ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



مقفّی به چهار قافیه

دوستان عزیز نمیدانم چه شد به سرم زد و مرتکب خبطی اینچنینی شدم !!! و عرصه را بر خودم تنگ کردم . می بینید که !!!

می دوم در خــودم مثـــل دیوانگان

می شوم هر قــدم رشک فرزانگان

 

عشـــق مجنـونی ای کرده لیلائی ام

می پَــرم بـرعـدم بـــــزم پــروانگان

 

سوی دلدار خود ره سـپردم به جان

پا وَرَم ســـر دژم ، رغــم دُردانگان

 

کس ندارد چو من تاب اسطوره گی

پرورم بــر ورم  پــــای افســــانگان

 

عزم جزمی رهـا دارم از قید و بـند

تا روم بردرم صــــدر  بیگــــانگان

 

داده ام دل به چشمـــــان سحّار یار

می نهم سر به غم ، محــو فتّانگان

 

مستِ پیـــوستـــه ازجام مشتاقی ام

همــدمم هرزه دم ، دام بــی دانگان


می کند شعلـــه وراز حســادت ببین

دمبـــدم پرپــــرم جــــور پُرچــانگان
کلمات کلیدی این مطلب :  غزل مقفی به چهار قافیه ،

موضوعات :  عاشقانه و عارفانه ،

   تاریخ ارسال  :   1392/11/9 در ساعت : 14:10:35   |  تعداد مشاهده این شعر :  1613


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

سیاوش پورافشار
1392/11/10 در ساعت : 19:0:2
بسم الله
قبل از هر چیز یک نکته ای بگویم که احمد شاملو جایی گفته بود کاش می شد شعرها را رنگین نوشت شاید به خاطر زیبایی شناسی این مساله است که استاد حاج محمدی در این کار همیشه پیشرو بوده اما آنچه معلوم است و شاعران پخته می دانند سرودن شعری با 4قافیه در هر بیت کار ممتنع و سهلی نیست و صد البته می دانیم که سرودن چنین شعری ممکن است شاعر را با چالش روبرو کنند اما اینکه چه کس چنین شعری بسراید هم مهم است آنچه همه می دانیم استاد حاج محمدی در سخنوری توانایی و قابلیتهای بالا دارند بنابراین خواندن هر شعری از ایشان بی لطف نخواهد بود ابن سینا می گوید: شعر گاهی به تنهایی برای برانگیختن حالت شگفتی در انسان است وزمانی هم برای بیان اغراض مدنی بکار می رود. من فکر می کنم این شعر در قالب برانگیختن حالت شگفتی است.
وقتی شعری اینچنین ابیات 1 و 3 و6 را استخراج کند ارزش خود را نشان خواهد داد هر چند نمی خواهم تکلف در این شعر را صددرصد رد کنم ملاکی که سخن دلپذیر را از متصنع و متکلف دور می کند ذوق است. همچنین در صورت ملکه شدن صناعات شعری برای سراینده می تواند بصورت مطلوب انفعالاتی در مخاطب ایجاد کند
مطلب بعدی اینکه اگرچه حقیر در مورد زبان بسیاری از اساتید در شعر امروز حرف دارم اما غزل مدرن یکی از راههای رفته اش همین بازی کردن با زبان و وزن و قافیه و... است که شکستن پارادایمهای سنتی وزن و قافیه است.
در مورد این سطح قافیه در شعر که البته نوعی هنرمندی است شاید ایجاد تحرک برای بسیاری از شاعران جوان باشد که بافت شعر را کم اهمیت می انگارند و بیشتر به محتوا می رسند.


محمد یزدانی جندقی
1392/11/10 در ساعت : 12:35:57
شاعر این اثر با به روز رسانی نزدیک به سیصد شعر و بیشتر در قالب غزل از بزرگان سایت محسوب می شود کارشناس ارشد رشته ی فلسفه و حکمت اسلامی است مسلط بر ادبیات عرب است و دوستی صمیمی برای اکثریت قریب به اتفاق اعضای سایت .... شاعری بدون حاشیه دارای برهان قاطع و معلومات عالی ادبی و ...
اما این شعر ...
مفاخره جوهر اصلی این اثر است که بیشتر در عنوان و حتی پیش نویس خود را نشان می دهد مقفی به چهار قافیه و عرضه می دارم که این غزل می تواند عنوان مقفی به هشت قافیه را نیز به خود اختصاص دهد چنانچه به این صورت بیت بندی شود :
می دوم در خــودم مثـــل دیوانگان
می شوم هر قــدم رشک فرزانگان


