود !
خوشه ی انگور گاهی بود ما را در سبد
گر چه در شبها فروغ خوشه ی پروین نبود
کوته از لباده ی بالا نشینان دست ما
بود اما کله هامان این هوا پایین نبود
می توانستیم گاهی رفت از ری تا شمال
گرچه ما را طالع دیدار هند و چین نبود
این گرانی آدمی را می کند وادار تا
هی بگوید:پیش از اینها زندگی همچین نبود
ورنه از دوران ماضی گر بگویم خاطرات
خود تو می فهمی که ازصد تا یکی شیرین نبود
زیر پای مایه داران بود کادیلاک و بنز
بی علوفه چارپای لنگ ما را زین نبود
ما نمی خواهیم برگردیم تا آن روزها
چون که دنیا جز به کام عده ای خودبین نبود
بود نکبت بود ذلت بود آفت بود شر
بود هر دردی فراوان... لیک درد دین نبود!...
تا نمی شد ده برابر نرخ هر کالا«حسین»
کاشکی در کشور ما قطره ای بنزین نبود .