سلام بر استاد و شاعر محترم جناب جندقی عزیز
اساس این شعر بر روایت شکل گرفته است و اشعار روایت محور به دوشکل اتفاق می افتند گروهی از اشعار خلاقیت و کشف شاعرانه در انها بر کاکل حادثه می چرخد :حادثه یک ،حادثه دو، و نهایت حادثه سه
که معمولا در این گونه روایت ها عنصر غافلگیری در واپسین رویداد موجود است ؛احمد شاملو در شعری کوتاه می گوید /ما بالای ثپه ایستاده بودیم/ ومی گفتیم مرگ برجنگ/گروهی پایین تپه ما را با گلوله توپ نشانه رفته بودند/ آیا جمله ما اشکال دستوری داشت .
حادثه اول فریاد جمله مرگ برجنگ ، حادثه دوم تقابل فریاد با گلوله توپ و مقابله با این شعار و حادثه سوم گمانه زنی راوی در تعلیل حادثه قبلی است که کاملا مخاطب را غافلگیر می کند و از این قبل شاعر می خواهد به زبانی طنز الود برسد و این مفهوم ؛ به قدری شعار درست و منطقی و انسانی است که مگر کسی به اشکال دستوری ان اعتراض داشته باشد
و یا همو می گوید سلاخی می گریست /به قناری کوچکی دل باخته بود /حادثه اول در شخصیت سلاخ شکل گرفته است حادثه دوم گریستن و حادثه سوم دلباختن سلاخ به قناری است تقابل سلاخ و قناری در سومین رویداد مخاطب را هم غافل گیر و هم اندیشناک می سازد
و اما اشعار روایت محوری نیز هستند که سعی و تمرکز شاعر بر حادثه سازی های غافلگیر کننده نیست در این گونه اشعار گرچه می توان رد پای حوادث سه گانه را دید اما هدف شاعر برجسته سازی حوادث نیست بلکه او به خرده روایت هایی که در عمود روایت اتفاق می افتد نظر دارد و معمولا پایان بندی این گونه روایت ها نیز مبتی بر غافل گیری خاصی نیست .
حقیر شعر جناب جندقی را در داخل دسته دوم قرار می دهم گرچه حقیقتا طبقه بندی و فهرست بندی در شعر کار اسانی نیست
( نوعی سومی از روایت پردازی در شعر هست که اگر خدا عمری بدهد می توان به آن پرداخت )
شاعر این شعر به دنبال این است که با گسترش یک روایت ساده وتوانمند سازی آن با زبان و تصویر، هم به رسالت محتوایی خود عمل کند و هم جنبه های شاعرانه ی اثر را افزایش دهد که انصافا در رسیدن به این هدف تا حد زیادی موفق بوده است
در نیمه های شب
جاشو ها با سرانگشتان اشاره
از کشف یک ستاره تازه خبر دادند
ورود به شعر با ترسیم یک فضای ساده مبتی بر واقعیت صورت می گیرد ؛به این معنا که ستاره را هم می توان در وجه واقعی پذیرفت و هم می توان برایش ما به ازی بیرونی متصور شد فقط تنها چیزی که به نظر این بنده حقیر می رسد این است که واژه های تازه و اشاره قابل حذف هستند این تصویر بدون این دو نیز روشن است و نیازی به صفت سازی نیست .تازه گی ستاره با واژه ی کشف به مخاطب القا می شود و سرانگشت ، ستاره و شب برای عینی سازی مضمون اشاره کافی به نظر می رسند
ناخدا تایید کرد/بادبانها افراشته و به پیش در جهت ستاره ای /که توفان دنباله دار شد
شعر ادامه پیدا می کند با محوریت ناخدا و استحاله ی مفهومی ستاره که شاعر با وارد کردن توفان دنباله دار در این جهت قدم بر می دارد توفان دنباله دار می تواند به قول قدما ایهام تناسبی نیز ایجاد کند نسبت دادن دنباله دار به توفان گمان متناسب بودن با ستاره را ایجاد می کند
