شنیدم آمدی ای گل بگیری از کرم دستم
قدم بگذاشتی بر دل ،دوچشم خویش را بستم
بیا ازچهره ام برخوان حدیث عشق تاهستم
به آب روی تو تشنه, وَ از عطر تنت مستم
شوم تا مست چشمانت, بساط باده بشکستم.
--------------------------------------
به دام نفس افتاده اسیر کام خناسم
پریرویان صد چهره دمادم کرد وسواسم
چرا با ترمه ی وجدان بسان پاره کرباسم
چنان زندانی خویشم که سر ازپای نشناسم
به لطف یک نگاهت از تمام بندها رستم.
--------------------------------------
سری دارم بدامانت کنون محتاج سامانم
به مرغی آشیان گم کردۀ آواره می مانم
زشورعشق تو ای جان شرر افتاده بر جانم
هم آوا گشته با بلبل نوای درد می خوانم
فراقت کی شودآخر؟,بدستت کی رسد دستم ؟.
-------------------------------------------
اگر شایسته بر دردم سزاوارم به تیمارت
تنم بیمار عشقت. بسته بر یک لحظه دیدارت
بگو با یک اشاره سر نهانم بر سر دارت
که شاید آشتی دادی دلم با چشم بیمارت
نگاهی آشنا آمد, امید از غیر بگسستم.
----------------------------------------
بصیرت وا کنی, بینی جهان از نقش او باشد
حدیث عاشقی رازی نهان از نقش او باشد
فروغ مهر و ماه آسمان از نقش او باشد.
اگر جان در بدن دارم, نشان از نقش او باشد
رقیب این را نمی داند که من با بودنش هستم.
-----------------------------------------
شبی در بیقراری هاتفی بر خلوتم در زد
زرحمت دست رحمانی نوید وصل بر سر زد
چو آن روزی که نقاش ازل نقشی به پیکر زد
گذر بر کوی دل کردم همای خاطرم پر زد
بیادم آمد آن عهدی که آنشب با تو می بستم.
----------------------------------------
بروزی که می بیغش مقامش جام مینا شد *
همه اسباب زیبایی به یک ایما مهیا شد
به من هم لطف ایزد آمد و ابلیس رسوا شد
نقاب از چهره بگشودی نشان مهرپیدا شد
غبار کینه را شستم به اهل سینه پیوستم.
--------------------------------------
*... ونفخت فیه من روحی ...
تاریخ ارسال :
1392/9/8 در ساعت : 3:26:47
| تعداد مشاهده این شعر :
873
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.