پدرم را ندیده ام اما
ذکر خیرش همیشه و هرجاست
یادگارش فقط دوتا عکس است
که همان ها فروغ خانه ی ماست
اشک ها را به آب دیده هنوز
مادرم از غبار می شوید
گاهگاهی برای من از او
داستان های ناب می گوید:
پدرت مثل رود جاری بود
نه زمینی که آسمانی بود
روح او در جهان نمی گنجید
قلب او نیز کهکشانی بود...
در شب حمله روی مین خوابید
تکه تکه تن اش شهابی شد
قفل معبر گشود و هر تکه
نه ستاره، که آفتابی شد
***
سال ها رفته است و می گویند:
من شبیه پدر شدم، اما
کاش می شد برای یک لحظه
باز می گشت پیش من بابا
بهار 1387
چاپ در مجموعه گروهی "لحظه ی پروانگی"