ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



یک کلاغ ... چند کلاغ؟
کلاغ های سیاه روی همه چی نشسته بودند و به نشانه ی اعتراض حتی قار قار هم نمی کردند . می خواستند همه جا سیاه باشد .
 
از بچه گی همیشه فکر می کردم کلاغ ها هم مثل آدم ها سه دسته اند .
 
یک دسته خوبند و یک دسته بد و دسته دیگر نه خوبی شان معلوم می شود نه بدی شان . یعنی خاکستری اند !
 
گر چه همه سیاه بودند و نمی شد گروه خوب را سفید خیال کرد . اما من به گروه خوب ها کلاغ های خاکستری می گفتم تا هم سفیدی
 
و خوبی ازلی شان را زیر سؤال نبرم هم  رنگ شان را...!
 
آن سال های دور هر صبح چشمم به آسمان بود تا رفتن کلاغ ها را به مدرسه ای که در خیال برای شان ساخته بودم تماشا کنم .
 
عصر ها هم به انتظار تعطیلی مدرسه ی کلاغ ها پشت پنجره می ایستادم و با سماجت می خواستم همه را بشمارم که هیچ وقت هم
 
نمی شد !
 
آن روزها همیشه به کسی که  همه را  با حرف هایش به جان هم می انداخت به طعنه " کلاغ سیاه" می گفتیم .
 
 
اما این روزها که  همه چیز فرق کرده است کلاغ ها هم فرق کرده اند . آن ها می خواهند همه چیز را به هم بریزند و فقط قار قار
 
کنند تا هیچ پرنده ای در آسمان پر نزند.
 
نشسته ام کنار پنجره و به حرف های مادر بزرگم فکر می کنم که همیشه می گفت : "اگر چیزی را بشماری کم می شود...!"
 
و حالا من دلم می سوزد که چرا نتوانستم تمام کلاغ های سیاه آن روزها را بشمارم تا دیگر کلاغ سیاهی نماند که بخواهد بر سفیدی
 
این روزها خط سیاه بکشد !
 
اما هنوز هم دیر نشده ...
 
می شود از همین حالا شروع کرد :
 
 
یک کلاغ ...
 
 
دو کلاغ ...
 
 
چند کلاغ ...؟!
 
کلمات کلیدی این مطلب :  کلاغ ،


   تاریخ ارسال  :   1392/10/9 در ساعت : 15:12:9   |  تعداد مشاهده این شعر :  944


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بهناز دهقان
1392/10/9 در ساعت : 15:21:25
درود برتو راحله ی عزیز...
راحله ندافی مقدم
1392/10/9 در ساعت : 15:26:19
ممنونم بهنازجان...لطف داری
عبدالرحیم رئیسی پور
1392/10/11 در ساعت : 11:56:45
توی اینهمه برف سفید سیاهی کلاغها چشم را میزند
.
.
صمیمی نوشته بودید...سادگیی که آدم رو به تامل وامیداشت
راحله ندافی مقدم
1392/10/11 در ساعت : 18:33:11
سپاس
دکتر آرزو صفایی
1392/10/9 در ساعت : 18:47:11
درود بر شما
خواندمتان
خوب است
نویسا بمانید
راحله ندافی مقدم
1392/10/10 در ساعت : 0:48:41
با سلام و عرض ادب

بسیار ممنونم
التماس دعا
بازدید امروز : 19,225 | بازدید دیروز : 32,276 | بازدید کل : 125,534,343
logo-samandehi