با سلام:
شعر سپید یا آزاد سهل وممتنع است.ساده از آن جهت که اگر شعر سپید موفق وتاثیر گذاری ببینم میگوییم چقدر ساده نوشته شده است ومعمولا شاعران این قالب را تجربه می کنند وتراوشاتی از ذهن را بر کاغذ می آورند که بسیار درصد پایینی از این تراوشات به سپید نزدیک میشود واین هم ویژگی ممتنع بود آن است که آن را دست نیافتنی می کند.شعر سپید نیاز به تجربه بالایی دارد که به نظر بنده تبحر در شعر سنتی واشراف بر فنون گوناگون ادبیات فارسی می تواند مقدمه خوبی برای شعر سپید باشد.آنچه بیشتر در اشعار آزاد به چشم میخورد خیال انگیزی وپرواز شاعر در آسمان خیال است و این سیر در آفاق تصاویری خلق میشود که گاه فقط از شعر سپید بر می آید .این مقدمه گونه شاید در خوانش شعر شاعره محترم روزنه هایی برای بحث باز کند.
ای کاش شعر با سیاه آفتابی شروع می شد
شروع شعر با آه ماندلا بسیاری از غافلگیری هایی را که شاعر میتوانسته در ادامه ایجاد کند از بین برده است.درحقیقت برگ برجسته ی شعر در ابتدا رو می شود.هرچند با تصویرزیبا وپارادوکس سیاه آفتابی موافق نباشم ولی شروع خوبی برای شعر بوده است وایجاد سوال برای مخاطب میکند البته اگر سطر اول یعنی آه ماندلا حذف شود.
در ادامه واگویه ای با ماندلا اتفاق میافتد که خالی از هر گونه شاعرانگی است والبته به سطر زیبایی ختم میشود که میتوانست مخاطب را با ادامه یی زیبا در شعر همراه کند.
اما من به پیراهن پر نقش ات نگاه میکنم
این سطر میتوانست شعر را زیرو رو کند اگر ادامه ای خیالی استعاری وشبیه به اینها به شعر داده میشد ولی وقتی به لبخند شاعر منتهی میشود واتفاقا این لبخند مارا به فضای واقعی یک لبخند راهنمایی میکند، زیبایی سطر"به آن پیراهن پر نقش ات"در ادامه محو میشود.شعر میتوانست در این قسمت با حذفیاتی روبرو شود.مثلا اگر ارتباط مستقیمی بین پیراهن پرنقش وزندان اتفاق می افتاد شعر گونه ی دیگری می شد:به آن پیراهن پر نقش ات فکر میکنم که از سالها زندان خسته تر است.
شبیه به همین پاره غلامرضا بروسان دارد:
گاهی به آخرین پیراهنم فکر میکنم
که مرگ در آن رخ میدهد
پیراهنم بی تو آه
سرم بی تو آه
دستم بی تو آه
اما این پاره:
بیداری تاوان دارد
بخواب ماندلا!
اینجا هوا خوب نیست
برف که می بارد
یخ می زنیم
باران که می بارد
خیس می شویم
آفتاب که می شود
عرق می ریزیم
و هیچ وقت
نق نق هایمان تمامی ندارند
فکرمان
از عینک های آفتابی و
پالتوهای زمستانی
جلو نمی زند
و دغدغه هایمان
از محدوده ی جیب
فراتر نمی رود
در عین سادگی از تصاویری استفاده کرده است که با طنزی تلخ به خورد مخاطب می رود:ساده ترین اتفاقات رابه چالش میکشد:ما از برف یخ میزنیم هر چند طبیعی است ولی شاعر قصد دارد بگوید ما نازک نارنجی هستیم.پیام شعر اینست چرایخ میزنیم؟چرا خیس میشویم که البته به نظر من هم یخ زدن هم سرد شدن نمادین هستند.
در این پاره اما: ما هیچ شباهتی
به تو نداریم سیاه مرد !
پوستمان سفید است
گردن مان نازک است
بدون ضد آفتاب
بیرون نمی رویم
و به کِرِم های ضد چروک
اعتقاد عجیبی داریم...
ما روحمان را فروخته ایم
و جسممان را
به مدرن ترین شیوه های به بازار آمده
فربه می کنیم
دست ودل بازی شاعر بیداد می کند
نخست میپرسم چرا سیاه مرد؟چرا مرد سیاه نه؟چه آفرینشی در این تغییر اتفاق افتاده است؟
گاهی ساده حرف زدن خودش به مخاطب درسیر شعر کمک می کند می توانست اینگونه باشد:
ماهیچ شباهتی به تو نداریم مرد سیاه.
هرچند با این ساختار هم موافق نیستم به واسطه ی اینکه خیلی به نثر نزدیک است.
در این پاره میشود کمی صرفه جویی کنیم وبه جایآوردن این واژه ها:
پوستمان سفید است
گردن مان نازک است
بدون ضد آفتاب
بیرون نمی رویم
همه را در سطر زیرین آن ترکیب کنیم:
ما به کِرِم های سفید کننده و ضد چروک
اعتقاد عجیبی داریم
حتی در ادامه روحمان را فروخته ایم و...می توانست نباشد مگر کرم های ضد چروک وسفید کننده نمی تواند نمادی از همین ها باشد؟
بگذاریم مخاطب خودش قدری شاعرانه با ما همراه شود..
ماهیچ شباهتی به تو نداریم مرد سیاه
ما به کِرِم های سفید کننده و ضد چروک
اعتقاد عجیبی داریم
آه ماندلا زندان چه طعمی دارد..
ادامه شعر از آه ماندلا به بعد دچار شعار زدگی شده است و مارا به فضاها وگاه ترکیب هایی روبرو میکند که قبلا انرژی شان از دست رفته است مثلا
خورشید
زیر پوست سیاه
یعنی چه .... یاد آور نام فیلم زیر پوست شهر
چشمهایت را ببند...
ما بیداریم
و برایت شعر می گوییم
بخواب آفریقا ...........یاد آور کوروش بخواب ما بیداریم
بع داز اینکه اینهمه این شعر رابه مسلخ بردم بزرگترین آسیب این شعر را دست ودل بازی در استفاده کردن از واژه ها می دانم.اگر قدری در کاربرد واژه ها در شعر خست به خرج بدهیم تصاویر زیبایی که در جای جای این شعر نیز در زیر آوار کلمات گم شده اند رخ نمایی می کنند.
یا حق.به امید موفقیت شاعر.