فرازی از مـــناجات بــــــــزرگان
به سبک ساده،مثل قصه گویان
شهاب آورده در شعرش که برما
بگوید رازی از شــــب زنده داران
////////////////////////////////////
سلام و درود بر محضر دوست شاعر جناب نجف آبادی عزیز .
این سرودۀ شما حقایقی را از مناجات شبانۀ اهل تهجد بیان میکند . چیزی که برای بنده جالب بود ، قالب شعر و آغاز و پایان آن است که آن نیز خود حقیقتی دیگر است . .. از سختی های آن بزرگان به غیر از شب بیداری و تداوم و و و و ، همراهی و یا عدم همراهی همسرشان است .. اگر همسر موافقی داشته باشند ادای فرایض مانند راه رفتن در جاده ای صاف و سر سبز است . در غیر اینصورت این راه برایشان تفاوتی با صخره نَوَردی نخواهد داشت .
ابیات ابتدایی بیانگر چگونگی همسرش از این منظر بود
زنش مغروق در دریائی از خـــواب
تکـانی خورد و روی دنده غلــطـید
.....................................
ولی می شـــد بفهمی خـواب راحت
زَنَک را تا کجـــــا با خود کشانده است
.......................................
وَ زن هم پـلک هایش لحظه ای بعد
بــه روی یکـــدگر افـــــتاده بودنــــد
و چهار بند پایانی نیز یک تهجّد با ارزش را به تصویر کشیده .
دلش می خواست در تاریکی شــب نـیـــــازارد در آن شب همسـرش را
مـــــــبادا لــحظه ای بـــیدار گـــردد وبیــــند نا گــــــهــان چـشم ترش را
........................................
و شــــب های دگـــر باز از کنارش (تداوم تَهَجُّد)
................................
بــه روی وســـعت ســجادۀ خویــش خـودش را همـــره مهـــتاب مـیــکرد
...................................
توفیقات روزافزون تان آرزوست.
*******************************
سلام و درود بر استاد سخن سنج و شیرین بیان
یقینم شد که هستی ای صمد جان
تو ای صـد جـان من بادت به قــــربان
چو انــــسان هـــای از اهل تهــــجد
از اربـــاب تقـــرب ؛ اهــــل رضـــوان
دعـا کــــردم که باشــــی در قیامت
کــنار شــاه و ســـــالار شهـــــیدان
حلالم کنید اگر وقت شریفتان را صرف من کرده اید
ولی من از این همه تدقیق واقعاً سپاسگزارم
شرمنده تان هستم
بدرود