ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



قصیده ی مادر

شیون شنیدم وپس ازآن شعله ورشدم

مثل درخت سوخته،بی برگ وبرشدم

 

آری،شبیه نارونی شعله ورشده

ازریشه تابه شاخه،سراپاشررشدم

 

نه نه که درتهاجم قومی تبربه دوش

مصلوب پایکوبی صدهاتبرشدم

 

وقتی که بندآمده بودت زبان به کام

منت پذیر زمزمه ای مختصرشدم

 

بیرون زدم زخانه درآن صبح مرگ خیز

بیرون زخانه،غمزده،خونین جگرشدم

 

دیدم دلم گواهی بدمی دهدعجیب

بیرون زدم زخانه وآشفته ترشدم

 

این کوچه رانیامده شیون بلندشد

یعنی یتیم کوچ تو-خاکم به سر-شدم

 

قرآن گشودم ودمی اشکم امان نداد

قرآن به دست یکسره باچشم ترشدم

 

رفتم به سایه سار"کناری"به باغچه

مثل درخت سوخته ازهرنظرشدم

 

دیدم تورابه دوش،غریبانه می برند

دربین گریه،محونگاه پدرشدم

 

دیدم که خواهرانم ازاین داغ،جان به لب

دیدم- به چشم های خود م-محتضرشدم

 

 

درکوچه های بی توقدم می زدم به شب

شبگردبین کوچه ی مان تاسحرشدم

 

وقت شفق به انجمن شعر،سرزدم

بایک دوبیت،کوچ تورانوحه گرشدم

 

برمسجدایستاده که صاحب عزامنم

درسینه،گرم مجلس ختمی دگرشدم

 

درکوچه های گمشده،هرشب گریستم

گاهی ولی به کوه زدم،دربدرشدم

 

هرشب، درنگ  کرده به سنگ مزارتو

غرق سکوت مقبره هاتاسحرشدم

 

بی اعتنابه خواب وخوراک وبه زندگی

بی اعتنا به هرچه نقوش وصورشدم

 

دیدم که بی توازهمه ی شهر،خسته ام

بی قدرتابه حکم قضاوقدرشدم

 

دراین میانه نوبت سربازی ام رسید

دیگربدون بدرقه،مردسفرشدم

 

شبگرد تپه های مهابادبوده ام

دربرف خیز حادثه،تنهاسپرشدم

 

آنجا،غریب زمزمه سرداده ام دوسال

آنجا،به غمگنانه غزل،مشتهرشدم

 

بسیارآمدم که درخانه،بسته بود

باگریه بی توخیره به دیوار ودرشدم

 

بافقر بی توراه به جایی نبرده ام

آن روزها که صاحب چندین هنرشدم

 

بودم یتیم وعشق،نوازشگرم نبود

بودم یتیم وخالی ازآن شوروشرشدم

 

همسرگزیدم ودلم امابهانه داشت

دورازتوچون پرنده ی بی بال وپرشدم

 

بااواگرچه زندگی ام تازه شدعجیب

بااوکه ازستاره هم انگار،سرشدم

 

بااوکه  هست نامش بانوی زندگی

بااوصبورحادثه،درهرخطرشدم

 

برمن مگیرزمزمه های همیشگی

برمن مگیرپیش توکودک اگرشدم

 


موضوعات :  سایر ،

   تاریخ ارسال  :   1392/9/8 در ساعت : 12:48:46   |  تعداد مشاهده این شعر :  1720


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

شبنم فرضی زاده
1392/9/9 در ساعت : 20:14:0
یاهو..

درودبرشاعرمحترم

از آن جا که در قالب قصیده شاعر اغلب به شخص و مقصودی معیّن توجّه دارد این قالب با در نظرگرفتن تعریفی که برآن داده شده و روالی معمول از گذشته وحال اثررا به سمت وسوی هدفی که شاعر درنظرگرفته پیش می برد (مقصود).معمولا شاعران سعی دارند که مطلعی نیکو و مقطعی زیبا را برای بیت اول که دراصطلاح هم از آن درقصیده به عنوان "مطلع " یاد می شود انتخاب کنند.
کار با شعله ور شدن و ..آغازمیشود. پیش زمینه ای را درذهن مخاطب ایجاد می کند پیش زمینه ای که کمی تلخ می نمایاند .اثربانمایی از عواطف فرزندی به پیش میرود و فراز وفرود هایی که در زبان دیده میشود دربعضی مصرع ها درتنگنای قافیه توضیح میشود ودر برخی ازمصرع ها زبان حال شاعر که درزندگی روزمره استفاده میکند..
شاعرباکلماتی چون :بندآمده بودت-زدم زخانه- خاکم به سر-شدم و..زبان شعررا به سمت وسویی می کشاند.
کارکثیرالقافیه است و وزن شعر از اوزان ملموس قصیده به شمارمیرود.
برآنم اگر فضای کار از ابتدا یک فرم متداول را می پیمودو فراز وفرود های زبانی و زمانی کمتر بود زیباترنیز میتوانست باشد.
احساس میکنم شاعر دربیت :

همسرگزیدم ودلم امابهانه داشت

دورازتوچون پرنده ی بی بال وپرشدم
و به دنبال آن آوردن :
بااوصبورحادثه،درهرخطرشدم
دچارنوعی تناقض اندیشه درروندپایانی کارمیشودو به اصطلاح "بازنگری" انجام میدهد.
زمزمه های همیشگی ,ترکیب جان داری ست اما چفت وبست محکمی را بامصرع بعدی اش نتوانسته ایجادکند.

