سلام .
درود و دستمریزاد جناب فرنود عزیز.
مثنوی زیبا یی است . سیر زمان بخوبی رعایت شده . باشد که در جرگه فجر افرینان و شهدای این نهضت انسان و تاریخ ساز باشید.
نگاه آینه ها پر غبار و زنگی بود
چه گویم از غم ِ آن روزها چه ننگی بود
چه گویم از تب پاییز و بغض های بهار
حقارت و غم و رنج و ستم ... قطار قطار
اگرچه بادِ زمستان ...به مرگ عادت کرد...
ولی نسیم ِ خزان دیده استقامت کرد
عصای معجزه و هم تبر به دستش بود
جهان عجوزه ی پست ِ نگاه مستش بود
به جای جای وطن دشت های لاله دمید
شبانه دیو برفت و سحر ، فرشته رسید
هنوز هم که هنوز است عاشق وطنیم
هنوز، زخمی ِ داغ ِ شقایق ِ وطنیم
احمد فرنود
1392/11/20 در ساعت : 20:13:0
درود بر استاد ذیفر گرامی و گرانقدر
سپاس از حضور همیشگی شما و حسن نظر و محبتتان ...
انشاالله همگی پاسدار خون شهدا و آرمان های انقلاب باشیم.
|