ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



این شام نخورده آخرین شام من است

آرام بگیر و بیش از این گریه نکن
این شعر شبیه مرگ پاییز شده
آرام بخواب و از شبِ شهر نپرس
لالایی من چرا غم انگیز شده!
 
خورشید دلش برای این شهر نسوخت
آرام بخواب و صبح بیدار نشو
جز رنگ و ریا نصیب این مردم نیست
آرام بگیر و با کسی یار نشو!
 
گمنامی دردهای بسیار شدم
این شهرِ به باد رفته هم نام من است
با خون دلم نوشتم از خاطره ها
این شام نخورده آخرین شام من است!
 
انگار تمام شهر همدست شدند
تا صورت ماه، رد سیلی بشود
می خواهمت ای رفیق پاییزی من!
نگذار صدای واژه نیلی بشود
.
.
.این شعر شبیه مرگ پاییز شده
من می لرزم مگر زمستان برسد
از شمس برای مولوی فال بگیر!
تا درد به سینه ی نیستان برسد

کلمات کلیدی این مطلب :  ،

موضوعات :  سایر ،

   تاریخ ارسال  :   1392/9/29 در ساعت : 19:42:29   |  تعداد مشاهده این شعر :  591


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

آیدین قوجا
1392/10/9 در ساعت : 13:21:26
انگار تمام شهر همدست شدند
تا صورت ماه، رد سیلی بشود
می خواهمت ای رفیق پاییزی من!
نگذار صدای واژه نیلی بشود
حرف دل من از زبان شما چقدر عالی بود
صمد ذیفر
1392/9/30 در ساعت : 0:12:5
سلام.
درود بانو گیلانی گرامی.
موفق باشید.

گمنامی دردهای بسیار شدم
این شهرِ به باد رفته هم نام من است
با خون دلم نوشتم از خاطره ها
این شام نخورده آخرین شام من است!
محمدمهدی عبدالهی
1392/9/29 در ساعت : 21:1:21
سلام و عرض ادب بزرگوار
زيبا بود سروده دلنشينتان
موفق باشيد
ابوالقاسم افخمی اردکانی
1392/9/30 در ساعت : 0:24:58
خورشید دلش برای این شهر نسوخت
آرام بخواب و صبح بیدار نشو
جز رنگ و ریا نصیب این مردم نیست
آرام بگیر و با کسی یار نشو!

گمنامی دردهای بسیار شدم
این شهرِ به باد رفته هم نام من است
با خون دلم نوشتم از خاطره ها
این شام نخورده آخرین شام من است!

درود... درودها...درودتان
بازدید امروز : 19,533 | بازدید دیروز : 58,829 | بازدید کل : 124,036,962
logo-samandehi