می پَــرم بـرعـدم بـــــزم پــروانگان

پا وَرَم ســـر دژم ، رغــم دُردانگان


پرورم بــر ورم پــــای افســــانگان

تا روم بردرم صــــدر بیگــــانگان


می نهم سر به غم ، محــو فتّانگان

همــدمم هرزه دم ، دام بــی دانگان

همچنانکه ملاحضه می فرمایید خلل چندانی در معنا وارد نشد و این نشان می دهد شعر از ساختار محکم و بیان منسجم برخورداراست و این یک نقطه قوت درخشان برای هر شعر سنتی و در خشان تر برای غزل است اما نباید فراموش کنیم که این ساختار کاملا تصنعی و محتوا یک دست کلیشه ای است دو مولفه ی مستعمل و دور افتاده که با نوع نگاه مخاطب امروزی به ادبیات در تضاد کامل قراردارد در واقع انچه طیف گسترده مخاطب امروز را از این شعر دور میکند و هر روز بیش تر از دیروز به بحران مخاطب دامن می زند وجود همین دو ویژگی است تصنع و کلیشه که در برخی اثار تصنعی و کلیشه ای گاهی با ساده نویسی افراطی یا نقطه درست مقابل آن پیچیدگی کلامی نیز همراه می شود ...
از نقاط مثبت کارهای استاد محترم جناب ابراهیم حاج محمدی البته وجود ساده نویسی در حد اعتدال است و این غزل نیز همچون بیشتر آثار ایشان دارای شیوایی بیان است بنابراین معانی صریح و کامل منتقل شده اند اما پرسش اساسی هر مخاطب و از جمله ی این حقیر از شاعر محترم این است که به نظر ایشان اینگونه آثار چه باری از شانه های زخمی شعر امروز بر می دارند ؟ آیینه ی کدام درد اجتماعی هستند ؟چه جایگاهی در ادوار مختلف شعر پارسی به دست آورده اند یا به دست خواهند آورد ؟ و اینکه آیا روح تفنن حاکم بر آثاری از این دست جوهر مفاهیم موجود را تحت تاثیر قرار نمی دهند ؟ و نتیجه ی چنین تاثیری آیا موجب افزایش موجب منفی نگری نسبت به شعر سنتی نخواهد شد ؟
در پایان امیدوارم شاعر استاد و سایر مخاطبین ارجمند سایت این اضافه نویسی را به بزرگی وجود شریف و قلم ظریف شاعرانه خود بر این حقیر ببخشند
صادق ایزدی گنابادی
1392/11/11 در ساعت : 13:38:35
سلام بر شاعر بزرگ جناب حاج محمدی
وزن این شعر حاصل تکرار چهار بار فاعلن است و شاعر به گفته خودش عرصه بر خود تنگ نموده و غزل خود را مقفی به چهار قافیه کرده است
جناب حاج محمدی خود از بزرگان عرصه شعر و ادب هستند و به خوبی بر این امر واقف هستند که تلاش و کوشش برای تولید یک اثر هنری همیشه رابطه مستقیمی با میزان مقبولیت و ارزش هنری ان اثر ندارد
چه بسیار اثاری که حاصل یک جرقه ای کوتاه وصرف وقت بسیار کم هستند و لی شهرت جهانی یافته و بسیار هم مقبول و ارزشمندند و بر عکس اثاری بودند که صاحبانشان رنج و سختی فراوانی متحمل شده اند ولی چندان اثار مقبولی از کار در نیامده اند
در این شعر ضمن اینکه هنر نمایی و تلاش شاعر برای اینکه در مجال و وسعت بسیار کوتاه مصراع از چهار قافیه استفاده کند قابل تقدیر است اما باید اذعان کرد که نتیجه ی در خور شان و منزلت شاعر و تلاش و هنر نمایی او فراهم نگردیده است
مصراع های دوم غزل به دلیل تنگنا افرینی شاعر غالبا دچار تعقید معنایی شده اند و دریافت یک تصویر روان و ساده را برای مخاطب مشکل کرده است
ضمن اینکه به طور کل قافیه درونی شعر قافیه ضعیف و کم دامنه ای است و اصولا شاعر به دلیل محدودیتی خود ساخته نمی توانسته است از قافیه پر کششی استفاده کند و این باعث شده است که مخاطب در مصراع دوم با یک "دیم درم" مقطع و جدا شده از بافت موسیقی شعر روبرو شود و احساس ناخوشایندی وی را فرا گیرد
و سر انجام اینکه حقیر استفاده از قافیه های درونی را به شکل قدما می پسندم انها سه قافیه را در دومصراع توزیع نموده تا بدین شکل فرصت لذت بیشتر را به مخاطب خود از قافیه های درونی داده باشند
همانطور که حافظ بزرگ می فرماید
هنگام تنگدستی در عیش کوش مستی
کاین کیمیای هستی قارون کند گدا ر ا
ویا سعدی بزرگ می فرماید
من مانده‌ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او / گویی که نیشی دور از او در استخوانم می‌رود
گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون/ پنهان نمی‌ماند که خون بر آستانم می‌رود
محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان / کز عشق آن سرو روان گویی روانم می‌رود
او می‌رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان / دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می‌رود
برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش ناخوشم چون مجمری پرآتشم کز سر دخانم می‌رود
با آن همه بیداد او وین عهد بی‌بنیاد او / در سینه دارم یاد او یا بر زبانم می‌رود
بازآی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین کاشوب و فریاد از زمین بر آسمانم می‌رود
شب تا سحر می‌نغنوم و اندرز کس می‌نشنوم وین ره نه قاصد می‌روم کز کف عنانم می‌رود
گفتم بگریم تا ابل چون خر فروماند به گل / وین نیز نتوانم که دل با کاروانم می‌رود
صبر از وصال یار من برگشتن از دلدار من/ گر چه نباشد کار من هم کار از آنم می‌رود
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن / من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود
سعدی فغان از دست ما لایق نبود ای بی‌وفا طاقت نمی آرم جفا کار از فغانم می‌رود
حمید خصلتی
1392/11/11 در ساعت : 0:47:30
با سلام.درشعر سنتی قافیه یکی از شاخصه هایی ست که میتواند دست شاعر راببندد وشاعر را از قابلیت های اعجاب آور زبان محروم کند مگر اینکه شاعر آنچنان تسلطی بر ساختار شعر کلاسیک داشته باشد که ردیف ،قافیه ،وزن ودیگر عناصر شعر چون موم در دستش نرم و انعطاف پذیر باشد.از محدودیت هایی که مخالفان شعر سنتی همیشه از آن یاد می کنند بسته شدن دست شاعر در استفاده آزادانه از واژه هاست. وقتی شاعر سنتی قافیه ای را در پایان یک مصراع می آورد یعنی تکلیف خود را با بسیاری از واژه ها روشن کرده وچه بسیار واژه ها و گستره های معنایی مرتبط با آن را از دسترس خارج کرده است.آنچه در این شعر رخ داده تحمیل همین محدودیت به مراتب سنگین تر ودست وپا گیر تر از اشعار سنتی معمول است.در این اثر اگر چه در ابتدای خوانش شعر وروبرو شدن با قوافی متعدد به توانایی شاعر در به کار گیری تقریبا موفق قافیه آفرین می گوییم واگر چه تعدد قافیه در جای جای شعر موسیقی و ریتم شعر را یک سروگردن از دیگر شاخصه های شعر بالاتر برده است ،اما در عین حال مخاطب دلیل موجهی برای این تکرار ها پیدا نمی کند.. اگر تمامی مصراع های زوج را در نظر بگیریم، در هر مصراع پنج واژه آمده است که از این پنج واژه چهار تای آن قافیه است وفقط یک واژه می ماند که شاعر باید با آن مصراع رابه سرانجامی خوش برساند.یعنی در هر مصراع زوج از قبل بعضی واژه ها برای خود جایی رزرو کرده اند وشاعر را مجبور به جایگزاری خود در مصراع کرده اند. با این تفاصیل دیگر جایی برای پرواز خیال وجریان سیال ذهن می ماند؟آیا مخاطب شعر امروز می تواند با این فضا ارتباط برقرار کند؟ جواب منفی است چرا که علاوه بر محدودیت هایی که قافیه ها به شعر تحمیل کرده اند نوعی کهنگی زبان هم به چشم می خورد که این کهنگی در واژه های قافیه به شدت حس میشود.واژه هایی که یاد آور سبک عراقی هستند:
دیوانه/فرزانه/پروانه/فتانه/دردانه و از این دست.
از آنجا که شعر هر زمان برآیندی از ویژگی های زبانی عصر خود می باشد وبه تعبیری شعر باید فرزند زمان خود باشد،شعر فوق از این ویژگی بر خوردار نیست و مخاطب خود را هم راضی نمی کند.هر چند به نظر من این شعر فقط جنبه تفنن داشته است ولی نکات آموزنده ی زیادی برای شاعران نو پای کلاسیک دارد.این شعر بی شک نماینده شعر شاعر عزیز نیست چرا که همه دوستان وشاعران این سایت با مرور اشعار گذشته ایشان به توانایی وقدرت شاعرانگی ایشان پی خواهند برد.آنچه در این گفتار آمد غیر از نظر شخصی نگارنده نیست. برای شاعر بهروزی وشادکامی آرزو می کنم.یاحق
نام ارسال کننده :  خلیل زارع     وب سایت ارسال کننده
متن نظر :
با سلام خدمت استاد گرامی و بزرگوار جناب آقای حاج محمدی
می دوم در خــودم مثـــل دیوانگان
می شوم هر قــدم رشک فرزانگان

