ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



استخوان هابیل ...
بسم الله
 

بر استخوان های قبرستان
داغ زدند !
از سمتِ سال های عصیان
نا مهربان تر از 
دیروز
بر تابوتی
پر شراره
لهیبش تا آسمان می رفت
و پرده پرده
بالا را 
می خراشید!
زوزه کشان
فرزندان شیطان
نعش قابیل را
دوباره
در سومین هزاره
به قبری پر عفونت
می سپردند!

سامری و گوساله اش!
مرثیه را گرم
می خوانند
در این چاووشِ سحر گونه
لعابِ زخمِ زمین و زمان
ریشه می دوانید
و اسطوره ی تلخ برادر کشی
در این خاکدانِ قیراندودِ تنیده تار
خشتِ تباهی می زد!

آن سوتر
در بقعه ی زیارت
مظلومانه
برادری
اندام به خون گرفته اش را
رو به سوی صبح
می پاشید
پژواک دردش 
فریاد می کرد:
هان و هان!
برادران
کمی درنگ
دست نگه دارید
من هنوز 
زنده ام!

اسارت انسان
بس غریب است
در هیچ فنجانی
و در لابلای هیچ کتابی
تعبیر نمی شود!
چه سود؟!
سکه ی شب
افسونش را پدیدار کرده
و در اجاقِ حرامیان
استخوان هابیل
می سوزد و خاکستر می شود ...
کلمات کلیدی این مطلب :  ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1392/12/4 در ساعت : 19:20:38   |  تعداد مشاهده این شعر :  561


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 3,745 | بازدید دیروز : 18,539 | بازدید کل : 123,274,391
logo-samandehi