به نفع چشم تو ...
با اهدای سلام و تحیت و ابراز ارادت و اظهار محبت و عرض معذرت از تأخیر بلند مدت ...
بخوان، برقص، بخندان، بخند در "بازی"
ببر، بباز، ... "خودت باش" توی هر بازی
شبیه کودکی ات ساده باش، صادق باش!
شرور باش! ... چه شوری ست در «شرر بازی»!
چه زندگانی امنی! ... چه عیش بی خطری!
کسل کننده نباشی! ... بیا «خطربازی» !
و سبزه ی دلمان را بیا گره بزنیم
بیا، نترس! بیا «سیزده به در بازی» ...
و اما بعد؛
به جستجوی تو ... تق تق ... تمام درها را
شروع کرده ام امسال «در به در بازی»
ببین بکارت بغضی که در گلو دارم؛
ببین چگونه غریبم در این «سفر بازی»
دو چشم من همه شب شاعرانه می بازد
به نفع چشم تو ، مخمور، هر «نظر بازی»
دلم شکسته، تو گفتی به جای "نان و کباب"
«دل شکسته بیاور، نظر ببر »بازی
به اقتدای تو طی شد تمام کودکی ام
شبیه بچه کبوتر، «بپر بپر بازی»
مکن معافم از این عشق! آرزو دارم ؛
به روی دامن سبزت، خیال «سربازی» ...
۲۲ فروردین ۸۶؛ ساعت ۴ بامداد