به اعتقاد حقیر فشرده کل روایت در در همین دو پاره اولیه شعر آمده است اتفاقات و حوادث بعدی که در شعر اتفاق می افتد به لحاظ کشف روایی اثر قابل پیش بینی هستندو البته باقی شعر به لحاظ تصویر های شاعرانه غنی تر و قابل دفاع است
در امتداد شب /دیگر چشم های گرد هم/هرچه سفید شدند به راه و سوخته /بی سمت و سو هیچ ندید و نفهمید/ان ستاره ناگاه/در کدام سو می زند سو سو
شعر به شکل موفقی جریان یافته است استفاده از کنایه ی چشم سفید شدن و ترکیب به شدت مناسب و دوست داشتنی ستاره ی ناگاه به خوبی در خدمت مفهوم بر باد رفتن روزنه امید است فقط به نظر می رسد برای ورود کلمه سوخته تمهید اندیشی صورت نگرفته است اگرچه با فاصله می تواند چسبندگی تصویری با ستاره داشته باشد
پاره "بی سمت سو هیچ ندید و نفهمید" نیز می توانست پرداخت بهتری داشته باشد اگر بی سمت سو ملحق به چشمهاست می شد با بک واژه انرژیک تعویض شود "هیچ ندید و نفهمید"نیز ضمن اینکه از نظر شمار مطابقت با نهاد جمله ندارد کلا قابلیت ورود به شعر آزاد را ندارد
در اسکله بارانی /به ساحل نشستگان هی انتظار می کشیدند و هی جار/و دریا یک پارچه موج کف الود /که کوه کوه پیش می امد و پس نمی رفت / تا تکه تکه تکیه کلام نا خدا را /لکه لکه بر تخته پاره ها / به ساحل سپارد / قضا انجا که خواهد برد / وگر ناخدا جامه بر تن درد
تصویر سازی های ابتدای این قسمت از شعر حقیر را به یاد تصویر سازی های دهه ی چهل می اندازد شاعر در این قسمت محسور و درگیر افزایش موسیقی اثر خود شده است ؛واج ارایی با ت قافیه سازی درونی با تکه و لکه و انصافا تا حدی زیادی این موسیقی درونی در خدمت کل اثرو قابل دفاع است ،ضرب اهنگ زبان در این قسمت به خوبی ترسیم گر اشفتگی و تلاطم مورد نظر شاعر است
فقط "به ساحل نشستگان هی انتظار می کشیدند و هی جار"اگر ساحل و نشستگان را دو واژه ساده تصور کنیم "به "در اغاز این سطر وجهی پیدا می کند و اما اگر ساحل نشستگان واژه ای مرکب باشد انگاه دریافت این سطر برای حقیر مشکل است و با توضیح شاعر عزیز و محترم مشخص می شود که تقصیر از نا اشنایی راقم این سطوربا کد های شاعرانه است و یا خدای ناکرده نارسایی از پرداخت این پاره است
و اما حساس ترین قسمت هر روایت پایان بندی ان است شاعر این شعر بخوبی آگاه است که مخاطب چیزی از ا و می طلبد؛ کامل شدن شعر را می طلبد مخاطب با سوالات تکراری خوب بعد چی، بعد چی می خواهد به سکوت برسد شاعر مخاطب خوانیش قوی است و یک نتیجه گیری فلسفی را بهترین تکنیک برای خلاص شدن از شر شعر می داند این نتیجه گیری را نیز با تلمیحی به شعر سعدی انجام می دهد قضاوت در خصوص اینکه این تلمیح چه قدر با فضای این شعر تناسب دارد وچه قدر توانسته است مخاطب را قانع کند که بله این جا و این طور همان پایانی است که او را به سکوت وادار می کند با مخاطبان عزیز و هم بزرگان سایت
خداوند به جناب استاد جندقی عمری با عزت و سلامتی عطا کند و از ایشان و همچنین اندیشمندان گرامی سایت عاجزانه می خواهم بیشتر در خصو ص شعر دوستان بنویسند
البته از دوستان مقالات ارزشمندی در سایت وجود دارد تقاضای حقیر نوشتن در مورد شعر دوستان به شکل مصداقی است