غريبه، با توام، از عهد دقيانوس مي آيي؟
به چشمانم چرا پس اينقدر مأنوس مي آيي؟
چه شد دل كندي از مردم؟ سر از غاري در آوردي؟
چه ديدي كاينچنين با آه و با افسوس مي آيي؟
چه نوري در دلت تابيد در تاريكي آن غار
كه روشن كرد چشمت را؟ كه با فانوس مي آيي؟
بگو جور كدامين خال هندو را كشيدي كه
قراول بر سگت در هر طرف طاووس مي آيي؟
چه خوابي ديده بود آخر برايت عشق سيصد سال؟
كه در تعبير آن روياي نا محسوس مي آيي
كه را ديدي كه ردّ پاي عشقش در تو جا مانده؟
ز ديدار كه مي آيي كه از پابوس مي آيي؟
شرف ناموس مردان است، دنيا جاي نامردي است
كجا داري به اين دنياي بي ناموس مي آيي؟
چه كارت ماهي آزاد دريا زاد با مرداب ؟
تو كه از سمت و سوي پاك اقيانوس مي آيي
بخواب، امروز هم فرقي نخواهد داشت با ديروز
به تنگ از ناروايي هاي اين قاموس مي آيي
ندارد سكه هاي عاشقي هايت رواج اينجا
مگر اي دل تو هم از عهد دقيانوس مي آيي؟
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/3/4 در ساعت : 4:58:0
| تعداد مشاهده این شعر :
1087
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.