سرودن غزل و قصیده کاری بس دشوار است چه بسا اینکه شما غزلی سروده اید با چهار قافیه در ابیات آن ؛این نشان دهنده ذوق و طبع هنری و همچنین تسلط شما بر علم عروض و قافیه می باشد . چه بسا که در ادبیات عرب نیز شما دست توانایی دارید
پیروز و پاینده باشید.
نام ارسال کننده :  فروزان شهبازی     وب سایت ارسال کننده
متن نظر :
درود و سلام فراوان استاد حاج محمدی گرانقدرم ... بسیار خوشحالم از اینکه افتخار دادید شاعرانه های هنرمندانه تان را بخوانم ... استاد ارجمندم شعر آهنگین و زیرکانه ای ازشما خواندم و قطعا برای بنده که شاگردی میکنم تجربه ی مفیدی بود... و اما چیزی که همیشه عذابم می دهد و اختلاف نطرهای بسیاری با دوستان پیش می آید "زبان شعر" و کهنه و امروزی بودن آن است ... مهمانم در صفحه ی شاعرانگی شما بزرگوار اما باز هم کوتاه نیامده ام که این از پرچانگی و کم ظرفیت بودن بنده ست .... قرن های گذشته برای ادبیات ایران اعصار ارزشمند و پرباری بوده است و ادبیات مان درخشان و درعین حال پویا و متحول عمل کرده است ... اما امروزه در این عصر تلخ پر درد ،نه تنها شاعرانه هامان سامانی بخود نمی گیرند بلکه حس تلخ منسوخ شدن آثار دردناک است ... مانند فردی چهارده ساله مانده ایم که ازیک سو کوچک بودن و بی تجربگی مان را به رخمان می کشند و از سویی کودکانه بودن و سادگی روحمان را به لفظ بزرگ شده ای !به تمسخر می گیرند... ما در این عصر و بخصوص دهه ی اخیر آنقدر دوگانگی که سهل است چند گانگی دیده ام در عرصه ی شعرمعاصر،که سرگردان مانده ایم ... از یک سو آثاری که به تبعیت از بزرگان ادبیات مان خلق شده است بوی تقلید و ناهمگونی زبانی می دهند و به باد تمسخر نوگرایان گرفته می شود و از سویی دیگر کم وزنی اشعار معاصر به سبب درونمایه های فلسفی و محتوای ضعیف مدام مورد نقد منفی هستند... خود اینجانب با اینکه شاعر نیستم و فقط درددل کردن به زبان شعر را آموخته ام اما با آرایه های پیچیده و دست و پاگیری که فقط حوصله سوز هستند درشعر موافق نیستم... آرایه هایی مانند تلمیح و مثل و ایهام و ایجاز و استعاره و تشخیص وتکرار و واج آرایی برایم دلنشین اند و بازی های وزنی و قوافی دشوار و اوزان کم کاربدر روی دوش منطق شعری ام سنگینی می کنند و البته این بدان معنی نیست که حق با من است بلکه معتقدم فقط نظر یک نفر است ...و نیازی نیست کسی از نظر بنده غباری به دل بگیرد ... شاعری طبع روان میخواهد...همین ! اما با این همه موج نو و فرانو و پست مدرنیسم و...خدا میداند قافله ی شعر سرایی ما به کجا برسد؟؟؟ بیم این میرود که عصرما سپری شود بدون هیچ دستمایه ی ارزشمندی !!!!!!!!!!! از طرفی هم زبان شعرقدما برای مخاطبین جوان امروز به اندازه ی خوانش یک شعر به زبان بیگانه سنگین است ... حرف بسیارست استاد و سوالات بسیاری در سرم فواره کشیده اند وخاموش نمی شوند ... مدام با خودم و ذهنیاتم درگیرم ... که البته خوانش شعر بزرگانی چون شما سماجت و پشتکارم را در مطالعه بیشتر میکند و جسارت می گیرم ... به رسم ادب و احترام دست بوس شما و تمام زحمت کشان عرصه ی ادب و هنر هستم ... قلمتان پایدار و کلامتان ماندگار ...
رحیم الله ارتگلی
1392/11/11 در ساعت : 16:18:49
چون فافیه تنگ آید . . .
تنگ + تنگ => تنگاتنگ . . .
تنگ+تنگ+تنگ=> ؟ ؟ ؟
تنگ+تنگ+تنگ+تنگ => ؟‌ ؟‌ ؟‌ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟‌ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟. . . . . .
حمیده میرزاد
1392/11/10 در ساعت : 0:11:3
سلام بر استاد گرانقدرم

