یک لحظه دیرکردن
یک لحظه دیر کرده ام اینبار درقـــرار
پشت صفوف منتظرانم در انتــــــــظار
گویا درون سینه من مخــــــزن غمست
با ســـینه ای پرازغم واین قلب پرفشار
ذهنم مدد نمیدهد اینبار تو بگـــــــــــــو
از خاطرات مبهم و تصـــــویرهای تار
شاید به گوش خسته من وزنه بسته اند
هنگامه ی شنیدن اصوات ناگــــــــــــوار
گویا وجود من زخــــــــــــیالات پرشده
اندیشه های درهم و افکار خـــــنده دار
این صندلی ساده که از تو تهی شــــده
گشته مرا چـــــــــو آینه دق دراین بهار
چشمی که خشک شد به مسیرهمیشـگی
شاید دوباره شـــــد به نگاهت امید وار
تنها میان کــــــــوچه و بازار بی هدف
دستی بدون حایل و، یاری بـــــدون یار
باید وضو گرفت و تورا سیردید ومـُرد
یک اتفاق ساده و صد بمب، انفــــــجار
وقتی که آمدی همه جانم بهـــــــانه بود
تا در برت بگیرم و بفشارمت چــو نار
از صد غریبه در غزلم آشـــــــــنا تری
با این غزل چگونه شمارم یک ازهزار
مصطفی معارف چهارشنبه20/9/92 تهران
تاریخ ارسال :
1392/11/21 در ساعت : 11:40:56
| تعداد مشاهده این شعر :
667
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.