ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



وقتی به دیدارم می آیی

 

وقتي به ديدارم مي آيي
مواظب باش...
خبرچين ها، كلاغ را از روبرده اند.
كافي ست حسادت كنند
تا آدم برفي غمگيني باشم
كه تمام زمستان را
بي تو
در گوشه اي كز كنم
و به اين فكر كنم
چرا آفتاب از چشم هاي من دور است؟!
ما كه گناهي نكرده ايم
فقط گاهي در رؤيا
بي تعارف به هم لبخند زده ايم.
در خلوت كوچه، از نردبام روشني بالا رفته ايم
تا به خدا سلام كنيم.
نه از درخت همسايه سيبي چيده ايم،
نه به ساحت كسي اعتراض كرده ايم.
آن قدر اعتبار داري
كه مدام روي لبانم تكرار مي شوي.
نگرانت مي شوم
وقتي از ميان سايه ها مي گذري
تا دست هاي مان به هم برسد.
من از حكومت ديوارها مي ترسم.
از تمام چشم هايي كه تو را از من گرفته اند.
از تمام ديكتاتورهايي
كه فقط به خودشان فكر مي كنند.
دنياي مه آلودي ست!
بي عشق
انگار در ميدان پر از مين نفس مي كشيم.
بگذار دُور، دُور پرويز باشد.
زنجيرها
زخم هاي ما را بشمارند.
عيبي ندارد!
پشت هر دريچه اي
لبخند خدا پنهان است.
يك روز در حوالي همين روزهاي بلاتكليف
بيستون را فتح خواهيم كرد.

کلمات کلیدی این مطلب :  دیدار ، وقت ،

موضوعات :  اجتماعی ، سایر ،

   تاریخ ارسال  :   1392/11/27 در ساعت : 11:12:51   |  تعداد مشاهده این شعر :  883


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

خدابخش صفادل
1392/12/7 در ساعت : 18:23:18
کارهای سپید شما بسیارزیباست.
بازدید امروز : 27,475 | بازدید دیروز : 56,896 | بازدید کل : 123,248,682
logo-samandehi