چون همیشه زیبا وماهرانه..

می کند شعلـــه وراز حســادت ببین
دمبـــدم پرپــــرم جــــور پُرچــانگان

سیاوش پورافشار
1392/11/9 در ساعت : 17:33:44
سلام استاد
روی هم رفته خوب از آب درآمده است و توانایی شما باعث شده که در نهایت این کار قابل قبول باشد بعضی ابیات مثل بیت 1 و یا 3 که بسیار نیکوست
دست مریزاد
محمدمهدی عبدالهی
1392/11/10 در ساعت : 15:33:18
سلام و عرض ادب بر استاد عزیز جناب حاج محمدی بزرگوار
درود بی پایان بر شما
لذت بردم
همین الآن در حرم سلطان سریر ارتضا امام علی ابن موسی الرضا (ع)نایب الزیاره و دعاگویتان هستم.
شکیبا غفاریان
1392/11/11 در ساعت : 18:46:37
سلام استاد
راستش وقتي شعرتون رو ديدم توانايي و استعدادتون در سرودن هر نوع شعر به ذهنم اومد و خيلي ستودني بود و با خودم گفتم تا باشه از اين خبط ها باشه ولي وقتي خوندمش جسارتا هيچي از اين شعر دستگيرم نشد ..
و با نظرات منتقدين محترم كه همشون رو الان خوندم جز نظر آقاي پور افشار كاملا موافقم ..
پاينده باشيد
صمد ذیفر
1392/11/12 در ساعت : 13:44:29
سلام و درود ها بر استاد حاج محمدی عزیز .
هنر نمایی شما ستودنی است .در یک گلستان هر گلی بویی دارد که خاص آن گل است و گلی هم بچشم می خورد عطر و بویی ندارد ولی ظاهر ی سحار (بقول شما) دارد.و شاید هم بوته ای باشد بدون برگ گل و پر از خار ولی زیبا .طوری که از زیبایی گلستان نکاهد .
در میان اشعار سرشار از معانی استاد این غزل همان امتیاز را دارد .با این تفاوت که ثقل آن امتیاز را در ظاهر دارد .(گرچه هر بیت حاوی مضمونی خوب و قابل ارائه است).و برای دیوان شاعر, یک غزل اینچنینی مانند یک انگشت عسل است که شیرینی آن در کام می ماند . اگر بیش از یکی شد به مانند عسل یک مشت میشود و دل را می زند .
صرف نظر از معانی نهفته در سروده و به فرض بدون این نکته , فقط به شکل ظاهر و فنون بکار رفته در آن برای دیوان و یا در میان اشعار شاعر نیاز است (یک انگشت ). اگر معلمی قصد ندریس شعر داشت و به قسمت مقفی به چهار یا هشت قافیه رسید , حداقل یک مثال زیبا دارد .سایر مزایا نیز همینطور... در یک مجموعه همه اعضاء تاثیر یکسان و یک شکل داشته باشند قدرت مجموعه محدود و کم خواهد بود .گرچه وظیفه ی مجموعه در قالب موضوع تعریف شده است.
طبع روان و قلم شیوایتان پایدار .
عزم جزمی رهـا دارم از قید و بـند
تا روم بردرم صــــدر بیگــــانگان.
اگر همین یک بیت توسط آحاد جامعه عملی گردد ,دردی نمی ماند .
سیاوش پورافشار
1392/11/11 در ساعت : 7:38:3
