مادرم می گفت باید از کنارت بگذرم
در فضای جبرها، از اختیارت بگذرم...
با خیال بودنت تا محو بازی می شدم
مادرم می گفت باید از حصارت بگذرم
آی ای دریوزه ی دیوانه ...ای چرخ فلک
دور آخر را بزن ....تا از مدارت بگذرم...
چشمهایم رو به چشمان تو تاول می زنند...
می روم مانند نور از انکسارت بگذرم...
گرچه می خواهی مرا در چاه شب پنهان کنی،
رنگ صبحم ...روشنم...از شام تارت بگذرم
تیغ بر جانم نزن دست از دلم بردار زود...
مادرم می گوید از گلها و خارت بگذرم؛
جای می گیرم زماني در بهشت مادرم
گرچه باید قبل از آن از اعتبارت بگذرم
گورمن...آغوش بگشا... جان من ارزانی ات
من گیاهم ... سبز از فصل بهارت بگذرم!
راشین گوهرشاهی
92/11/15
{اين شعر هنوز يك نوزاد يك روزه است. اگر از اشكالات و معايب احتمالي اش نگذريد و حتما مشكلاتش را قيد بفرماييد تا اصلاح شود، لطف بزرگي در حقش فرموده ايد. پيشاپيش سپاس}.
شعر تقريبا بداهه با صرف كمي وقت، قبل از اصلاح:
مادرم می گفت باید از کنارت بگذرم
در فضای جبرها، از اختیارت بگذرم...
با خیال بودنت تا محو بازی می شدم
مادرم می گفت باید از حصارت بگذرم
آی ای دریوزه ی دیوانه ...ای چرخ و فلک
دور آخر را بزن ....تا از مدارت بگذرم...
چشمهایم رو به چشمان تو تاول می زنند...
می روم مانند نور از انکسارت بگذرم...
می گریزم از بد و خوبت...اگر نیکی، بدی
با من ای دنیا ...چه کارت؟! از قرارت بگذرم
دشمنی بامن؟ اي ابليس از خدا پرهیزکن...
می توانم با خدا از کارزارت بگذرم
تیغ بر جانم نزن دست از دلم بردار زود...
مادرم می گوید از گلها و خارت بگذرم؛
جای می گیرم زمانی در بهشت مادرم
لیک باید قبل از آن از اعتبارت بگذرم
گورمن...آغوش بگشا...جان من ارزانی ات
من گیاهم ...سبز از فصل بهارت بگذرم!
گرچه می خواهی مرا در چاه شب پنهان کنی،
رنگ صبحم ...روشنم...از شام تارت بگذرم.