ارتباط عمودی اثرازساخت موفقی برخورداراست و خروجی رانمیبینم.هرچنددربرخی ابیات مصرع دوم بانزدیکی بیشتری نیزبه مصرع اول میتواست خلق شود.
شعریعنی جنگ باواژه ها و انتخاب وگزینش بهترین واژه
واین وسواس وبیرحمی درگزینش است که اثر رازیباترمیکند.

دنیای زیباوغریبی را ترسیم کردم در:
بافقر بی توراه به جایی نبرده ام

آن روزها که صاحب چندین هنرشدم

درودبرقلم شاعر

یانور



حمید خصلتی
1392/9/14 در ساعت : 0:32:57
به نام دوست که هر چه داریم از اوست.
شعر محمد حسین انصاری نژاد شعر صدا ها وتصاویر است..زیبایی در شعرش ملیحانه بیداد می کندحتی در شعری که عنوان غم نامه ویا مرثیه به خود گرفته باشد وقصیده ی مادر از این گونه است.شعر با مصراعی آغاز می شود که در همان ابتدا مارا با سیلی از غم واندوه روبرو می کند: شیون شنیدم.....
اولین واژه ای که بر ذهن مخاطب آوار می شود واژه ی شیون است که از نظر معنایی بر بقیه ی این بیت وحتی چند بیت ابتدایی احاطه پیدا می کند واین احاطه به مدد واج آرایی وهم حروفی در شیون،شنیدم،شعله وشدم تشدید می شود. عمق تاثیر حسی این بیت در جایی بر جان خواننده می نشیند که شاعر که همان راوی ست خود را به درخت سوخته تشبیه می کند. وهمین شروع خوب باعث می شود تا مخاطب شعر آشنا از این بیت به بعد با شاعر همراه شده واین غمنامه را تا پایان دنبال کند.در این قصیده با یک روایت دردناک و یک تجربه ی کاملا شخصی روبرو هستیم که البته به مدد تعابیر شاعرانه وموفقی که در ابیات به چشم می خورد به موضوعی عام وقابل لمس برای تعداد بیشتری از مخاطبان تبدیل می شود.
دیدم تورابه دوش،غریبانه می برند
دربین گریه،محونگاه پدرشدم

اما از این بیت به بعد تصاویر عینی وواقعی آنقدر در شعر زیاد می شود که شعر دیگراز آن فضایی که باعث هم ذات پنداری وهمراهی مخاطب شده بود فاصله می گیرد واز این به بعد مخاطب گویی در کناری می ایستدو به واقعه نگاری شاعر گوش فرا می دهد.
از این به بعد به خاطر وجود تعابیر خاصی چون:دیدم که خواهرانم ،در کوچه های بی تو قدم میزدم،وقت شفق به انجمن شعر سر زدم یا شبگرد کوچه های مهاباد وغیره ،شعر شدیدا اختصاصی شده وفقط به انتقال تصاویر عینی وبیان خاطرات می پردازد.
در جایی دیگر در نقد یکی از اشعار شاعر نوشته بودم: «روایت در اکثر غزل های انصاری نژاد نقشی ملموس وقابل تامل دارد.شاید بشود گفت بیشتر غزل های انصاری نژاد روایتی مصور از تجربیات گاه واقعی شاعر است که در حریر راز آلود شعر پیچیده می شود ومخاطب را در سکری ممتد فرو می برد»
در این شعر هم اگر چه این گونه است ولی هرجا شاعر به تصاویر عینی تر وواقعی تر پرداخته وتجربیات خود را بی کم وکاست بیان کرده، از آن ترکیبات سحر انگیزی که باعث همذات پنداری وهمراهی مخاطب می شد دور شده است. هر چند به مدد تاثیر عاطفی موفق تعابیر این افت چندان به وضوح قابل مشاهده نیست.
روایت تصویری شاعر بعد از این بیت به پایان می رسد:
همسرگزیدم ودلم امابهانه داشت
دورازتوچون پرنده ی بی بال وپرشدم
شعر بعد از پشت سر گذاشتن یک روایت تصویری کاملا شخصی به زمزمه هایی می رسد که دوباره مخاطب را برای به پایان رساندن شعر با خود همراه می کند.به نظر نگارنده.شعر بایک شروع زیبا وپایان بندی منطقی، اوج وفرود موفقی داشت و فضای عاطفی سایه انداخته بر شعر هم یاد آور شعر معروف «ای وای مادرم» استاد شهریار هم بود..با امید به اینکه هیچ شاعری مرثیه خوان عزیزی نشود.شادی وسلامتی برا ی شاعر وخوانندگان محترم آرزو دارم.یاحق.

علی‌رضا پیش‌بین
1392/9/8 در ساعت : 19:6:45
با سلام به استاد انصاری نژاد

از شعرهایتان لذت برده ایم و می آموزیم.
ابوالقاسم افخمی اردکانی
1392/9/9 در ساعت : 0:5:33
بر مسجد ایستاده که صاحب عزا منم

در سینه گرم مجلس ختمی دگر شدم

درودها...
محمدرضا سلیمی
1392/9/8 در ساعت : 15:26:1
سلام استاد
زنده باشید و سرزنده
سارا وفایی زاده
1392/9/9 در ساعت : 9:59:17
درودتان جناب انصاری
حمیدرضا اقبالدوست
1392/9/8 در ساعت : 16:8:27
بسیار زیبا و تاثیر گذار /پاینده و پیروز باشید
علی اصغر اقتداری
1392/9/9 در ساعت : 23:19:36
سلام بر شما
قصیده ای محکم بود که از توانایی سراینده اش حکایت می کرد
قلمتان سرشار از شوق سرودن باد
بازدید امروز : 46,655 | بازدید دیروز : 19,763 | بازدید کل : 124,005,255
logo-samandehi