بسم الله
قبل از هر چیز یک نکته ای بگویم که احمد شاملو جایی گفته بود کاش می شد شعرها را رنگین نوشت شاید به خاطر زیبایی شناسی این مساله است که استاد حاج محمدی در این کار همیشه پیشرو بوده اما آنچه معلوم است و شاعران پخته می دانند سرودن شعری با 4قافیه در هر بیت کار ممتنع و سهلی نیست و صد البته می دانیم که سرودن چنین شعری ممکن است شاعر را با چالش روبرو کنند اما اینکه چه کس چنین شعری بسراید هم مهم است آنچه همه می دانیم استاد حاج محمدی در سخنوری توانایی و قابلیتهای بالا دارند بنابراین خواندن هر شعری از ایشان بی لطف نخواهد بود ابن سینا می گوید: شعر گاهی به تنهایی برای برانگیختن حالت شگفتی در انسان است وزمانی هم برای بیان اغراض مدنی بکار می رود. من فکر می کنم این شعر در قالب برانگیختن حالت شگفتی است.
وقتی شعری اینچنین ابیات 1 و 3 و6 را استخراج کند ارزش خود را نشان خواهد داد هر چند نمی خواهم تکلف در این شعر را صددرصد رد کنم ملاکی که سخن دلپذیر را از متصنع و متکلف دور می کند ذوق است. همچنین در صورت ملکه شدن صناعات شعری برای سراینده می تواند بصورت مطلوب انفعالاتی در مخاطب ایجاد کند
مطلب بعدی اینکه اگرچه حقیر در مورد زبان بسیاری از اساتید در شعر امروز حرف دارم اما غزل مدرن یکی از راههای رفته اش همین بازی کردن با زبان و وزن و قافیه و... است که شکستن پارادایمهای سنتی وزن و قافیه است.
در مورد این سطح قافیه در شعر که البته نوعی هنرمندی است شاید ایجاد تحرک برای بسیاری از شاعران جوان باشد که بافت شعر را کم اهمیت می انگارند و بیشتر به محتوا می رسند.


آیدین قوجا
1392/11/9 در ساعت : 18:9:32
زیباست استاد
دست مریزاد
مثل همیشه یرمعنا و دلنشین
آموختم استاد
علی اصغر اقتداری
1392/11/9 در ساعت : 20:36:10
سلام استاد
کار بسیار سحتی است که این گونه خودرا در منگنه قرار دهی ولی انصافأبه خوبی از عهده بر آمده اید
یکی از مشکلات این گونه کار ها این است که اختیار شاعر به دست قوافی می افتد واز گفتن مطلب اورا دور می کند
موفق باشید
ابوالقاسم افخمی اردکانی
1392/11/9 در ساعت : 15:3:17
درودها بر استاد سخن!
به نظر اینحقیر هیچ خبطی نکرده اید !! " بی دانه گان" را هم می توان بصورت "بی دانگان" نوشت....
اشعارتان آهنگین و دلنشین است!
برقرار باشید استاد!
محمود کریمی‌نیا (کریما)
1392/11/9 در ساعت : 23:33:34
درود حضرت استاد

زیباست.


دست مریزاد
بازدید امروز : 8,642 | بازدید دیروز : 56,896 | بازدید کل : 123,229,849
logo-samandehi